گنجور

 
۳۵۰۱

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت

 

... غم تو پس که خواهد خورد آخر

بکش بی سرکشی باری که داری

بدست خویش کن کاری که داری

که کس غم خواری کار تو نکند

دمی حمالی بار تو نکند

عطار
 
۳۵۰۲

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۵) سؤال آن مرد از مجنون در باب لیلی

 

... بخاک افتاد مجنون سر نگون سار

بدو گفتا بگو لیلی دگر بار

تو از من چند معنی جوی باشی ...

عطار
 
۳۵۰۳

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱) حکایت بچّۀ ابلیس با آدم و حوّا علیه السلام

 

... که او را از چه پذرفتی ز ابلیس

دگرباره شدی مغرور تلبیس

بکشت آن بچه را و پاره کردش ...

... چو زنده گشت زاری کرد بسیار

که تا حوا پذیرفتش دگربار

چو رفت ابلیس و آدم آمد آنجا

بدید آن بچه او را هم آنجا

برنجانید حوا را دگر بار

که خواهی سوختن ما را دگر بار

بکشت آن بچه و آتش برافروخت ...

... برفت القصه از حوا بفریاد

دگر بار آمد ابلیس سیه روی

بخواند آن بچه خود را زهر سوی ...

... بگفت این و برفت و آدم آمد

ز خناسش دگر باره غم آمد

ملامت کرد حوا را ز سر باز ...

... نمی دانم که شیطان ستمگار

چه می سازد برای ما دگر بار

بگفت این و بکشت آن بچه را باز ...

... وزانجا شد بکاری دل پر آتش

دگر بار آمد ابلیس لعین باز

بخواند آن بچه خود را بآواز ...

... ترا ره می زند وز درد این کار

چوابرت چشم ازان گشتست خون بار

گر آدم را که در یک دانه نگریست ...

عطار
 
۳۵۰۴

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۳) حکایت یوسف علیه السلام با ابن یامین

 

... بتنهایی کند هم خلوتش خاص

نهادش از پی آن صاع در بار

بدزدی کرد منسوبش زهی کار ...

عطار
 
۳۵۰۵

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات

 

... زبان بگشاد در تسبیح و تقدیس

که لعنت خوشتر آید از تو صد بار

که سر پیچیدن از تو سوی اغیار ...

عطار
 
۳۵۰۶

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن

 

... بسی خلقند از بهر تو در کار

تو نتوانی کشیدن این همه بار

زبان بگشاد زال و گفت ای شاه ...

عطار
 
۳۵۰۷

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱) حکایت سلطان سنجر با عبّاسۀ طوسی

 

... اگر در زهر و گر در نوش میری

تو هم بار خود اندر دوش گیری

چو یک یک ذره عالم حجابست ...

... قدم بر جای سرگردان چو پرگار

گران جانی مکن بگذر سبکبار

عطار
 
۳۵۰۸

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا

 

... بگوش جان ز حق آمد جوابش

که چون هر بار ما دادیم آبش

همان بهتر که چون هر بار این بار

ز دست ما خورد آب آن جگرخوار ...

عطار
 
۳۵۰۹

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۴) حکایت زنان پیغامبر

 

... رسیدند آن زنان پیش پیمبر

بپرسیدند ازان پاسخ دگر بار

زبان بگشاد پیغمبر بگفتار ...

عطار
 
۳۵۱۰

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد

 

... چنان جدی دران کارش بیفزود

که صد کارش بیکبارش بیفزود

بدو گفتا چو تو از اشقیایی ...

... که دایم این چنینم در حضورش

چو موسی سوی طور آمد دگر بار

خطابش کرد حق از اوج اسرار ...

عطار
 
۳۵۱۱

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۰) حکایت غزالی و ملحد

 

... چو در خانه نشستن گشت بسیار

دلش بگرفت از خانه بیک بار

کسی نزدیک بوشهدی فرستاد ...

عطار
 
۳۵۱۲

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد

 

... فراخی زمین و آسمان دید

نخواهد او رحم هرگز دگر بار

نگردد نیز در ظلمت گرفتار ...

عطار
 
۳۵۱۳

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۱) حکایت اسکندر و کلمات حکیم بر سر او

 

... که شاها تو سفر بسیار کردی

ولیکن نه چنین کین بار کردی

بسی گرد جهان گشتی چو افلاک ...

عطار
 
۳۵۱۴

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت

 

... برون آ ای پسر زین خانه تنگ

که بار تو گرانست و خرت لنگ

ازینجا رخت سوی لامکان کش

براق عشق را در زیر ران کش

که بار عشق را جان بارگیرست

ولی میدان خلدش ناگزیرست ...

عطار
 
۳۵۱۵

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۹) حکایت ماه و شوق او با آفتاب

 

... بدیدارت نظرها برگشایند

چه افتادست تا نوری بیک بار

ز پیش نور می آید پدیدار ...

عطار
 
۳۵۱۶

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۷) حکایت آن مرد که پیش فضل ربیع آمد

 

... ز حاجت خواستن بی بهر ماند

ز بار فقر چندان خواری او را

روا نبود چنین سرباری او را

زهی مهر و وفا و بردباری

وفاداری نگر گر چشم داری ...

عطار
 
۳۵۱۷

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

... چرا با تو کنم این قصه تکرار

که این قصه شنیدستی تو صد بار

چو شد عاجز در آن تاریکی راه ...

... نیامد صبر چندانی براهش

که کس بر پای کردی بارگاهش

یکی زیبا زره زیرش گشادند ...

عطار
 
۳۵۱۸

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود

 

... بزاد القصه وز وی یک پسر ماند

چو بنهاد آن زن آشفته دل بار

فرو افتاد در دریا نگونسار ...

عطار
 
۳۵۱۹

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۴) حکایت لقمۀ حلال

 

... بسی سگ بسته آن کخ بماندست

اگر صد بار روزی غسل سازی

چو با خویشی نه جز نانمازی

عطار
 
۳۵۲۰

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۶) حکایت امیرالمؤمنین عمرخطاب رضی الله عنه با جوان عاشق

 

... جوانش گفت عاشق این چه داند

بدینش خواند عمر پس سیم بار

چو هر باری بعشق آورد اقرار

عمر فرمود تا کشتند زارش ...

عطار
 
 
۱
۱۷۴
۱۷۵
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۶۵۵