گنجور

 
جویای تبریزی

از رفتنش به خاک چمن تا کمر نشست

گلشن ز جوش لاله به خون جگر نشست

رنگ پریده ام چو ز شرم رخت گداخت

شبنم شد و به عارض گلبرگ تر نشست

از آب آهن است سرشکم برنده تر

در سینه بسکه زان مژه ام نیشتر نشست

در جوش لاله جلوه طراز است سرو باغ

یا از غم قد تو به خون تا کمر نشست

نزدیکتر به خلوت او هر قدر شدیم

جویا توان و صبر ز ما دورتر نشست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode