گنجور

 
سلیم تهرانی

عاشق پرشِکوه خاموش از تغافل می‌شود

طوطی از آیینه چون رو دید، بلبل می‌شود

فارغ از زخم خس و خاریم کز فیض چمن

دامنت ما خود به خود چون غنچه پر گل می‌شود

دست و پایی زن، که نبود در شمار زندگان

هرکه چون من نقش دیوار توکل می‌شود

حاصل سرمایهٔ خاشاک معلوم است چیست

در گلستانی که سودا با زر گل می‌شود

عاشقان دارند غوغا در شهادتگاه عشق

فتنه‌ها در خیل شاهان بر سر پل می‌شود

بعد مردن، از پریشانی به خاک من سلیم

تخم هر گل را که افشانند، سنبل می‌شود

 
 
 
وحشی بافقی

گرچه می‌دانم که می‌رنجی و مشکل می‌شود

گر نکوبی حلقه صد جا بر در دل می‌شود

همچو فانوسش کسی باید که دارد پاس حسن

زانکه لازم گشت و جایش شمع محفل می‌شود

یک رهش خاص از برای جان ما بیرون فرست

[...]

صائب تبریزی

گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل می‌شود

چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل می‌شود

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

رهنمای مقصد هرکس توکل می‌شود

همچو ابراهیمش آتش لاله و گل می‌شود

گر ز قید ناخدا آزادسازی خویش را

موج دریا همچو مرغابی ترا پل می‌شود

سفله را کی می‌توان از لاف دولت منع کرد

[...]

واعظ قزوینی

ریخت چون دندان، مدار جسم مشکل می‌شود

آسیا بی‌پره چون گردید، باطل می‌شود

عاقلان را پاس این و آن، کم از زنجیر نیست

چون می‌خواهد، اگر دیوانه عاقل می‌شود

تا نسازی خرج نقد خود، نمی‌آید به کار

[...]

اسیر شهرستانی

از من آن چشم تغافل‌کیش غافل می‌شود

گر چنین خواهد گذشتن کار مشکل می‌شود

عشق هرکس را که پوشد خلعت غم در لباس

گاه با اختر گهی با غنچه یکدل می‌شود

بعد مردن هم محبت شمع بالین من است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه