گنجور

 
۴۸۶۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۹

 

... آه در بحر از خمار بحر می باید کشید

بر نخورد از وصل دریا از تنک ظرفی حباب

دام در خورد شکار بحر می باید کشید ...

... در کنار بی غبار بحر می باید کشید

آه ازین غفلت که در آغوش دریا هر نفس

گردنی در انتظار بحر می باید کشید ...

صائب تبریزی
 
۴۸۶۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۶

 

... زخم گستاخ که شمشیر ترا در بر کشید

کاسه دریوزه دریا از صدف بر کف گرفت

هر کجا مژگان صایب رشته از گوهر کشید

صائب تبریزی
 
۴۸۶۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۶

 

... شد زلخت دل یکی صد آبروی چشم ما

کرد گوهر روی این دریای بی حاصل سفید

در جواب تلخ دادن ترشرویی می کنند ...

... ما همین یک خانه را کردیم ازین منزل سفید

گر به دریا سایه اندازد گلیم بخت ما

در شبستان صدف گوهر شود مشکل سفید ...

صائب تبریزی
 
۴۸۶۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۲

 

... ناله بیمار می داند خروش سیل را

چون صدف هر کس خروش سینه دریا شنید

بسته شد راه سخن در روزگار عشق ما ...

صائب تبریزی
 
۴۸۶۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۴

 

... نسخه ای از سینه صد پاره من وا کنید

هست تا از من اثر شاید که دریابد مرا

درد من خاطر نشان یار بی پروا کنید

شوق بی پایان من هر چند بیش است از شمار

سبحه از ریگ روان و قطره دریا کنید

گرچه می دانم جواب نامه غیر از جنگ نیست ...

صائب تبریزی
 
۴۸۶۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۷

 

... با حریفان موافق روی در بستان کنید

از هوای تر جهان دریای رحمت گشته است

کشتی می را درین دریا سبک جولان کنید

دفتر عیش و نشاط از یکدگر پاشیده است ...

... کوه را هم سیر با ابر سبک جولان کنید

سینه را دریا کنید از ابر دست ساقیان

دستها را از قدح سر پنجه مرجان کنید ...

صائب تبریزی
 
۴۸۶۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۹

 

... نخندد شیشه سربسته تا ساغر نمی یابد

گشاد از بستگیهاجو که تا غواص در دریا

نمی سازد نفس در دل گره گوهر نمی یابد ...

... نباشد در مقام خویشتن قدری هنرور را

که در دریا کسی بوی خوش از عنبر نمی یابد

به بی شرمی توان شد کامیاب از چرخ مینایی

زدریا جز حباب شوخ چشم افسر نمی یابد

به شعر خشک صایب رام نتوان کرد خوبان را ...

صائب تبریزی
 
۴۸۶۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۳

 

... چو آید در سخن لعل لب سنجیده گفتارش

زبی مغزی گهر بر روی دریا چون حباب افتد

زخاموشی چنان وحشی ز ارباب سخن گشتم ...

... مشوای تندخو غافل ز آب چشم مظلومان

که در دریای آتش شور از اشک کباب افتد

غم فردای محشر غافلان را می گزد صایب ...

صائب تبریزی
 
۴۸۶۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۴

 

... ندارد از شکست خلق پروا دیده حق بین

که کشتی بی خطر باشد چو دریا بیکنار افتد

چه افتاده است سر از بیضه بیرون آورد صایب ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۵

 

... کز این نه آسیا هرگز به ما نوبت نمی افتد

چه غواصی است کز دریا به کف خرسند می گردد

به دستی کز تماشا گوهر عبرت نمی افتد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۶

 

... مرا کرد از وطن آواره آخر جوهر ذاتی

که گوهر چون یتیم افتاد در دریا نمی گنجد

دلیلی بر شکوه عشق ازین افزون نمی باشد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۷

 

... خیال غنچه او هر که را بر یکدگر پیچد

حباب از عهده تسخیر دریا برنمی آید

خموشی چون بساط شکوه را بر یکدگر پیچد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۷

 

... زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد

مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا

که هر چینی که بر ابرو زنی موج خطر گردد

اگر چون خار و خس خود را زبی برگی سبک سازی

درین دریا ترا هر موجه ای بال دگر گردد

زخود بیگانه با خلق آشنا گشتم ندانستم ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۸

 

کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد

کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد

پریشان گشت دلها تا بریدی زلف مشکین را

سپاه از یکدگر ریزد علم چون سرنگون گردد

نزد مهر خموشی بر دهن گرداب دریا را

کجا کم شورش مغز من از داغ جنون گردد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰

 

... وگرنه چشم شبنم سیر از گلزار کی گردد

گرانی از حباب بی تعلق نیست دریا را

کسی کز خود تهی گردید بر دل بارکی گردد ...

... پلنگ سخت جان دلگیر از کهسار کی گردد

اگر در تیغ باشد آب در دریاست جولانش

جدایی عاشقان را مانع دیدار کی گردد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۱

 

... حجاب پوچ مغزی طره زر تار کی گردد

کف بی مغز نتواند بلنگر کرد دریا را

سر آشفتگان پوشیده از دستار کی گردد ...

... به تردستی رخ آیینه بی زنگار کی گردد

زشورش نیست مانع عقده گرداب دریا را

خموشی عشق را مهر لب اظهار کی گردد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۳

 

... غبارآلود امکان را صفا در بی خودی باشد

که دریا باعث آرامش سیلاب می گردد

مده دامان اکسیر قناعت را ز کف صایب ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۴

 

... دل آهن زبرق تیشه من آب می گردد

درین دریا نه تنها قطره سر از پا نمی داند

زبان موج می پیچد سرگرداب می گردد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۷۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۶

 

... که از آتش زر مغشوش خالص زود می گردد

به دریا می رسد ابر بهار از قطره افشانی

زیان مایه داران مروت سود می گردد ...

... که روشن خانه ام زین روزن مسدود می گردد

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی

که بلبل در قفس از بوی گل خشنود می گردد ...

صائب تبریزی
 
۴۸۸۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰

 

... که چون پیوسته گردد مور با هم مار می گردد

ندارد در جگر آب مروت ابر دریا دل

وگرنه ظرف ما از قطره ای سرشار می گردد

حباب از ترک سر در یک نفس دریای گوهر شد

خوشا مستی که در میخانه بی دستار می گردد ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۴۲
۲۴۳
۲۴۴
۲۴۵
۲۴۶
۳۷۳