گنجور

 
۴۳۸۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶

 

بار دگر آن مست به بازار درآمد

وان سرده مخمور به خمار درآمد

سرهای درختان همه پربار چرا شد

کان بلبل خوش لحن به تکرار درآمد ...

... یک حمله دیگر همه دامن بگشاییم

کز بهر نثار آن شه دربار درآمد

یک حمله دیگر به شکرخانه درآییم ...

مولانا
 
۴۳۸۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸

 

... هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان هاش بگفتید ...

مولانا
 
۴۳۸۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶

 

... این زادن ثانیست بزایید بزایید

گر هند وگر ترک بزادیت دوم بار

پیدا شود آن روز که روبند گشایید ...

مولانا
 
۴۳۸۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱

 

... کز آن ناله جمال جان نماید

همی نالم که از غم بار دارم

عجب این جان نالان تا چه زاید ...

مولانا
 
۴۳۸۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۵

 

این قافله بار ما ندارد

از آتش یار ما ندارد ...

مولانا
 
۴۳۸۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۴

 

... بوسی به دغا ربودم از تو

ای دوست دغا سه بار باشد

امروز وفا کن آن سوم را ...

... من جوی و تو آب و بوسه آب

هم بر لب جویبار باشد

از بوسه آب بر لب جوی ...

... یعقوب کجا رمد ز یوسف

گر بر پسرانش بار باشد

آن باد بهار جان باغست

بر شوره اگر غبار باشد

زان باغ درخت برگ یابد ...

مولانا
 
۴۳۸۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۶

 

... زان می که خلاف مذهب آمد

هر بار ز جرعه مست بودم

این بار قدح لبالب آمد

عالم به خمار اوست معجب ...

مولانا
 
۴۳۸۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۰

 

... کان کان بلور می خرامد

آن فتنه نگر که بار دیگر

با صد شر و شور می خرامد ...

مولانا
 
۴۳۸۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۳

 

... جان در آویزان ز زلفش شیوه منصور بود

شمع عشق افروز را یک بار دیگر اندرآر

کوری آن کس که او از عشرت ما دور بود ...

مولانا
 
۴۳۹۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۶

 

... هر یکی از نور روی او مزید اندر مزید

چون در آن دور مبارک برج ها را می گذشت

سوی برج آتشین عاشقان خود رسید ...

... آنک چون جرجیس اندر امتحان عشق ما

گشت او صد بار زنده کشته شد صد ره شهید

آنک حامل شد عدم از آفرینش بخت نیک ...

مولانا
 
۴۳۹۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸

 

دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد

چه نکوبخت درختی که بر و بار تو دارد

چه کند چرخ فلک را چه کند عالم شک را ...

... طمع روزی جان کن سوی فردوس کشان کن

که ز هر برگ و نباتش شکر انبار تو دارد

نه کدوی سر هر کس می راوق تو دارد ...

... که سر و سینه پاکان می از آثار تو دارد

خمش ای بلبل جان ها که غبارست زبان ها

که دل و جان سخن ها نظر یار تو دارد ...

مولانا
 
۴۳۹۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۴

 

... تو به هر روز به تدریج یکی چیز بدانی

تو برو چاکر او شو که به یک بار بداند

چو اسیری به گه حکم به اقرار و گواهی ...

مولانا
 
۴۳۹۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹

 

... خسته ای را که دل و دیده به دست تو سپرد

نه به یک بار نشاید در احسان بستن

صافی ار می ندهی کم ز یکی جرعه درد ...

مولانا
 
۴۳۹۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۱

 

... تا ز گلزار چمن رسم خزان برخیزد

پشت افلاک خمیدست از این بار گران

ز سبک روحی تو بار گران برخیزد

من چو از تیر توم بال و پرم ده بپران ...

مولانا
 
۴۳۹۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۲

 

... غنچه طفل چو عیسی فطن و خط خوان شد

بزم آن عشرتیان بار دگر زیب گرفت

باز آن باد صبا باده ده بستان شد ...

مولانا
 
۴۳۹۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۲

 

می رسد یوسف مصری همه اقرار دهید

می خرامد چو دو صد تنگ شکر بار دهید

جان بدان عشق سپارید و همه روح شوید ...

... هر چه نقدست به سرفتنه اسرار دهید

کار و بار از سر مستی و خرابی ببرید

خویش را زود به یک بار بدین کار دهید

آتش عشق و جنون چون بزند بر ناموس ...

... عنکبوتیست ز شهوت که تو را پرده کشد

جامه و تن زر و سر جمله به یک بار دهید

تا ببینید پس پرده یکی خورشیدی ...

مولانا
 
۴۳۹۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۳

 

... تا ز گلزار و چمن رسم خزان برخیزد

پشت افلاک خمیدست از این بار گران

ای سبک روح ز تو بار گران برخیزد

من چو از تیر توام بال و پری بخش مرا ...

مولانا
 
۴۳۹۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۴

 

بار دیگر یار ما هنباز کرد

اندک اندک خوی از ما بازکرد ...

مولانا
 
۴۳۹۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۸

 

... یک ندا آمد عجب از کوی دل

بی دل و بی پا به یک بار آمدند

از خوشی بوی او در کوی او ...

مولانا
 
۴۴۰۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۴

 

... زین کاهدان بپری تا کهربا چه باشد

صد بار عهد کردی کاین بار خاک باشم

یک بار پاس داری آن عهد را چه باشد

تو گوهری نهفته در کاه گل گرفته ...

مولانا
 
 
۱
۲۱۸
۲۱۹
۲۲۰
۲۲۱
۲۲۲
۶۵۵