گنجور

 
۴۹۰۱

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد

لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد

صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند ...

... دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم

داغهای جگر لاله گر از من باشد

همنشین پندت اگر نیست کم بخیه مگیر ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۲

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

... خون دل من عاقبت این رنگ برآورد

نه غنچه این باغم و نه لاله این دشت

عشق از چه سیه بختم و دلتنگ برآورد ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۳

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

... چیزی که به خاطر نرساندند وفا بود

ای لاله رخان حال دل و دیده چه پرسید

تا بود مرا دیده و دل وقف شما بود ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۴

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

گر به صحرا بگذرم از اشک من گلشن شود

در چراغ لاله آب چشم من روغن شود

سرو جان یابد به باغ ار سایه اندازی بر او ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۵

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

... کی به گل چیدن چو بیدردان به گلشن می روم

تا مرا دامن ز اشک لاله گون پر می شود

ساغرم بر کف تهی و سر پر از سودای خام ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۶

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

بیا که بی تو مرا نور در چراغ نماند

بهار عیش مرا لاله ای در باغ نماند

همین نه زمزمه ما ز لب فراموش است ...

... که آب در چمن و تاب در چراغ نماند

ز شوق گریه دلم را چو لاله پنجه غم

چنان فشرد که خونابه ام به داغ نماند ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۷

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

ز چشمم بی تو شب چندان سرشک لاله گون افتد

که هرجا پا نهد اندیشه در دریای خون افتد ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۸

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

هرگزم چون لاله دل بی داغ ته بر ته مباد

تا بود غم در دلم آسودگی را ره مباد ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۰۹

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

... تا ز مهر تو نیفتد به غلط ساده دلی

کاش داغ جگر لاله هم از ما باشد

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۰

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

... چه بی دردست از داغ محبت آن تماشایی

که در گلشن بود تا لاله نسرین و سمن چیند

ز چشم افتادگان را هم صبا محروم نگذارد ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۱

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

... تا نباشد هیچ عضوی بر تنش بی درد عشق

لاله داغ خویش را قسمت بر اعضا می کند

عالمی را ابر نیسانی به طوفان می دهد ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۲

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

... گر به دوزخ برمش منت آتش نکشد

دل که چون لاله به خون داغ کند پیکر خویش

قدسی ار بوالهوسی راه زلیخا نزدی ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۳

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

... موبه مو یافته حال دلم از شانه خویش

غرق خون چون ورق لاله بود اوراقش

هر کتابی که کنم خطبه اش افسانه خویش ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۴

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

... کز دل آوردم چو گل آرایش تن کردمش

سوی باغم گو مخوان کس کز سرشک لاله گون

یک نفس هرجا نشستم رشک گلشن کردمش ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۵

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

... چشمم که برنداشته از گام گام خویش

چون لاله بخت تیره ما جزو تن بود

ننهاده ایم فاصله در صبح و شام خویش ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۶

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

... در باغ ازان چه غنچه بگیرم دماغ خویش

در باغ ما و لاله ز یک خاک رسته ایم

هرگز نیفکنیم سیاهی ز داغ خویش

از داغ دل ز شکوه ببندد دهان خود

گر لاله را بریم به گلگشت باغ خویش

بوی می ام ز خویش برد می چه حاجت است

چون لاله بشکنم به نسیمی ایاغ خویش

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۷

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

... کز فریب جلوه گل از قفس بیگانه ام

از دورنگی های اهل بزم ترسم لاله وار

با حریفان لاف یکرنگی زند پیمانه ام ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۸

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰

 

... به صحرا برد خوش خوش خار خار داغ سودایم

مگر روزی چراغی از چراغ لاله بر کردم

ازان دردی که از خود هم نهان می داشتم عمری ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۱۹

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

چون غنچه بجز پرده دل نیست پناهم

چون لاله نظریافته بخت سیاهم

هر عقده که پیش آوردم عشق دلیل است ...

قدسی مشهدی
 
۴۹۲۰

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

... از پی نقش پی ناقه نیم سرگردان

داغی از لاله درین دشت تمنا دارم

نروم سوی وی آهسته ز ترسیدن جان ...

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲۴۴
۲۴۵
۲۴۶
۲۴۷
۲۴۸
۳۶۲