گنجور

 
۴۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۸

 

... پنجه با دریای خونخوار از سبکباری کند

نیست پروا سیل بی زنهار را از کوچه بند

آستین چون گریه ما را عنانداری کند ...

صائب تبریزی
 
۴۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۹

 

... رشته بی تابانه از شرم میان لاغرش

خویش را در کوچه تنگ گهر می افکند

گر نخواهی کام خود را تلخ خوش گفتار باش ...

صائب تبریزی
 
۴۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۰

 

... گر به این دستور گردد جوش این صهبا بلند

کوچه ها در رود نیل آسمان پیدا شود

دست چون سازد به عزم رقص آن رعنا بلند ...

صائب تبریزی
 
۴۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۶

 

... نقش پای ناقه پیشاپیش محمل می رود

کوچه باغ زلف اگر پایان ندارد گو مدار

می توان رفتن به مژگان هرکجا دل می رود ...

صائب تبریزی
 
۴۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۸

 

... بخیه زخم نمایان من از اشک من است

از کواکب کوچه باغ کهکشان پر گل شود

حسن هیهات است حق عشق را ضایع کند ...

صائب تبریزی
 
۴۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۲

 

... چون زر ممسک به کوری خرج دنیا می شود

می زنم از بیم جان بر کوچه بیگانگی

آشنایی چون مرا از دور پیدا می شود ...

صائب تبریزی
 
۴۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۰

 

... تا نگردی مست این بار گران نتوان کشید

می زنم بر کوچه دیوانگی در این بهار

بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید ...

صائب تبریزی
 
۴۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۷

 

... ای که از مسواک هر دم می کنی دندان سفید

ماهرویان بس که در هر کوچه جولان می کنند

ماه نتواند شدن صایب در اصفاهان سفید

صائب تبریزی
 
۴۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۴

 

... از زبان خامه من نامه ای انشا کنید

کوچه نی شاهراه کاروان شعله نیست

خامه ای آماده از مژگان خونپالا کنید ...

صائب تبریزی
 
۴۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۱

 

... مگر سیمرغ عشق او به فکر زال من افتد

ز وحشت می زنم بر کوچه دیوانگی صایب

بغیر از سنگ طفلان هر که در دنبال من افتد

صائب تبریزی
 
۴۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۳

 

... اگرچه سنگ طفلان توتیا کرد استخوانش را

نشد مجنون ما از کوچه زنجیر برگردد

برات قسمت حق گرچه برگشتن نمی داند ...

صائب تبریزی
 
۴۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

 

... زجذب شوق میخواران صراحی پر برون آرد

به نشتر کوچه بندی می کنی رگ را نمی ترسی

که هر یک قطره خونم زصد جا سر برون آرد ...

صائب تبریزی
 
۴۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۱

 

... که می چون صاف شد در خم زمینا سر برون آرد

اگرچه کوچه زنجیر بن بست است در ظاهر

گذارد هر که پادروی زصحرا سر برون آرد ...

صائب تبریزی
 
۴۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۴

 

... دل صایب اگر چون خضر آب زندگی نو شد

سری از کوچه باریک زلفش کی برون آرد

صائب تبریزی
 
۴۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۵

 

... که این گنج گهر را سایه دیوارها دارد

مکن تکلیف سیر کوچه و بازار مجنون را

که این دیوانه با سودای خود بازارها دارد ...

صائب تبریزی
 
۴۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۰

 

... اگر صد نسخه از رخسار او آیینه بردارد

سراسر می رود در کوچه باغ عمر جاویدان

قد رعنای او را هر که در مد نظر دارد ...

صائب تبریزی
 
۴۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۱

 

... نمی دانم چه آتش در سر خورشید می سوزد

که چون دیوانگان در کوچه و بازار می رقصد

من شوریده چون صایب عنان داری کنم خود را ...

صائب تبریزی
 
۴۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷۸

 

... نه مجنونم که فیض خود دریغ از شهریان دارم

که از دیوانه من کوچه و بازار گل چیند

کسی کان چشم خواب آلود در مد نظر دارد ...

صائب تبریزی
 
۴۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۷

 

... دلا از پای منشین گر هوای زلف او داری

که صد پا کوچه گرد زلف را چون شانه می باید

حجاب و شرم را بگذار در بیرون در صایب ...

صائب تبریزی
 
۴۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳۷

 

... بس که در هر گذری راهزنی پنهان است

رشته از کوچه گوهر به تأمل گذرد

اگر از عمر گرانمایه بیابد مهلت ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۴۹