گنجور

 
۲۶۶۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در ترغیب طی طریق حقیقت

 

... بیکار چند باشی دنبال کار گیر

گر همچو روح راه نیابی بر آسمان

اصحاب کهف وار برو راه غار گیر

تا کی حدیث صومعه و زهد و زاهدی

لختی طریق دیر و شراب و قمار گیر

خواهی که ران گور خوری راه شیر رو

خواهی که گنج در شمری دنب مار گیر ...

... چون سوز کار و درد غم دین نداردت

زین راه برد و گوشه زرع و شیار گیر

زین خواجگان مرتبه جویان بی سخا ...

سنایی
 
۲۶۶۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - در اندرز و ترغیب در طریق حقیقت

 

... خز ز بزاز جو نه از خباز

راهبر شو ز عقل تا نبرد

غول رهزن ز راه دینت باز

بس که دادند مر ترا این قوم ...

... ای سنایی همه محال مگوی

باز پیچان عنان ز راه مجاز

همه دعوی مباش چون بلبل ...

... چون تبیره مشو همه آواز

کاندرین راه جمله را شرطست

عشق محمود و خدمت ایاز

سنایی
 
۲۶۶۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹

 

ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز

تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز

زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق

کز سر بینش ز کل کون گردد بی نیاز

نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق

زان که بیرونست راه او ز فرمان و جواز

رنج عاشق باز کی گردد به دستان و فسون ...

... گر شب هجران شود جاوید بر جانش دراز

ای دل ار چون سرو یازان نیستی در راه عشق

دست را زی گلستان وصل معشوقان میاز

تا به وصف جان تو نازان باشی اندر راه خود

عشق جانان مر ترا هرگز نگردد دلنواز ...

... تا به معنی بگذری از منزل جان و خرد

گام در راه حقیقت نه در راه مجاز

تا درون سو جان تو یک دم نگردد عود سوز ...

... تا مگر از نور باطن ظاهر آری در گداز

پای تا در راه ننهی کی شود منزل به سر

رنج تا بر تنت ننهی کی شود جان جفت ناز ...

... همچو ماهی دایمی مانده به چاه شست باز

آز و حرص آخر ترا یک روز بر پیچد ز راه

آرزو بگذار تا فارغ شوی از حرص و آز ...

... ای سنایی گر سنا خواهی که باشد جفت تو

گام در راه حقیقت نه چو مردان دست یاز

سنایی
 
۲۶۶۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - در ستایش قاضی ابوالبرکات‌بن مبارک فتحی

 

... ز روی عقل که یارد چخید بر صفتش

ز راه دیده که یارد قبول کرد هواش

که دیده روزی با نور روی او پیوست ...

... سواد دیده من سود خوابی از سوداش

بپرسدم ز ریا گه گهی به راه ولیک

هزار صدق فدای یک دروغ و ریاش ...

سنایی
 
۲۶۶۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح بهرامشاه

 

... بر یکی پسته و دو بادامش

همه راهش خراب کرد وخلاب

چشمم از بهر غیرت کامش ...

... گردن ما و منت وامش

زان که در راه عشق گاه به گاه

دوست دارم جفا و دشنامش ...

سنایی
 
۲۶۶۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در مدح سرهنگ امیر محمد هروی

 

... ای عزیزی اگر این باد که اندر سر هست

راه یابد سوی خانه کندم تنگ ز ننگ

چون کبوتر نشوم بهره کس بهر شکم ...

سنایی
 
۲۶۶۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار

 

... در خط خوب تکین و در خم زلف ینال

پای بند خیر و شری کی شود در راه عشق

آنکه باشد تشنه شوق و کمال ذوالجلال ...

... تا جهانی بر جدل بینید و قومی در جدال

این میان را بسته اندر راه معنی چون الف

و آن شده بی شک ز دعویهای بی معنی چو دال

ای دریغان صادقان گرم رو در راه دین

تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه مال

کی خبر داری تو ای نامحرم نا اهل راه

از جفاهای صهیب و از بلاهای بلال ...

... ورنه عمر هست بسیاری نمی بینم دوال

یا همه جان باش یا جانان که اندر راه عشق

در یکی قالب نباشد جان و جانان را مجال ...

... کوی صدیقان بدیده رفت باید نز قدم

راه صدیقان به طاعت رفت باید نه به بال

گر به عقبی دیده داری کوت زاد آخرت ...

