گر به صحرا بگذرم از اشک من گلشن شود
در چراغ لاله آب چشم من روغن شود
سرو جان یابد به باغ، ار سایه اندازی بر او
ور قدم بر دیده نرگس نهی روشن شود
سر ز بزمش تافتم چندان که خود را سوختم
سرکشی تا چند چون شمعم وبال تن شود؟
عاشق دیوانه خودداری نمیداند که چیست
هرکه شد بیگانه از خود آشنا با من شود
دود غم بیرون نخواهد رفت از کاشانهام
گر سراسر سقف این غمخانه یک روزن شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساسات عاشقانه و درد و غم را به تصویر میکشد. شاعر بیان میکند که اگر از اشکهایش در صحرا بگذرد، گلشن میسازد و اگر نور اشکهایش در چراغ لاله بیفتد، به روغن تبدیل میشود. او اشاره میکند که سرو وجودش جان مییابد اگر سایهای بر آن بیندازد. همچنین میگوید که عشق او را به شدت مصرف کرده و همچون شمعی است که در حال سوختن است. شاعر دردی عمیق دارد و میگوید عاشق دیوانه نمیتواند از خود فاصله بگیرد و هر کس که از خود بیگانه شود، با او آشنا میشود. در نهایت، او بیان میکند که غم او بهراحتی از زندگیاش محو نخواهد شد، حتی اگر همه دیوارهای خانهاش روشن شوند.
هوش مصنوعی: اگر در بیابان قدم بگذارم، اشکهای من باعث شکوفایی گلها میشود و در حالی که لالهها روشن هستند، اشک من مانند روغن میسوزد.
هوش مصنوعی: اگر سایهای بر سرو بیفکنی، جانش زنده میشود و اگر قدمی بر چشم نرگس بگذاری، آن را روشن میسازد.
هوش مصنوعی: در میگویانی و شادیها غرق شده بودم، اما از آن حالتی که دارم، به شدت رنج میبرم. تا کی میتوانم اینچنین سرکش و آشفته باشم؟ مانند شمعی هستم که در حال ذوب شدن است و این وضعیت بر من فشار میآورد.
هوش مصنوعی: عاشق مجنون نمیداند که چه چیزی است. هر کسی که از خود بیگانه شود، با من آشنا خواهد شد.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در قلب و دل من است، هرگز از خانهام بیرون نخواهد رفت حتی اگر تمام سقف این خانه به یک پنجره تبدیل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آگه از شمع رخش هم عاشقی چون من شود
هر کجا در گیرد آتش سوزاو روشن شود
یارمیباید که باشد، خانه گو ویرانه باش
زانکه گر گلخن بود از روی او گلشن شود
عشقبازان را بدل باری که خوانندش بلا
[...]
ناوک غم جان شکافد سینه گر جوشن شود
عشق مغناطیس گردد دل اگر آهن شود
سینه پرحسرتی دارم که از اندوه او
تا به نزدیک لب آرم خنده را، شیون شود
بیش شد سرگشتگی چندان که پایم پیش شد
[...]
دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود
وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود
در چراغم منت روغن ندارد روزگار
خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود
باجرس گوئی درین ماتم سرا هم طالعم
[...]
حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود
روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود
دل چه خونها می خورد دور از شراب لاله رنگ
مرگ عیدست آن چراغی را که بی روغن شود
ای صبا، جان تازه می گردد ز تغییر لباس
[...]
خضر اگر در دشت قسمت، همنشین با من شود
جوی آب زندگی، سرچشمه مردن شود
گر به گلشن می روی، با خویش همراهم مبر
ورنه از بخت سیاهم، یاسمین سوسن شود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.