ز خاور چو خورشید بنمود تاج
گل زرد شد بر زمین رنگ ساج
ز گنجور دستور بستد کلید
خورش خانه و خمهای نبید
بدژدر هرانکس که بد مهتری
وزان جنگیان رنج دیده سری
خورشها فرستاد و چندی نبید
هم از بویها نرگس و شنبلید
پرستندهٔ باده را پیش خواند
به خوبی سخنها فراوان براند
بدو گفت کامشب تویی بادهده
به طایر همه بادهٔ ساده ده
همان تا بدارند باده به دست
بدان تا بخسپند و گردند مست
بدو گفت ساقی که من بندهام
به فرمان تو در جهان زندهام
چو خورشید بر باختر گشت زرد
شب تیره گفتش که از راه برد
می خسروی خواست طایر به جام
نخستین ز غسانیان برد نام
چو بگذشت یک پاس از تیره شب
بیاسود طایر ز بانگ جلب
برفتند یکسر سوی خوابگاه
پرستندگان را بفرمود شاه
که با کس نگوید سخن جز براز
نهانی در دژ گشادند باز
بدان شاه شاپور خود چشم داشت
از آواز مستان به دل خشم داشت
چو شمع از در دژ بیفروخت گفت
که گشتیم با بخت بیدار جفت
مر آن ماهرخ را به پردهسرای
بفرمود تا خوب کردند جای
سپه را همه سر به سر گرد کرد
گزین کرد مردان ننگ و نبرد
به باره برآورد چندی سوار
هرانکس که بود از در کارزار
به دژ در شد و کشتن اندرگرفت
همه گنجهای کهن برگرفت
سپه بود با طایر اندر حصار
همه مست خفته فزون از هزار
دگر خفته آسیمه برخاستند
به هر جای جنگی بیاراستند
ازیشان کس از بیم ننمود پشت
بسی نامور شاه ایران بکشت
چو شد طایر اندر کف او اسیر
بیامد برهنه دوان ناگزیر
به چنگ وی آمد حصار و بنه
گرفتار شد مردم بدتنه
ببود آن شب و بامداد پگاه
چو خورشید بنمود زرین کلاه
یکی تخت پیروزه اندر حصار
به آیین نهادند و دادند بار
چو از بارپردخته شد شهریار
به نزدیک او شد گل نوبهار
ز یاقوت سرخ افسری بر سرش
درفشان ز زربفت چینی برش
بدانست کای جادوی کار اوست
بدو بد رسیدن ز کردار اوست
چنین گفت کای شاه آزاد مرد
نگه کن که که فرزند با من چه کرد
چنین گفت شاپور بدنام را
که از پرده چون دخت بهرام را
بیاری و رسوا کنی دوده را
برانگیزی آن کین آسوده را
به دژخیم فرمود تا گردنش
زند به آتش اندر بسوزد تنش
سر طایر از ننگ در خون کشید
دو کتف وی از پشت بیرون کشید
هرانکس کجا یافتی از عرب
نماندی که با کس گشادی دو لب
ز دو دست او دور کردی دو کفت
جهان ماند از کار او در شگفت
عرابی ذوالاکتاف کردش لقب
چو از مهره بگشاد کفت عرب
وزانجا یگه شد سوی پارس باز
جهانی همه برد پیشش نماز
برین نیز بگذشت چندی سپهر
وزان پس دگرگونه بنمود چهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از فردوسی است که به شرح رویدادهای تاریخی و افسانهای میپردازد. داستان از خاور زمین آغاز میشود که خورشید طلوع کرده و رنگ آسمان را تغییر میدهد. در این حال، شاه شاپور به مهمانی و جشن میپردازد و باده و خورشها را برای مهمانان میفرستد.
اما در این میان، افرادی که در دژ هستند برای جنگ آماده میشوند و شب، شاپور با گروهی از جنگجویان به قلع و قمع دشمنان میپردازد. جنگی سخت در میگیرد و شاپور به پیروزی دست مییابد. او طایر (جغد) و گنجهای دشمنان را میگیرد و عدهای از نام آوران را قتل عام میکند.
پس از نبرد، شاپور دستور میدهد تا دژخیم را مجازات کنند و در نهایت او از کردار خود پشیمان میشود. این اشعار به دلاوریها و نبردهای شاپور و ناپسندی کردار برخی شخصیتها اشاره دارد و نشاندهنده اهمیت جنگ، قدرت و پیامدهای آن در تاریخ ایران است.
هوش مصنوعی: خورشید از سمت شرق طلوع کرد و مانند تاج گل درخشان به نظر آمد، و زمین رنگی مانند سفال پیدا کرد.
هوش مصنوعی: از گنجینهای گرانبها، کلید ورودی به خانهای روشن و پر از شراب را گرفتند.
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند بدی در مهتری (نیکو رهبری) و رنجی که از جنگجویان دیده میشود، به او بد میرسد.
هوش مصنوعی: غذاهایی را فرستاد و مدتی هم نوشیدنی از عطرهای گل نرگس و شنبلید.
هوش مصنوعی: او که دوستدار نوشیدنی است، به خوبی از اوضاع و احوال سخن میگوید و گفتارهای زیبا و زیادی دارد.
