این قافله بار ما ندارد
از آتشِ یارِ ما ندارد
هرچند درختهای سبزند
بویی ز بهار ما ندارد
جان تو چو گلشن است لیکن
دلخسته به خار ما ندارد
بحریست دل تو در حقایق
کاو جوش کنار ما ندارد
هر چند که کوه برقرار است
والله که قرار ما ندارد
جانی که به هر صبوح مست است
بویی ز خمار ما ندارد
آن مطرب آسمان که زهره است
هم طاقت کار ما ندارد
از شیر خدای پرس ما را
هر شیر قفار ما ندارد
منمای تو نقد شمس تبریز
آن را که عیار ما ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی احساس فقدان و ناامیدی را بیان میکند. شاعر اشاره میکند که قافلهای که در آن حرکت میکند، بار و هدفی ندارد و نمیتواند از عشق یار بهرهای ببرد. با وجود زیباییهای طبیعی و درختان سبز، بویی از بهار و تازگی احساس نمیشود. همچنین، روح انسان مثل گلشن زیبا است، اما دلش پر از خار و ناامیدی است. دل شاعر بر عمق حقایق زندگی نگریسته، اما از این جستجو چیزی نمییابد. کوهها ثابت و قائم هستند، اما خود او آرامشی ندارد. جانی که به مستی میرسد، از خمار و غم چیزی احساس نمیکند. در نهایت، شاعر در پی خورشید (شمس تبریز) است، اما آن را برای کسی میخواهد که لایق آن باشد. این شعر به نوعی عروج احساسات عاشقانه و جستوجو برای معنا و هدف در زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: این کاروان هیچ باری ندارد، چون آتش عشق ما را با خود ندارد.
هوش مصنوعی: به رغم اینکه درختان سرسبز هستند، اما بوی بهار ما را نمیدهند.
هوش مصنوعی: روح تو مانند باغی سرشار از زیبایی است، اما دل تو به خاطر تیرهروزیاش در میان خارها و ناامیدیها خسته و آزرده شده است.
هوش مصنوعی: دل تو مانند با دریایی است که در عمق حقایق وجود دارد و هیچ کجای دنیا نمیتواند به اندازه آن عمق و بزرگی را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگرچه کوهها استوار و استوارند، اما ما هرگز آرامش نداریم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که در صبح زود مست میشود، هیچ حسی از حال و حال و هوای ما ندارد و نمیتواند احساسات ما را درک کند. در واقع، او از خمار و حال بد ما بیخبر است و تنها در مستی خود غوطهور است.
هوش مصنوعی: آن نوازنده آسمانی که زهره (سیاره) است، حتی قدرت تحمل کار ما را ندارد.
هوش مصنوعی: از خداوند که بسیار قدرتمند و بینظیر است، سوال کن که ما مانند شیرهای جنگل (که قدرت و دلاوری دارند) نیستیم و همچنین قدرتی مثل آنها را نداریم.
هوش مصنوعی: تو ارزش واقعی شمس تبریز را درک نکن، زیرا تو توانایی فهم و شناخت آن را نداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
ماییم و دیار بی نشانی
کس میل دیار ما ندارد
ما کار به کار کس نداریم
[...]
بزمت غم بار ما ندارد
عیش تو غبار ما ندارد
ما چهره به خون کنیم گلگون
مشاطه نگار ما ندارد
چون شعله ز سوز سینه روییم
[...]
هجران شب تار ما ندارد
غم عقدهٔ کار ما ندارد
تا جان به هوای گل فشانیم
گل میل کنار ما ندارد
گر عزم سفر کند خوشش باد
[...]
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد
زیباست چمن ولی صفائی
بی لاله عذار ما ندارد
در در صدف نگوئی این بحر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.