گنجور

 
۴۷۲۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۰

 

... دل همان در سینه سوزد چون چراغ از تشنگی

ساغر خون خوردنم چون لاله نم بیرون نداد

بس که دل در سینه من بود داغ از تشنگی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۲۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۱

 

... در قفای هر که افتاده است مشکین کاکلی

زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن

کز نچیدن می توان یک عمر گل چید از گلی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۲۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۱

 

... گر به ظاهر خار بی برگم ولی از داغ عشق

لاله زاری در جگر دارم تماشاکردنی

بسته ام گر چشم چون یعقوب عذرم روشن است ...

صائب تبریزی
 
۴۷۲۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۲

 

... نیستم ایمن ز چشم شور ورنه من ز داغ

لاله زاری در دل افگار دارم دیدنی

کوه غم بر خاطر آزاده من بار نیست ...

صائب تبریزی
 
۴۷۲۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۴

 

... ترک جنت بهر گندم چند چون آدم کنی

می شود بی منت مرهم چو داغ لاله خشک

داغ خود را گر ز خون گرم خود مرهم کنی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۲۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۷

 

... در گلستانی که اشک ما سراسر می رود

لاله از شبنم ز استغنا کند پهلو تهی

از شبیخون اجل صایب نگردد مضطرب ...

صائب تبریزی
 
۴۷۲۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۱

 

... ندارد حاصلی جز داغ گلزار جهان صایب

غنیمت دان اگر چون لاله داغی بر جگر داری

صائب تبریزی
 
۴۷۲۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۴

 

... کرم کن از کباب خام ما دامن کشان مگذر

اگر چون لاله در پیراهن خود اخگری داری

توانی دست کردن در کمر نازک میانان را ...

صائب تبریزی
 
۴۷۲۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۸

 

... به این زلف پریشان هر نفس چون شانه آویزی

به روی آتشین عشق صلح از لاله رویان کن

به شمعی هر زمان تا چند چون پروانه آویزی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۰

 

... نمی دانی که خود را جمع اگر سازی گهر باشی

ز برگ لاله می آید به گوش این مژده عاشق را

که داغ از سینه می روید اگر خونین جگر باشی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۱

 

... ز گوش سرنمی آید مگر دل وا کند گوشی

سیه شد پرده گوشم چو برگ لاله می خواهم

دم گرمی که از نور سخن بینا کند گوشی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۳

 

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی

چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی

به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی قانع ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۶

 

تا رخ از باده گلرنگ برافروخته ای

جگر لاله عذاران چمن سوخته ای

نیست صیدی که دلش زخمی مژگان تو نیست ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۹

 

... می توان یافت ز سیما که چه در دل داری

از نظربازی این لاله عذاران صایب

چه به غیر از جگر سوخته حاصل داری

صائب تبریزی
 
۴۷۳۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳۶

 

... صایب از پرده افلاک قدم بیرون نه

تا چو خورشید دو صد لاله خود رو بینی

صائب تبریزی
 
۴۷۳۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۴

 

... نیست در دستم اگر چون دگران دنیایی

لاله را نعل بود بر سر آتش در کوه

در ره سیل حوادث تو چه پا برجایی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۵

 

... ازین لباس زنان عارفانه بیرون آی

ز سنگ لاله برآمد ز خاک سبزه دمید

چه می شود تو هم از کنج خانه بیرون آی ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۸

 

ز خط سیه رخ چون لاله زار خود کردی

ستم به روز من و روزگار خود کردی ...

... هنوز کوه به خدمت نبسته بود کمر

که همچو لاله مرا داغدار خود کردی

تو از کجا و تعلق به آب و گل صایب ...

صائب تبریزی
 
۴۷۳۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۶

 

دگر چه شد که به عشاق سرگران بودی

چو لاله حرف جگرسوز در دهان داری

دگر ز دیده گستاخ ما چه سرزده است ...

صائب تبریزی
 
۴۷۴۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶۰

 

... که خامه را ید طولاست در سخنسازی

چو داغ لاله مرا در جگر گره شده است

هزار ناله خونین ز بی هم آوازی ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۲۳۸
۲۳۹
۳۶۲