گنجور

 
۲۶۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱

 

... جهان سر به سر در پناه منست

پسندیدن داد راه منست

نباید که از کارداران من ...

... که هرجا که باشد ز دشمن سری

سر کینه ورشان به راه آورید

گر آیین شمشیر و گاه آورید

فردوسی
 
۲۶۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۲

 

... سپهبد ز نخچیرگه گشت باز

سوی دختر اردوان شد ز راه

دوان ماه چهره بشد نزد شاه ...

... هم انگاه مرغ آن بخورد و بمرد

گمان بردن از راه نیکی ببرد

بفرمود تا موبد و کدخدای ...

فردوسی
 
۲۶۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۵

 

... که آمد یکی اردشیری به جای

بدو راهبر گفت کای پادشا

دلت شد به فرزند خود بر گواه ...

... گران خوار بد نام دستور شاه

جهاندیده مردی نماینده راه

نوشتند بر نامه ها هم چنین ...

فردوسی
 
۲۶۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۶

 

... بدو گفت فرخنده دستور اوی

که ای شاه روشن دل و راه جوی

سوی کید هندی فرستیم کس ...

... بداند شمار سپهر بلند

در پادشاهی و راه گزند

اگر هفت کشور ترا بی همال ...

... بدو گفت رو پیش دانا بگوی

که ای مرد نیک اختر و راه جوی

به اختر نگه کن که تا من ز جنگ ...

... اگر بود خواهد بدین دستگاه

به تدبیر آن زور بنمای راه

وگر نیست این تا نباشم به رنج ...

فردوسی
 
۲۶۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۷

 

... به نخچیر شد شاه روزی پگاه

خردمند شاپور با او به راه

به هر سو سواران همی تاختند ...

... همی تاخت شاپور تا پیش ده

فرود آمد از راه در خان مه

یکی باغ بد کش و خرم سرای ...

... نه از نامور دادگر شهریار

کنیزک بدو گفت کز راه داد

منم دختر مهرک نوش زاد ...

فردوسی
 
۲۶۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۸

 

... به نزدیک ایوان رسید اردشیر

بزد کودکی نیز چوگان ز راه

بشد گوی گردان به نزدیک شاه ...

فردوسی
 
۲۶۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۰

 

... کجا گوش دارند اندرز من

نمایم شما را کنون راه پنج

که سودش فزون آید از تاج و گنج

فردوسی
 
۲۶۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۱

 

... که دشمن شود مردم از بهر چیز

بر ما شما را گشتاده ست راه

به مهریم با مردم نیک خواه ...

فردوسی
 
۲۶۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد » بخش ۲

 

... که بدنام گیتی نبیند به کام

ز راه خرد ایچ گونه متاب

پشیمانی آرد دلت را شتاب

درنگ آورد راستیها پدید

ز راه خرد سر نباید کشید

سر بردباران نیاید به خشم ...

... هرانکس که باشد خداوند گاه

میانجی خرد را کند بر دو راه

نه سستی نه تیزی به کاراندرون ...

فردوسی
 
۲۷۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام اورمزد » بخش ۱

 

... سپاهی و دهقان و بیکار شاه

چنان دان که هر سه ندارند راه

به خواب اندرست آنک بیکار بود ...

فردوسی
 
۲۷۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱

 

... پدید آمد آن چادر لاژورد

خروش آمد از راه اروندرود

به موبد چنین گفت هست این درود ...

... پلی دیگر اکنون بباید زدن

شدن را یکی راه باز آمدن

بدان تا چنین زیردستان ما ...

فردوسی
 
۲۷۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۲

 

... بیاورد شاپور چندان سپاه

که بر مور و بر پشه بربست راه

ورا با سپاهش به دژ در بیافت

در جنگ و راه گریزش نیافت

شب و روز یک ماهشان جنگ بود ...

فردوسی
 
۲۷۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۴

 

... چو خورشید بر باختر گشت زرد

شب تیره گفتش که از راه برد

می خسروی خواست طایر به جام ...

فردوسی
 
۲۷۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۵

 

... چنین داد شاپور پاسخ بدوی

که ای مرد داننده و راه جوی

چه چارست تا این ز من بگذرد ...

... کنون آمدستم بدین بارگاه

مگر نزد قیصر گشاینده راه

ازین بار چیزی کش اندر خورست ...

فردوسی
 
۲۷۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۷

 

... فرود آمدن را همی جای جست

دهی خرم آمد به پیشش به راه

پر از باغ و میدان و پر جشنگاه ...

... بدو گفت شاپور کای نیک خواه

سخن چند پرسی ز گم کرده راه

یک مرد ایرانیم راه جوی

گریزان بدین مرز بنهاده روی ...

... فرود آمد از باره شاپور شاه

کنیزک همی رفت با او به راه

خورش ساخت چندان زن باغبان ...

فردوسی
 
۲۷۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۹

 

... نگه کن کنون تا چه آیدت رای

بفرمود تا برگشادند راه

اگر چه فرومایه بد جایگاه ...

... ز هر سو که اکنون سپاه منست

وگر پادشاهی و راه منست

همه کس فرستید و آگه کنید ...

... چو موبد بیاید بیارد سپاه

ز لشکر ببندیم بر پشه راه

بسازیم و آرایشی نو کنیم ...

فردوسی
 
۲۷۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۰

 

... همی راندی در بیابان و کوه

بران راه بی راه خود با گروه

فزون از دو فرسنگ پیش سپاه

همی دیده بان بود بی راه و راه

چنین تا به نزدیکی طیسفون ...

فردوسی
 
۲۷۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۱

 

... گسسته شد آن لشکر و بارگاه

به نیروی یزدان که بنمود راه

هرانکس که باشد ز رومی به شهر ...

فردوسی
 
۲۷۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۲

 

... برآمد یکی ابر و گردی سیاه

کزان تیرگی دیده گم کرد راه

سپه را به یک روی بر کوه بود ...

فردوسی
 
۲۸۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱۳

 

... چو زنهار دادم نسازمت جنگ

گشاده کنم بر تو این راه تنگ

فرستاده برگشت و پاسخ ببرد ...

فردوسی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۰۱۶