دیر خبر یافتی که یار تو گم شد
جام جم از دست اختیار تو گم شد
خیز دلا شمع برکن از تف سینه
آن مه نو جوی کز دیار تو گم شد
حاصل عمر تو بود یک ورق کام
آن ورق از دفتر شمار تو گم شد
نقش رخ آرزو به روی که بینی
کینهٔ آرزو نگار تو گم شد
از ره چشم و دهان به اشک و به ناله
راز برون ده که رازدار تو گم شد
چشم تو گر شد شکوفه بار سزد زانک
میوهٔ جان از شکوفهزار تو گم شد
چشم بد مردمت رسید که ناگاه
مردم چشم تو از کنار تو گم شد
نوبت شادی گذشت بر در امید
نوبت غم زن که غمگسار تو گم شد
هر بن مویت غمی و ناله کنان است
هر سر مویت که آه یار تو گم شد
زخم کنون یافتی ز درد هنوزت
نیست خبر کان طبیب کار تو گم شد
منت گیتی مبر به یک دو نفس عمر
کانکه ز عمر است یادگار تو گم شد
بار سبو چون کشی که آب تو بگذشت
بیم رصد چون بری که بار تو گم شد
خون خور خاقانیا مخور غم روزی
روز به شب کن که روزگار تو گم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از فقدان یار و گم شدن چیزهای با ارزش در زندگی سخن میگوید. او احساس ناامیدی و درد ناشی از فقدان را بیان میکند و میگوید که خوشیها به تلخی تبدیل شدهاند. شاعر به گم شدن آرزوها و امیدها اشاره میکند و از این که چطور زیباییها و لحظات خوب زندگی از دست رفتهاند، ناراحت است. در نهایت، او به این واقعیت میرسد که زمان به سرعت میگذرد و همه چیز در حال از دست رفتن است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که متوجه شدی که محبوب تو ناپدید شده و همچنین قدرت و تواناییات برای کنترل اوضاع از دست رفته است.
هوش مصنوعی: بلند شو، ای دل، شمعی را از آتش سینه خاموش کن؛ زیرا آن ماه نو که روزگاری از سرزمین تو رفته بود، بازگشته است.
هوش مصنوعی: زندگی تو تنها یک ورق از یک دفتر است و آن ورق نیز از شمارش زندگیات ناپدید شده است.
هوش مصنوعی: به کدام چهره جاذبه آرزو نگاه کنی، که حسادت و کینه عاشقی تو باعث شده است معشوقهات گم شود.
هوش مصنوعی: با دیدن و گفتن به حالت اشک و ناله، راز دل خود را فاش کن، زیرا کسی که میتوانست راز تو را حفظ کند، دیگر نیست.
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو شکوفهای شوند، این مسئله طبیعی است، چرا که میوهٔ جان من از باغ شکوفههای تو ناپدید شده است.
هوش مصنوعی: چشم زخم مردم به تو آسیب رساند و ناگهان مردمی که به چشم تو بودند، از کنارت رفتند.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی دیگر نمیتواند به سراغ ما بیاید و فقط منتظر غم و ناراحتی باش که حامی و مونس تو دیگر در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: هر رشته از مویت نشانهای از غم و اندوه است و هر دسته از موهای تو یادآور درد و نالهای است که به خاطر فقدان محبوبات احساس میکنی.
هوش مصنوعی: زخم تو اکنون درد دارد، اما تو هنوز از آن بیخبری. آن پزشک که باید به تو کمک کند، کارش را گم کرده و نمیتواند به تو رسیدگی کند.
هوش مصنوعی: دنیا را به خاطر یک یا دو نفس عمر خودت خراب نکن، زیرا یادگاری از عمر تو به یاد نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: زمانی که بار سبو را میکشی، گویی که آبی که از آن گذشته، دیگر قابل برگشت نیست. و اگر بترسی از اینکه چیزیت را گم کنی، وقتی که بار تو به زمین بیفتد، هیچ راهی برای بازگشت نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: غم و غصه را کنار بگذار و به روزها و شبهایت فکر کن؛ چون زمان و فرصتهایت را از دست دادهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.