گنجور

 
۵۲۶۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۱

 

... کنار شوق من چون موج آسایش نمی داند

به دریا می روم دست و بغل تا دست و پا دارم

اگرچه در ته یک پیرهن با ماه کنعانم ...

... چو برگ کاه پروازی به بال کهربا دارم

اگرچه دوربینان چشم دریا می شمارندم

حباب آسا به کف جای گهرمشتی هوا دارم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۶

 

... که من بی خار هیهات است پا از جای بردارم

عجب دارم درین دریا به فریادم رسید گوشی

که من گوش صدفها را گرانبار از گهر دارم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۷

 

... که اگر افتم به فکر قطره از طوفان خطر دارم

همان بیطاقتم هر چند دریا را کشم در بر

که در هر جنبشی چون موج آغوش دگر دارم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۹

 

... نزاع از کفر و دین و سبحه و زنار بردارم

صدف آب گهر را مانع از قرب است در دریا

شوم در وصل مستغرق گر این دیوار بردارم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴۱

 

زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم

به صد دریا نگردد پاک دامانی که من دارم

ز وحشت سایه برگرد من مجنون نمی گردد ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴۹

 

... ز سوز عشق ازین پهلو به آن پهلو نمی گردم

درین دریای پر آتش کباب ساکنی دارم

مشو ای آهنین دل از کمند جذبه ام غافل ...

... ندارم در گره چیزی که ارزد بیقراری را

درین دریای پرشورش حباب ساکنی دارم

گره گردیده ام چون کهربا هر چند در ظاهر ...

... به هر رگ چون ره خوابیده خواب ساکنی دارم

تو ای سیل سبکرو وصل دریا را غنیمت دان

که من چون آهن و فولاد آب ساکنی دارم ...

... ندارم با کمال ناامیدی موج بیتابی

درین دریای پر وحشت سراب ساکنی دارم

به جای دعوی از حرفم تراوش می کند معنی ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۱

 

... اگر باری ز بی برگی ز دلها برنمی دارم

درین دریا نباشد یک صدف بی گوهر عبرت

نه از طفلی است گر چشم از تماشا برنمی دارم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۹

 

... به این خواری و بیقدری درین گلشن چرا باشم

ز پیش پا ندیدن سیل آمد راست تا دریا

چه غماز بلند و پست عالم چون عصا باشم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۵

 

... چو گوهر گرچه در مهد صدف عمری است در خوابم

نشد زین خواب سنگین رغبت دریا فراموشم

ز من یک ذره تا در سنگ باشد چون شرر باقی ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۹

 

... قماش آن بر رو را نمی دانم نمی دانم

خوشا سیلی که می داند به دریا می رسد آخر

مآل این تکاپو را نمی دانم نمی دانم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸۶

 

... به درد و داغ غربت زان نهادم دل که چون گوهر

گشاد این گره از ناخن دریا نمی بینم

من و دامان شب کامروز در آفاق دامانی ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸۹

 

... مراد هر دو عالم را ازو یکبار می خواهم

به آب تلخ دریا لب نسازدتر غرور من

من آن ابرم که آب از گوهر شهوار می خواهم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۱

 

... اگر از گریه فارغ نیستم شمع معذورم

به دریا جویبار خویش را پیوسته می خواهم

ز گفتار ملایم وحشت من می شود ساکن ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۹

 

... آب در دیده پیمانه نگیرد آرام

سیل را منزل آرام به جز دریا نیست

عشق در کعبه و بتخانه نگیرد آرام ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۰

 

... قیمتی گوهر ساحل صدف دست تهی است

گر گهر می طلبی در دل دریا بخرام

چند صایب ز پی درد به هر جا بدوی ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۲

 

به نظربازی از آن تنگ شکر ساخته ام

به همین رشته ز دریای گهر ساخته ام

زیر یک پیرهنم در همه جا با یوسف ...

... زان ربایند ز هم جوهریانم صایب

که به یک قطره ز دریا چو گهر ساخته ام

صائب تبریزی
 
۵۲۷۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۶

 

غوطه در بحر گهر ز آبله پا زده ام

در دل خاک قدم بر سر دریا زده ام

سود من از سفر خاک که چشمش مرساد ...

... غوطه در خون زده چون پنجه مرجان دستم

بس که کف بر سر شوریده چو دریا زده ام

دست چون در کمر موج تهیدست زنم ...

... این زمان در سفر قطره به جان می لرزم

من که صد مرتبه چون سیل به دریا زده ام

نیست بیکار درین مرحله یک نشتر خار ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۰

 

... رفت چون برگ خزان دیده قرار از دستم

گرچه چون موج ز دریا به کنار افتادم

لله الحمد نرفته است کنار از دستم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۷۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۱

 

... آن حبابم که مکرر به هوای دل خویش

سر ز دریا زدم و باز به دریا رفتم

غوطه در کام نهنگ و دهن شیر زدم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۸۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۲

 

... منم آن سیل که صد بار شدم زیر و زبر

تا از این وادی خونخوار به دریا رفتم

سرمه گردید نفس در جگر سوخته ام ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۶۲
۲۶۳
۲۶۴
۲۶۵
۲۶۶
۳۷۳