گنجور

 
مولانا

آن جا که چو تو نگار باشد

سالوس و حفاظ عار باشد

سالوس و حیل کنار گیرد

چون رحمت بی‌کنار باشد

بوسی به دغا ربودم از تو

ای دوست دغا سه بار باشد

امروز وفا کن آن سوم را

امروز یکی هزار باشد

من جوی و تو آب و بوسه آب

هم بر لب جویبار باشد

از بوسه آب بر لب جوی

اشکوفه و سبزه زار باشد

از سبزه چه کم شود که سبزه

در دیده خیره خار باشد

موسی ز عصا چرا گریزد

گر بر فرعون مار باشد

بر فرعونان که نیل خون گشت

بر مؤمن خوشگوار باشد

هرگز نرمد خلیل ز آتش

گر بر نمرود نار باشد

یعقوب کجا رمد ز یوسف

گر بر پسرانش بار باشد

آن باد بهار جان باغست

بر شوره اگر غبار باشد

زان باغ درخت برگ یابد

اشکوفه بر او سوار باشد

احمد چو تو راست پس ز بوجهل

عشقا سزدت که عار باشد

این را بر دست و آن بدین مات

کار دنیا قمار باشد

آن کس که ز بخت خود گریزد

بگریخته شرمسار باشد

هین دام منه به صید خرگوش

تا شیر تو را شکار باشد

ای دل ز عبیر عشق کم گوی

خود بو برد آن که یار باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۷۰۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عراقی

آن را که چو تو نگار باشد

با خویشتنش چه کار باشد؟

ناخوش نبود کسی که او را

یاری چو تو در کنار باشد

ناخوش چو منی بود که پیوست

[...]

مجد همگر

تالعل تو سنگبار باشد

بس دیده که اشکبار باشد

در بحر غم تو هر که افتد

در آرزوی کنار باشد

هرگز دل من قرار گیرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن را غم تو یار باشد

با خوش دلیش چکار باشد؟

صوفی چو شکست توبه، ساقی

مگذار که هوشیار باشد

مستی که سبو کشد، مپندار

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
کمال خجندی

گویم به تو نام آن شکرلب

شیرین‌تر ازین چه کار باشد؟

خرما بگزین و بفکن از وی

چیزی که میان خار باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه