سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰
... عشق گوید با تو دارم کارها در وقت مرگ
موج دریا وعده ما را بر سر پل می دهد
صورت چین است پنداری نگار ما سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰
... تیغ او پیش از اجل می سازدم از غم خلاص
راه پل دور است می باید مرا بر آب زد
بس که شب بگریستم دور از گل آن رو سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹
... موج نگذارد کسی نزدیک این دریا رود
ابر اگر آبی برد از چشمه پل می برد
او تغافل می کند من هم تغافل می کنم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴
... عاشقان دارند غوغا در شهادتگاه عشق
فتنه ها در خیل شاهان بر سر پل می شود
بعد مردن از پریشانی به خاک من سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷
... دام صحبت تشنگان افکنده اند آنجا ولی
موج چون مرغابی آزاد از سر پل می پرد
زحمت خود می دهد هرکس دل آزاری کند ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹
... مشکلی نیست که از عشق تو آسان نشود
در ره شوق تو سیلاب فنا پل دارد
مرد دنیا که خورد باده ترقی نکند ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱
... در طریق عشقبازی از کسی کم نیستم
موج سیلاب غمم پهلو به طاق پل زند
شور سودا در سرش افزون شد از بوی بهار ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲
... گر ز قید ناخدا آزادسازی خویش را
موج دریا همچو مرغابی ترا پل می شود
سفله را کی می توان از لاف دولت منع کرد ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۹
... ترا نگاه ندارد مرا نگه دارد
گرفته ام سر راهی به سیل همچون پل
مرا به دعوی عشقت خدا نگه دارد ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۳
... هرکجا باشم گزیری نیست از طوفان مرا
موج دریا انتظارم بر سر پل می کشد
روزی داناست در معنی که نادان می خورد ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹
... دوست از دشمن اسیر عشق نشناسد سلیم
رهرو او موج دریا را خیال پل کند
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۹
... شوقت به ره قافله ی موج ز حکمت
چون آب سخن بسته به دریا پل کاغذ
بر بوی خس و خار گلستان تو از شوق ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۵
... هرکه را بر خاک چون جام شراب انداختیم
لرزه بر اندام پل افتاد از دهشت چو موج
بس که بی باکانه ما خود را در آب انداختیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱
... درین دریا چو موجم خضر می راند به آب آخر
ز بس هر لحظه می گوید ره پل را نمی دانم
بهار آمد سلیم و در چمن پیدا نمی گردند ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۱
... ناخدا بر هم زن هنگامه ما زود شد
صحبتی با موج دریا بر سر پل داشتیم
از ترقی نیست ما را قسمتی هرگز سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۱
... نیست زیر طاق گردون جای آسایش سلیم
آه ازین خوابی که ما در سایه پل می کنیم
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۳
... موج سیل فتنه را سنگ از فلاخن می جهد
شیشه چون دربار داری غافل از پل نگذری
نیست منعی نعمت خوان کریمان را سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - حکایت مردی که آب در شیر می کرد
... ز بس طوفان ز موجش تند برجست
پل قوس قزح را طاق بشکست
گمان بردی که در دامان صحرا ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر
... به او گفتم که ای آشفته چون گل
قد خم گشته ات این آب را پل
به قید زندگی هرکس اسیر است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۷
عنان سیل را هرگز شکست پل نمی گیرد
نگردد قد خم مانع شتاب زندگانی را