گنجور

 
۳۳۶۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۵

 

آبرو گر بایدت سرگشته چون خاشاک باش

طره هر موج دریا گو خم فتراک باش

کعبه مقصود خواهی خاکساری پیشه کن ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۶۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۸

 

... همره خضر پریشانی به منزل چون شوم

ذوق آشوب خطر دیوانه ام دارد چو موج

نیستم خس بسته زنجیر ساحل چون شوم ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۶۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۴

 

... تا حال ما نداند از او احتراز کن

جز موج کس گره نگشود از دل حباب

زان تیغ آبدار مرا سرفراز کن ...

اسیر شهرستانی
 
۳۳۶۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

... ما با وجود قامت خم مست غفلتیم

پیچیده موج باده به رگهای خواب ما

عاشق به وعده دادن جان می کند وفا

دام فریب نیست به موج سراب ما

چشم طبیب چشمه سیماب می شود ...

سیدای نسفی
 
۳۳۶۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

... شاخ ما سبز شود پیشتر از ریشه ما

موج را بحر خطرناک بود تخته مشق

هر کجا تیغ بود پا نهد اندیشه ما ...

سیدای نسفی
 
۳۳۶۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

... بر ضعیفان بیشتر می آید از دوران شکست

موج پندارد گلوی آسیا گرداب را

تیغ استاد مکمل باشد از نقصان تهی ...

سیدای نسفی
 
۳۳۶۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ای خاکمال سرو روان تو آب ها

موج کناره کرد فریبت سراب ها

فانوس سد ره نشود نور شمع را ...

... با آنکه رفته اند به یاد تو خواب ها

ای موج آب خضر کجا می روی که باز

افتاده است بر رگ جان اضطراب ها ...

سیدای نسفی
 
۳۳۶۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

... ای چشمه حیات تغافل ز حد گذشت

موج سراب اشک من است آبشارها

هرگز ز دیدنت نشود سیر چشم ما ...

سیدای نسفی
 
۳۳۶۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ساقیا می ده که موج او برد از جا مرا

گردبادآسا به یک دور افگند از پا مرا ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

... تکیه چون صورت به دیوار قفس باشد مرا

کشتی خود را به ساحل می رسانم همچو موج

گر ازین دریا حبابی همنفس باشد مرا ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

... در جهان با یکدگر هم پیشه را دل صاف نیست

موج نگذارد دمی بر روی آب آیینه را

چشمه آب بقا را خضر خورد و زنده ماند ...

... هر که در دنیا ز خودبینی بپوشد چشم خویش

می شمارد در نظر موج سراب آیینه را

کشتی چشم سبکباران ز عرق ایمن بد ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

... خیمه بر پا کرده ام بر روی دریا چون حباب

روزیی هر روزه از موج هوا باشد مرا

ابر بی باران ز دریا می کشد شرمندگی ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

پیشانی ناز او از موج نگه چین بست

مژگان ستم برخاست ابروی کمر کین بست ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

... عشق اگر خواهی برو دست از حیات خود بشوی

موج این دریا به گرداب فنا پیچیده است

تا قبای غنچه را سودای زلفش پاره کرد ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

شمعم و پیوسته در رگهای جانم آتش است

در دهانم موج آب و بر زبانم آتش است

ظالمان از بی کسی ویرانه ام را سوختند ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

بیا و باده کش ای محتسب به پای قدح

که موج باده نباشد کم از دعای قدح

بهار آمد و مرغان در آشیانه خود ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

... نسازند اهل دنیا حفظ آب و روی یکدیگر

ندارد موج پروا گر شکستی بر حباب آید

نباشد هیچ کس در قصر هستی از طمع خالی ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

... موی سفید پیران شد تازیانه عمر

بحر از تحرک موج سیماب می نماید

هر کاسه حبابی در بحر ناخدایست ...

سیدای نسفی
 
۳۳۷۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

... همچو شبنم خواب آسایش به چشمم تنگ بود

چین کلفت را نمی برد از جبینم موج می

دست روشنگر رخ آیینه ام را زنگ بود ...

سیدای نسفی
 
۳۳۸۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

... می تپد دل در برم چندان که از خود می روم

استخوانهای تن من موج دریا می شود

آدمی را مرگ همعصران کند دانای وقت ...

سیدای نسفی
 
 
۱
۱۶۷
۱۶۸
۱۶۹
۱۷۰
۱۷۱
۲۶۳