گنجور

 
مولانا

همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد

همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد

خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید

خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد

چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی

خسته‌ای را که دل و دیده به دست تو سپرد

نه به یک بار نشاید در احسان بستن

صافی ار می‌ندهی کم ز یکی جرعه درد

همه انواع خوشی حق به یکی حجره نهاد

هیچ کس بی‌تو در آن حجره ره راست نبرد

گر شدم خاک ره عشق مرا خرد مبین

آنک کوبد در وصل تو کجا باشد خرد

آستینم ز گهرهای نهانی پر دار

آستینی که بسی اشک از این دیده سترد

شحنه عشق چو افشرد کسی را شب تار

ماهت اندر بر سیمینش به رحمت بفشرد

دل آواره اگر از کرمت بازآید

قصه شب بود و قرص مه و اشتر و کرد

این جمادات ز آغاز نه آبی بودند

سرد سیرست جهان آمد و یک یک بفسرد

خون ما در تن ما آب حیاتست و خوش است

چون برون آید از جای ببینش همه ارد

مفسران آب سخن را و از آن چشمه میار

تا وی اطلس بود آن سوی و در این جانب برد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۷۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

ملک العرش همه ملک به مسعود سپرد

کشور عالم، هر هفت برو بر بشمرد

جمله زنگار همه هند به شمشیر سترد

ملکت هند بد و سخت حقیر آمد و خرد

سوزنی سمرقندی

چیست آن جفت بهم ساخته همچون زن و مرد

چو فلک گرد بدورش فلک گرداگرد

از برین برف همی بارد و زیرین باران

برف گرم آید هر چند بود باران سرد

سرد و گرمش را چون نیک بیندیشی تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مجد همگر

آخر ای خاک دلت خون دلم چند خورد

تن ناپاک تو تا کی تن پاکان شکرد

تا دلارام من اندر جگرت جای گرفت

هر شبی ناله من گرده گردون بدرد

روضه ای در تو نهادند که از تبت او

[...]

سعدی

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی‌گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

روزگاریکه بهجران توأم میگذرد

فلک آنروز مبادا که ز عمرم شمرد

هر چه بر خاطر من بگذرد از شرح نیاز

مردم چشم من از اشک بنم میسترد

من همانروز که دیدم رخ زیبای ترا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه