گنجور

 
۳۸۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۹

 

... برین گونه تا تنگ شد جای اوی

بدو گفت هرکس که پیچد ز راه

شود روز روشن برو بر سیاه ...

فردوسی
 
۳۸۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۰

 

... زن پاک را به ز تو شوی نیست

اگر من بدین زودی آیم به راه

چه گوید مرا آن خردمند شاه ...

فردوسی
 
۳۸۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۱

 

... ابا جوشن و تیغ و ترگ گوان

همی راند چون باد لشکر به راه

به رخشنده روز و شبان سیاه

فردوسی
 
۳۸۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۲

 

... بدو گفت بشتاب و برکش سپاه

نگه کن که لشکر کجا شد به راه

بریشان رسی هیچ تندی مکن

نخستین فراز آر شیرین سخن

ازیشان نداند کسی راه ما

مگر بشکنی پشت بدخواه ما ...

فردوسی
 
۳۸۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۴

 

ازآن پس به آرام بنشست شاه

چو برخاست بهرام جنگی ز راه

ندید از بزرگان کسی کینه جوی ...

فردوسی
 
۳۸۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۵

 

... از آموی با نامدران خویش

چو گستهم دید آن سپه را ز راه

بر انگیخت اسپ از میان سپاه ...

... پذیرفت ازو هر که بشنید پند

همی جست هر کس ز راه گزند

زبان تیز با گردیه بر گشاد ...

فردوسی
 
۳۸۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۶

 

... که از رای ما تاج و تخت اندکیست

چو بهرام چوبینه گم کرد راه

همیشه بدی گردیه نیک خواه ...

... پس آن نامه شوی با خط شاه

نهانی بدو داد و بنمود راه

چو آن شیر زن نامه شاه دید ...

فردوسی
 
۳۸۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۸

 

... ز خوبان رومی هزار و دویست

تو گفتی به باغ اندرون راه نیست

چو خورشید شیرین به پیش اندرون ...

... به باغ اندر آورد گاهی گرفت

چپ وراست بیگانه راهی گرفت

همی هر زمان باره برگاشتی ...

فردوسی
 
۳۸۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۹

 

... دو چشمش کژ و سبز و دندان بزرگ

براه اندرون کژ رود همچو گرگ

همه موبدان مانده زو در شگفت ...

... چنان بد که روزی یکی نزد شاه

بیامد کزین گونه مردی به راه

بدیدم بیارم به فرمان کی ...

فردوسی
 
۳۹۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۱

 

... ز بوم سیه در گلستان شوند

بدیشان چنین گفت هرکو ز راه

بگردد ندارد زبان را نگاه

به خوبی مر او را به راه آورید

کزین بگذرد بند و چاه آورید ...

... بخواند و بسی هدیه ها دادشان

به راه الانان فرستادشان

بدیشان سپرد آن در باختر ...

... چو از کین و نفرین به پردخت شاه

بدانش یکی دیگر آورد راه

از آن پس شب و روز گردنده دهر ...

... هر آنکس که بودی و را پیش گاه

ببستی به شهر اندر آیین و راه

دگر بهره شطرنج بودی و نرد ...

... سخنهای دیرینه برخواندی

چهارم فرستادگان را ز راه

همی خواندندی به نزدیک شاه ...

فردوسی
 
۳۹۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۲

 

... نخواند سپاهت برو آفرین

هم از راه یزدان بگردد به نیز

ازین بیشتر چون سراییم چیز ...

... بدان تا چه بد نامور شاه را

که بربست بر کهتران راه را

چو بشنید موبد بشد نزد شاه ...

فردوسی
 
۳۹۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۳

 

... دمیدند و پر بانگ شد کشورش

ببستند آیین به بی راه و راه

پر آواز شیروی پرویز شاه ...

... چوآگاهی آمد به پرویز شاه

که پیغمبر قیصر آمد ز راه

به فرخ بفرمود تا برنشست ...

فردوسی
 
۳۹۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴

 

... دگر آرزو هرچ باید بخواه

شمار سوی ما گشادست راه

پسندیدم آن هدیه های تو نیز ...

... بیاورد سیصد شتر سرخ موی

سیه چشم و آراسته راه جوی

مران هر یکی را درم دو هزار ...

فردوسی
 
۳۹۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۶

 

... به پیش سپاه آن جهاندار شاه

یکی زرد پیراهن مشک بوی

بپوشید و گلنارگون کرد روی ...

... همی رفت شادی کنان سوی شهر

ببستند آذین بشهر و به راه

که شاه آمد از دشت نخچیرگاه ...

فردوسی
 
۳۹۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۷

 

چو آگاهی آمد ز خسرو به راه

به نزد بزرگان و نزد سپاه ...

... سزد زو که آواز فرخ نهد

همه موبدان برگرفتند راه

خرامان برفتند نزدیک شاه ...

فردوسی
 
۳۹۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۹

 

... به چین دریکی مرد بد بی همال

همی بافت آن جامه راهفت سال

سرسال نو هرمز فرودین ...

... ببرد آن کیی فرش نزدیک شاه

گران مایگان برگرفتند راه

بگسترد روز نو آن جامه را ...

فردوسی
 
۳۹۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۰

 

... ز سرکش چو بشنید دربان شاه

ز رامشگر ساده بربست راه

چو رفتی به نزدیک او باربد ...

... چو آید بدین باغ شاه جهان

مرا راه ده تاببینم نهان

که تاچون بود شاه را جشنگاه ...

فردوسی
 
۳۹۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱

 

... رسن باز بردند نزدیک شاه

بگفت آنک با او بیامد به راه

چنین گفت رومی که ار زخم کار ...

... هر آنکس که کهتر بود بشمرید

وزان پس تن کشتگان را به راه

کزان بگذری کرد باید نگاه ...

... که بر جان بدبخت باید گریست

هرآنکس که او راه دارد نگاه

بخسپد برین گاه ایمن ز شاه ...

فردوسی
 
۳۹۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۲

 

... ز منزل مکن جایگاه نشست

سرای سپنجست با راه و رو

تو گردی کهن دیگر آرند نو ...

فردوسی
 
۴۰۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۳

 

... بگویش که من کهتری چاره جوی

به پیمودم این رنج راه دراز

یکی نامه دارم بسوی گراز ...

... بدو گفت قیصر که خسرو کجاست

ببایدت گفتن بما راه راست

ازو خیره شد کهتر چاره جوی ...

... بجستند و آن نامه از دست اوی

گشاد آنک دانا بد و راه جوی

ازان مرز دانا سری را بجست ...

... تو را چند خوانم برین بارگاه

همی دورمانی ز فرمان و راه

کنون آن سپاهی که نزد تواند ...

... که از پیش بودی مرا نیک خواه

چرا راه دادی که قیصر ز روم

بیاورد لشکر بدین مرز و بوم

که بود آنک از راه یزدان بگشت

ز راه و ز پیمان ما برگذشت

چو پیغام خسرو شنید آن سپاه ...

فردوسی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۱۰۱۶