گنجور

 
۳۰۸۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار

 

... زبان ثناگر درگاه مصطفی خوشتر

که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا

ثنای او به دل ما فرو نیاید از آنک ...

... به پیش کاتب وحیش دوات دار خرد

به فرق حاجب بارش نثار بار خدا

هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال ...

خاقانی
 
۳۰۸۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - این قصیدهٔ را ارتجالا در مدح شروان شاه منوچهر و صفت شکارگاه او و بنای بند باقلانی سروده است

 

... این چه موکب بود یارب کاندر آمد شادمان

بارگیرش صبح دم بود و جنیبت کش صبا

در میان جان فروشد بر در دل حلقه زد ...

... باد زلفت بود با خاک جناب پادشا

با غبار صید گاه شاه کز تعظیم هست

ز آهوان مشک ده صد تبتش در یک فضا ...

... رفت و پیش گاو و ماهی ساخت سدی از قضا

پس بر آن سد مبارک ده انامل برگماشت

جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا ...

... اصلم آتش دان و فرعم کفر و پیوندم ابا

آسمان صدرا شنیدی لفظ پروین بار من

قایلان عهد را گو هکذا والا فلا ...

خاقانی
 
۳۰۸۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - مطلع دوم (منطق الطیر)

 

... صاحب ستران همه بانگ بر ایشان زدند

کاین حرم کبریاست بار بود تنگ یاب

فاخته گفت آه من کله خضرا بسوخت

حاجب این بار کو ورنه بسوزم حجاب

مرغان بر در به پای عنقا در خلوه جای ...

خاقانی
 
۳۰۸۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در ستایش صفوة الدین بانوی شروان شاه اخستان

 

... چون چرخ در رکوع و چو مهتاب در سجود

بردم نماز آنکه مرا زیر بار کرد

اصل و تبارش از عرب است و کیان ملک

با من کرم به نسبت اصل و تبار کرد

انعامش از تبار گذشته است و چون توان

ذرات آفتاب فلک را شمار کرد ...

... زیرا به خاک و خاره دهد خرقه آفتاب

هرک آفتاب دید چنین اعتبار کرد

بینی به آفتاب که برتافت بامداد

بر خاک ره نسج زراندوده بار کرد

چه سود ز آفتاب گریبان سرو را ...

... کس نی سوار دید که با شه مصاف داد

وز نی ستور دید که در ره غبار کرد

مانم به کودکی که ز نارنج کفه ساخت ...

خاقانی
 
۳۰۸۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - قصیده

 

... روز و شب آبستن و تو بسته امید

کز رحم این دو باردار چه خیزد

گیر که خود هر دو باردار مرادند

چون فکنند از شکم ز بار چه خیزد

بر سر بازار دهر خاک چه بیزی

حاصل ازین خاک جز غبارچه خیزد

راز جهان جو به جو شمار گرفتی ...

... بر در خاقانی اکبر آی و کرم جوی

از در دریای تنگ بار چه خیزد

خاقانی
 
۳۰۸۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در رثاء زوجهٔ خود

 

... راز برون ده که رازدار تو گم شد

چشم تو گر شد شکوفه بار سزد زانک

میوه جان از شکوفه زار تو گم شد ...

... کانکه ز عمر است یادگار تو گم شد

بار سبو چون کشی که آب تو بگذشت

بیم رصد چون بری که بار تو گم شد

خون خور خاقانیا مخور غم روزی ...

خاقانی
 
۳۰۸۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - مطلع سوم

 

... ماه نو دیدی لبت بین رشته جانم نگر

کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند

پیش بالایت به بالایت فرو ریزم گهر ...

... نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند

پیش سقف بارگاهش خانه موری است چرخ

کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند

کعبه ملک است صحن بارگاهش کز شرف

باغ رضوان را کبوتر خانه ایدر ساختند ...

... کشتی سلجوقیان بر جودی عدل ایستاد

تا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند

کافرم گر پیش از او یا پیش از او اسلام را ...

خاقانی
 
۳۰۸۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - قصیده

 

... به سر تیغ به صد پاره کنند

چون به تیرش به سر بار برند

هندوان بینی در مطبخ من ...

خاقانی
 
۳۰۸۹

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - ایضا در مرثیهٔ خانوادهٔ خود

 

... جامه جان هم به دست گازر غم ماند

داغ سیاهش هزار بار برافکند

در پس زانو چو سگ نشینم کایام

بر دل سگ جان مرا غبار برافکند

نعره زنان چون نمک بر آتشم ایرا ...

خاقانی
 
۳۰۹۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است

 

... که مباهات امم زان در والا شنوند

بار عام است و در کعبه گشاده است کز او

خاصگان بانگ در جنت ماوا شنوند ...

... راویان کیت انشای من انشاد کنند

بارک الله همه بر صاحب انشا شنوند

خاقانی
 
۳۰۹۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - خاقانی این قصیده را در مرثیهٔ فرزند خویش امیر رشید الدین سروده و آن را ترنم المصائب گویند.

