گنجور

 
۵۳۲۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

... از خس و خار خطر پرداخت راه خویش را

همچو داغ لاله ام در دل گره گردیده است

بسکه می دارم نهان در سینه آه خویش را ...

جویای تبریزی
 
۵۳۲۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

می کنم در سینه پنهان آه درد آلود را

آتش ما در گره چون لاله دارد دود را

رونداده حسن شوخش خط مشک اندود را ...

جویای تبریزی
 
۵۳۲۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

... دور از خرام سرو تو ماتم سراست باغ

هر لاله بسملی است که در خون تپیده است

آن بیخودی که محرم بزم وصال اوست ...

جویای تبریزی
 
۵۳۲۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

موسم جوش گل و نسترن است

لاله تریاکی سیر چمن است

شوخ چشم است ز بس نرگس باغ ...

جویای تبریزی
 
۵۳۲۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

... آن صید را دلم ز رمیدن گرفته است

از فیض آبیاری می لاله های رنگ

جویا به باغ حسن دمیدن گرفته است

جویای تبریزی
 
۵۳۲۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

... این نشیه ای که در نگه نیم مست تست

جویا به خون نشسته گل و لاله در چمن

از رشک رنگ و بوی بت می پرست تست

جویای تبریزی
 
۵۳۲۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

... آشنایی دلم با گل ز روی غنچه است

خون عشرت بی تو در پیمانه باشد لاله را

باده پهلو شکافی در سبوی غنچه است ...

جویای تبریزی
 
۵۳۲۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

بی تو دل را سیر گلشن باعث آرام نیست

لاله و گل را شراب عیش ما در جام نیست

بسکه در هر حالتی طبعت به شوخی مایل است ...

جویای تبریزی
 
۵۳۲۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

... دور از بهار وصل گل داغ بر دلم

مانند داغ لاله ز خون جگر شکفت

جویای تبریزی
 
۵۳۳۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

... در محفلی که روشنی اش از چراغ ماست

در خون نشسته لاله صفت برگ برگ گل

از رشک لخت لخت دل داغ داغ ماست ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

... در ریاض راز دار است شکفتن رسم نیست

عاقبت چون غنچه های لاله رازم گل کند

پیش ما داغ دل خونین نهفتن رسم نیست ...

... غنچه را در دامن گلچین شکتن رسم نیست

غنچه های لاله را هر صبحدم گوید نسیم

با وجود نشیه تریاک خفتن رسم نیست ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

... زخمهای سینه اش منت کش مرهم نشد

هر که همچون لاله بر دل داغ مادرزاد داشت

همچو موسیقار هر شب تا سحر جویا زغم ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

... طبل شهرت از تپیدن های دل جویا زدم

لاله داغ نهانم رنگ رسوایی گرفت

جویای تبریزی
 
۵۳۳۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

... مرا به بزم طلب از بلندی همت

چو برگ لاله زبان سر به مهر اظهار است

پر است بسکه دل از گرد کلفتم جویا ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

از رفتنش به خاک چمن تا کمر نشست

گلشن ز جوش لاله به خون جگر نشست

رنگ پریده ام چو ز شرم رخت گداخت ...

... در سینه بسکه زان مژه ام نیشتر نشست

در جوش لاله جلوه طراز است سرو باغ

یا از غم قد تو به خون تا کمر نشست ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

... بر زبانها شهرت شیرین و لیلا مانده است

لاله در صحرا نشان از حال مجنون می دهد

در جهان آوازه اش زین طبل سودا مانده است ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

همین نه لاله به داغ تو ای سمنبر سوخت

به باغ غنچه گل چون فتیله عنبر سوخت ...

... بیا به باغ که بیم از نگاه نرگس نیست

سپند چشم بدت لاله تا به مجمر سوخت

زشرح نامه پرسوز خود مگو جویا ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

... به دور حسن تو دیدیم کوه و صحرا را

کدام سر که نه مانند لاله اش سوداست

مراد دل زکسی جوی بعد ازین جویا ...

جویای تبریزی
 
۵۳۳۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

... تا جلوه ای ز صحن چمن رخت بسته است

چشمی است داغ لاله که در خون نشسته است

شادی در این زمانه نباشد جدا زغم ...

جویای تبریزی
 
۵۳۴۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

تا نقاب از عارض آن سرو چمن پیرا گرفت

لاله از شرم رخ لعلش ره صحرا گرفت

جلوه گر ز آیینه نقصان شود حسن کمال ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۲۶۵
۲۶۶
۲۶۷
۲۶۸
۲۶۹
۳۶۲