گنجور

 
۳۰۲۱

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

... تا مراد از گل و بادام و شکر بردارند

چشم دریا صفتم چون ز غمت موج زند

بس که از ساحل او عقد گهر بردارند ...

ابن یمین
 
۳۰۲۲

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

... دایم بزیر سایه چترش کند مدار

ابراز خجالت کف دریا عطای او

با سوز دل همی رود و چشم اشکبار ...

ابن یمین
 
۳۰۲۳

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

... بتماشا سوی گلزار گذار

دشت از سبزه چو دریا در موج

ریخته گوهر عشرت بکنار

گوهر عشرت اگر میطلبی

گذری کن سوی آن دریا بار

ساقیا سبحه و سجاده بگیر ...

ابن یمین
 
۳۰۲۴

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

... با چشمه حیوان نتوان گفت که قاتل

زینسان که زند دیده دریا صفتم موج

ناگاه فتد مردم آبیش بساحل ...

ابن یمین
 
۳۰۲۵

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

... که چو در سایه ایوانش باخوان گردیم

دانم ای ابن یمین کز کف دریا صفتش

زود با کام دل و با سوی سامان گردیم ...

ابن یمین
 
۳۰۲۶

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

... چشمم از خیل خیال تو از آن محرومست

که گذر می نتوان کرد ز دریا بشناه

گفتم ایدل چه گنه دید دلارام ز تو ...

ابن یمین
 
۳۰۲۷

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

... لطیف و پاک چون بر گل سرشک ابر نیسانی

مرا چون در وفای تو کنار از دیده دریا شد

تو کشتی جفا چندین چرا بر خشگ میرانی ...

ابن یمین
 
۳۰۲۸

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

... شراری کم نبینم ز آتش دل

گر این آتش بصد دریا بشویی

بآب مغفرت جرمی که ما راست ...

ابن یمین
 
۳۰۲۹

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٩

 

... سیمرغ بدین حیله زهر دام برستست

ماهی که ز دریا ننهد روی بساحل

هرگز نشنیدم که در افتاده بشستست ...

ابن یمین
 
۳۰۳۰

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧١

 

... رأی منیرت آب رخ آفتاب ریخت

دست و دل تو رونق دریا و کان شکست

معلوم تست ز آنکه ز دستان بهمنی ...

ابن یمین
 
۳۰۳۱

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶٣

 

... ز حال ابن یمینش خبر همانا نیست

جناب حضرت والاش هست دریایی

که چون محیط سپهرش کرانه پیدا نیست

بغیر بنده نبینی بر آن لب دریا

کسیکه مشرب عذبش ازو مهنا نیست

من ار ز ساحل آن تشنه باز میگردم

گناه بخت منست این گناه دریا نیست

ابن یمین
 
۳۰۳۲

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧۶

 

... بحال بنده چرا یکزمانت پروا نیست

بحضرت تو که دریا نمونه ایست ازو

بغیر بنده کرا آرزو مهیا نیست

بلی جناب تو دریا و موج پر گهرست

ولی چه سود کز آن هیچ بهره ما نیست

من ار ز گوهر دریای جود محرومم

گناه بخت منست این گناه دریا نیست

ابن یمین
 
۳۰۳۳

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠١

 

... رتبت بسیش ز اهل هنر بیشتر بود

دریا صفت که منصب خاشاک اندرو

بالای سلک گوهر و عقد درر بود ...

ابن یمین
 
۳۰۳۴

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٧٢

 

... مجال آنکه بما جرعه شراب دهد

چه باشد از کرم شاملت که چون دریا

بهر نفس که زند مایه سحاب دهد ...

ابن یمین
 
۳۰۳۵

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶٧

 

... چون ازین پیش صد اکرام و صد اعزاز رسد

دل دریا صفت او چو زند موج سخا

ای بسا در که بدست أمل و آز رسد ...

ابن یمین
 
۳۰۳۶

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١٩

 

خداوند دریا دل ای آنکه یافت

ز جود تو جان خلایق سرور ...

ابن یمین
 
۳۰۳۷

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨١

 

... تا که را راست میرود از کیش

نرهد کس بعقل ازین دریا

سر کشتی نزد کسی به سریش

ابن یمین
 
۳۰۳۸

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٣٨

 

... آنکه بهر بخشش اش می پرورند

کان و دریا گوهر و در ثمین

وانکه بار حملش ار گردون کشد ...

ابن یمین
 
۳۰۳۹

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴٣

 

از کریمان خواه حاجت ز آنکه نبود هیچ عیب

ز ابر باران در ز دریا و زر از کان خواستن

وز لییمان دم مزن زیرا که بیمعنی بود ...

ابن یمین
 
۳۰۴۰

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧۵

 

... بسمع اشرف دارای ملک و داور دین

محیط و مرکز جود آن کریم دریا دل

که در مکان کرم ذات اوست با تمکین ...

ابن یمین
 
 
۱
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۳۷۳