 

... ژاله صبح دم از نرگس تر بگشایید

دانه دانه گهر اشک ببارید چنانک

گره رشته تسبیح ز سر بگشایید ...

... به غم تازه شمایید مرا یار کهن

سر این بار غم عمر شکر بگشایید

خون گشاد از دل و شد در جگرم سده ببست ...

... شد جگر چشمه خون چشم عبر بگشایید

اشک داود ببارید پس از نوحه نوح

تا ز طوفان مژه خون مدر بگشایید ...

خاقانی
 
۳۰۹۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - مطلع چهارم

 

... چنگ ارتفاع می را ربعی به شکل مسطر

آن بار بد که امسال از چرخ نیک بادش

شعرم به مدح سلطان برداشته به مزهر ...

... آخر نه بر سکندر شد تخته پوش عالم

بی بار ماند تختش در تخت بار ششتر

شاها عصر جز تو هستند ظلم پیشه ...

خاقانی
 
۳۰۹۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - قصیده

 

... قدر خود بشناس و قوت از خوان و خان کس مخور

آب باران خور صدف کردار گاه تشنگی

ماهی آسا هیچ آب از آبدان کس مخور ...

... رهت سنگلاخ است خاقانیا

خرت سم فکنده است با رنج بار

خاقانی
 
۳۰۹۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - در ستایش صفوه الدین بانوی شروان شاه

 

... داری سپهر هفتم و جبریل معتکف

داری بهشت هشتم و ادریس میربار

می خواهد آسمان که رسد بر زمین سرش

تا بر چند به دیده ز دامان تو غبار

گویی تو را به رشته زرین افتاب ...

... بانوی توست رابعه دختران نعش

وز رابعه به زهد فزونتر هزار بار

ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه ...

... اکنون که باد و باغ زنا شوهری کنند

از نطفه های باد شود باغ بار دار

از دست کشت صلب ملک در زمین ملک

آرد درخت تازه بهار حیات بار

نه ماهه ره بریده مه نو به ره در است ...

خاقانی
 
۳۰۹۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در ستایش ملک الوزرا زین الدین دستور عراق

 

... خسرو چین از افق آینه چین نمود

زآینه چرخ رفت زنگ شه زنگ بار

در سپر ماه راند تیغ زراندوده مهر ...

... شد قلم از دست این رمح به دست سماک

شد ارم از دست آن باغ و لب جویبار

ظل صنوبر مثال گشت به مغرب نگون ...

خاقانی
 
۳۰۹۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - مطلع سوم

 

... بر بدن نار ماند از سر تیغش نشان

بر رخ آبی نشست از تک اسبش غبار

غژم عقیق یمن کرد برون از دهن

گشت زرافشان چمن چون کف صدر کبار

خواجه چارم بلاد خسرو هفتم زمین ...

... بنده خاصه توام شاعر خاص ملک

نعت تو و مدح او خوانده گه بزم و بار

دادن تشریف تو از پی تعریف شاه ...

خاقانی
 
۳۰۹۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۰ - در ستایش علاء الدین آتسزبن محمد خوارزم شاه

 

... نیست مرا آهنی بابت الماس او

دیده خاقانی است لاجرم الماس بار

عالم جانها بر او هست مقرر چنانک ...

خاقانی
 
۳۰۹۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱ - مطلع دوم

 

... پروز سبزه دمید بر نمط آب گیر

زلف بنفشه خمید بر غبب جویبار

نرگس بر سر گرفت طشت زر از بهر خون ...

... شاه ریاحین به باغ خیمه زربفت زد

غنچه که آن دید ساخت گنبده مشک بار

آب ز سبزه گرفت جوشن زنگار گون ...

... ز آن سه نتیجه که زاد بود غرض آدمی

لیک پس هر سه یافت آدمی این کار و بار

احمد مرسل که هست پیش رو انبیاء ...

... در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهیب

تخت محاسب شود قبه چرخ از غبار

از خوی مردان شهاب روی بشوید به خون ...

... کرکس و شیر فلک طعمه خوران در مصاف

ماهی و گاو زمین لرزه کنان زیر بار

چرخ چو لاله به دل در خفقان رفته صعب ...

... امر دهد کردگار کای ملکوت احتیاط

پند دهد روزگار کای ثقلین اعتبار

فاش کند تیغ تو قاعده انتقام ...

خاقانی
 
۳۰۹۹

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - در پند و اندرز و ستایش رکن الدین مفتی خوی و رکن الدین عالم ری و تاج الدین رازی ابن امین الدین

 

... برق می سوخت کشته تیمار

بار مشک است و زعفران در جام

پس خط جام چون خط طیار ...

... مار کز روی زهد خاک خورد

ریزد از کام زهر جان او بار

نحل کاب عنب خورد بر تاک ...

خاقانی
 
۳۱۰۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - مطلع دوم

 

... رخش همت برون جهان چو مسیح

زین پل آبگون آتش بار

ای ز پرگار امر نقطه کل ...

... دست کفچه مکن به پیش فلک

که فلک کاسه ای است خاک انبار

گر به میزان عقل یک درمی ...

خاقانی
 
 
۱
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۶۵۵