هوش مصنوعی: او به او گفت: امشب تویی که باده را به پرنده بده، تا همه از باده ساده برخوردار شوند.
هوش مصنوعی: به دنبال این هستم که باده را در دست بگیرم تا به خواب بروم و مست شوم.
هوش مصنوعی: به ساقی گفتم که من به خاطر تو و تحت فرمان تو زندگی میکنم و وجودم به وجود تو وابسته است.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید به سمت غرب غروب کرد و رنگش زرد شد، شب تاریک به او گفت که از مسیر خود خارج شدهای.
هوش مصنوعی: در آغاز، مرغی از سرزمین غسان به سوی مستانی که در بیخودگی و شادی بودند، پرواز کرد و دلخواه و آرزوی خود را از آنجا خواست.
هوش مصنوعی: زمانی که یک دور از تاریکی شب گذشت، پرندهای به خاطر صدای جلب، آرامش پیدا کرد.
هوش مصنوعی: همه به سمت محل خواب پرستندگان رفتند، شاه نیز این دستور را صادر کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش رازهای پنهانی دارد، با کسی حرف نمیزند و راز خود را فاش نمیکند.
هوش مصنوعی: شاه شاپور به صدای مستان گوش میداد و از آن خیال داشت، اما در دل خود خشم و ناراحتی را احساس میکرد.
هوش مصنوعی: مثل اینکه شمعی در دروازهی قلعه روشن شده و میگوید که با خوشبختی بیدار شدیم و به هم پیوستیم.
هوش مصنوعی: او به پردهساز دستور داد تا تصویر آن ماهگونه را به زیبایی فراهم کند و جای مناسبی برای آن ایجاد کند.
هوش مصنوعی: ارتش را گرد هم آورد و مردان جنگی و دلیر را انتخاب کرد، آنهایی که همگی از ننگ و شکست بیزار بودند و تنها برای نبرد آماده بودند.
هوش مصنوعی: مدتی سواران به میدان آوردند و هرکسی که در کار نبرد بود، به آنجا آمد.
هوش مصنوعی: او وارد دژ شد و اقدام به کشتن کرد و همه گنجینههای قدیمی را برداشت.
هوش مصنوعی: سپاه در کنار پرندهای در دژ، همه مست و خوابیدهاند، بیش از هزار نفر.
هوش مصنوعی: دیگر افرادی که خواب بودند، بیدار شدند و در هر مکان جنگی را آماده کردند.
هوش مصنوعی: از آنها کسی به خاطر ترس از کار شاه ایران عقبنشینی نکرد و بسیاری از ناموران را به قتل رساند.
هوش مصنوعی: زمانی که پرندهای در دستان او گرفتار شد، او به شتاب و بدون پوشش به سوی او آمد و ناگزیر بود که این کار را انجام دهد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که افرادی که دارای نیتهای بد و ناپسند هستند، در نهایت به دام میافتند و به محاصره مشکلات خود درمیآیند. در واقع، افرادی که به کارهای نادرست روی میآورند، خود را در معرض عواقب ناگواری قرار میدهند.
هوش مصنوعی: آن شب و بامداد به خوبی گذشت، همچنان که خورشید درخشان، کلاه طلایی خود را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: یک تخت پیروز را در درون قلعه برپا کردند و به آن احترام گذاشتند و برایش هدایا آوردند.
هوش مصنوعی: پس از آن که پادشاه از خواب بیدار شد، گلهای تازه و زیبای بهاری به او نزدیک شدند.
هوش مصنوعی: بر روی سر او، درخشان و زیبا، تاجی از یاقوت سرخ قرار دارد و لباسش از پارچه زربفت چین است.
هوش مصنوعی: او فهمید که این جادوگری و هنری که دارد، نتیجهی کردار و کارهای خودش است.
هوش مصنوعی: او خطاب به شاه آزاد مرد میگوید: "ببین چه بلایی بر سر من آورد فرزندم."
هوش مصنوعی: شاپور بدنام به کسی گفت که چطور از میان پرده و حجاب، دختری شبیه به بهرام را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: با کمک تو و با رسوایی دیگران، نژاد و اصل و نسب را به چالش میکشی و بر میانگیزی آن کینهای را که در آرامش است.
هوش مصنوعی: او به جلاد دستور داد تا گردنش را بزند و بدنش را در آتش بسوزاند.
هوش مصنوعی: پرندهای که به خاطر ننگ خود را در خون غرق کرده، بالهایش را به شکلی نگرانکننده از پشت خود خارج کرده است.
هوش مصنوعی: هرکس که در جستجوی تو بود، دیگر نیازی به کسی ندارد و از دیگران دوری کرده است.
هوش مصنوعی: با دور کردن دو کفت از دو دست او، جهانی که به دست او بود، در حیرت باقی مانده است.
هوش مصنوعی: عرب با دستانی قوی و بازوهای نیرومندش لقب گرفت، زمانی که مهره را گشود و کفتار عرب را نشان داد.
هوش مصنوعی: سپس او به سوی سرزمین پارس بازگشت و همه مردم جهان به احترام او نماز خواندند.
هوش مصنوعی: زمانی دیگر سپهر گذشت و پس از آن چهرهای تازه و دگرگون به خود گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.