گنجور

 
۵۲۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۱

 

... این زمان در ضبط اشک خویش صایب عاجزیم

ما که از دریا عنان سیل را پیچانده ایم

صائب تبریزی
 
۵۲۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۲

 

... آستنی چون شاخ گل بر نوبهار افشانده ایم

در زمین قابل و ناقابل از دریادلی

تخم مهری همچو ابر نوبهار افشانده ایم ...

... در زمین کاغذین تخم شرار افشانده ایم

شهپر دریا رسیدن نیست ما را همچو موج

مشت خاری پیش سیل نوبهار افشانده ایم ...

... تا چو نخل دار از خود برگ و بار افشانده ایم

گرچه از دریاست دخل ما چو ابر نوبهار

در کنار بحر گوهر بی شمار افشانده ایم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۳

 

... گوهر درد طلب در دامن ساحل نبود

قطره خود را عبث واصل به دریا ساختیم

از نفس آیینه ما داشت زنگ تیرگی ...

صائب تبریزی
 
۵۲۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۵

 

... شیوه ما نیست از بیداد روگردان شدن

سیلی دریا ز خلق خوش چو عنبر می خوریم

از عزیز مصر و شکرزار او آسوده ایم ...

... همچو نخل پر ثمر سنگی که بر سر می خوریم

صایب از فیض خموشی در دل دریای تلخ

آب شیرین چون صدف از جام گوهر می خوریم

صائب تبریزی
 
۵۲۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۹

 

... محرم آیینه خورشید از پاس دمیم

از گرانقدری درین دریا گره گردیده ایم

ورنه چون آب گهر ما فارغ از بیش و کمیم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۱

 

... بیقراری بادبان کشتی وامانده است

موج گردیم و بر این دریا بی لنگر زنیم

مجمر گردون ندارد عرصه جولان ما ...

صائب تبریزی
 
۵۲۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۷

 

... صلح ازین میخانه با درد سبویی می کنیم

قطره چون در موج بهر آویخت دریا می شود

جان زار خویش را پیوند مویی می کنیم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۹

 

... وصل دادیم شوق را افسرده سازد زان چو موج

گاه گاهی از دل دریا به ساحل می رویم

گر به ظاهر نیست دست ما به زیر بار خلق ...

صائب تبریزی
 
۵۲۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۰

 

... ما ز خلوت دوستیها تن به محفل می دهیم

امتحان قوت بازوی دریا می کنیم

ما عنان چون موج اگر گاهی به ساحل می دهیم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۱

 

... به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان

که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم

چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من ...

... اگر چه طاق در حاجت روایی همچو محرابم

به زور جذبه من زور دریا برنمی آید

به ساحل می کشانم گر نهنگ افتد به قلابم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۲

 

... تو لیلی را نمی یابی و من محمل نمی یابم

به احسان می توان جان برد ازین دریای پرشورش

کنار این بحر را جز دامن سایل نمی یابم

که از گرداب افکند این گره در کار دریارا

که چندانی که می گردم در او ساحل نمی یابم ...

... که من چون سرو ازین گردنکشان حاصل نمی یابم

ترا گر هست ازین دریا گهر در کف غنیمت دان

که من گوهر بغیر از عقده مشکل نمی یابم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۵

 

... به اشک تلخ قانع گشته ام صورت نمی بندد

از آن دریا که دایم عقد گوهر بود در دستم

دو عالم چون سلیمان بود در زیر نگین من ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۵

 

... تماشای فروغ گوهر نایاب خود کردم

چه سازد با دل دریا کش من تلخی عالم

مکرر بحر را در کاسه گرداب خود کردم ...

... از آن است تاج شاهان پایتخت اعتبار من

که از دریا قناعت چون گهر با آب خود کردم

ز خواب مرگ چون نبود مرا امید بیداری ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۲

 

... پناه خود خم می گر چو افلاطون نمی کردم

که می آمد برون از عهده دریا کشی چون من

قناعت از می لعلی اگر با خون نمی کردم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۵

 

... که چون تبخال من از تشنگی سیراب می گردم

سفیدی کرد چشمم را کف دریای نومیدی

همان من در تلاش گوهر نایاب می گردم ...

... چو من از بیقراری خرج پیچ و تاب می گردم

جواب خشک می گوید به رویم ابر دریا دل

چو گوهر گرچه از یک قطره من سیراب می گردم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۷

 

... زقرب شعله چون پروانه زرین بال می گردم

ز کوه درد لنگر می توانم گشت دریا را

چو بیدردان به ظاهر گرچه فارغبال می گردم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۰

 

... نشد چشم پریشان گرد من سیر از هوا جویی

مکرر گرچه زین دریا حباب آسا گره خوردم

مشو در منزل مقصود از سر گشتگی ایمن

که چون گرداب من در عین این دریا گره خوردم

نصیب شانه زان سنبلشان چندین گشایش شد ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۳

 

... اگر چه با جواب خشک ازین کهسار خرسندم

نریزم چون صدف در پیش دریا آبروی خود

به اندک ریزشی از ابر گوهر بار خرسندم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۷

 

ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم

ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم

میزان نظر سنگین تر آمد پله خوابم ...

صائب تبریزی
 
۵۲۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۰

 

... درشتی می کند چون آسیا هر کس که در کارم

به آب روی خود از گوهرم قانع درین دریا

رهین منت خود گو مکن ابرگهر بارم ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۶۱
۲۶۲
۲۶۳
۲۶۴
۲۶۵
۳۷۳