سنایی
 
۲۶۶۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در نکوهش دنیاداران

 

... رو به زیر سایه لا خانه الا بگیر

تا که از الات بنماید همه راه مجال

کی خبر داری ز صانع کی ازو واقف شوی ...

سنایی
 
۲۶۶۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴ - در نعت رسول اکرم

 

... نه ظلم از نور پیدا بود نه نور از ظلم

عالمی بیمار غفلت بود اندر راه لا

حق ترا از حقه تحقیق فرمودش نعم ...

سنایی
 
۲۶۷۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح امام زکی‌الدین بن حمزهٔ بلخی و نکوهش خواجه اسعد هروی

 

... من یکی شاعر و دخیل و غریب

راه عزلت گزیده در عالم

نه مرا غمخواری چو جد و پدر ...

سنایی
 
۲۶۷۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۷

 

... نه ظلم از نور پیدا بود نه نور از ظلم

عالمی بیمار غفلت بود اندر راه لا

حق ترا از حقه تحقیق فرمودش نعم ...

سنایی
 
۲۶۷۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۸

 

... می کش که غمها می کشد اندوه مردان وی کشد

در راه رستم کی کشد جز رخش رخت روستم

بستان الاهی جام را بردار از آدم دام را ...

سنایی
 
۲۶۷۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۹

 

... سواد مغرب در طبع چرخ مستحکم

مرا دل اندر راه و دو دیده در حرکات

بجسته از بر یار و نشسته بر ادهم ...

... دراز گردن و آهخته گوش و گرد شکم

به پیشم اندر راهی و وادی و دشتی

درشت و صعب و سیه چون شعار کفر و ظلم ...

سنایی
 
۲۶۷۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۷

 

... آسمانی کرده باشم آسیایی چون کنم

عشق تو با مفلسان سازد چو من در راه او

برگ بی برگی ندارم بینوایی چون کنم ...

سنایی
 
۲۶۷۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۸

 

... که هم اکنون بود این زحمت از اینجا ببریم

یادگاری به تو بدهیم دل تنگ و به راه

یادگار از تو به جز انده عشقت نبریم ...

... از غم و رنج قدمهات بر آتش سپریم

راه کوی تو همه کس به قدم می سپرد

ما قدم سازیم از روح پس آن ره سپریم ...

سنایی
 
۲۶۷۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۰

 

... تیر امید کی چو شهان بر دفک زنیم

تا کی ز راه رشک برین و بر آن رویم

بهر گل و کلاله خوبان کلک زنیم ...

سنایی
 
۲۶۷۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲

 

... گه چو حسان ابن ثابت مدحت احسان کنیم

این نه شرط مومنی باشد نه راه بی خودی

طاعت سلطان بمانده خدمت دربان کنیم

هم تری باشد که در دعوی راه معرفت

صورت هارون بمانده سیرت هامان کنیم ...

سنایی
 
۲۶۷۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳ - در اشتیاق کعبه و سفر حج

 

... یک ره از ایوان برون آییم و بر کیوان شویم

راه بگذاریم و قصد حضرت عالی کنیم

خانه پردازیم و سوی خانه یزدان شویم ...

... این شرف ما را نه بس کز تیغ او قربان شویم

این سفر بستان عیاران راه ایزدست

ما ز روی استقامت سرو این بستان شویم ...

سنایی
 
۲۶۷۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴

 

... ماه اگر نیکو نتابد ابر در پیشش کشیم

رهبر ار گمراه گردد سنگها رهبر نهیم

گوش زی فرمان صاحب حرمت و دولت نهیم

پای را بر شاهراه شرع پیغمبر نهیم

عقل را اگر نقل باید گو چو مردان کسب کن ...

... بر سر معلوم خود خاک قناعت گستریم

راه چون معلوم باشد نک به دیده بر نهیم

سنایی
 
۲۶۸۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه معین الدین ابونصر احمدبن فضل غزنوی

 

... لفظ ایشان بسته دست خازنان ذوالمنن

صوتشان راهست حیران گشته بی انگشت گوش

حرفشان را هست سرگردان زبان اندر دهن ...

... تا نباشد مرکب تحقیق در میدان ظن

نیکخواهت باد چون تحقیق بر راه طرب

بدسگالت باد چون ظن در بیابان محن ...

سنایی
 
 
۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۱۰۲۲