گنجور

 
۲۴۱

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در مدح نظام‌الملک صدرالدین محمد میراب مرو

 

... اگر تو بحر سخا خوانیش همی چه عجب

که لفظ او همه در زاید و کفش گوهر

وگر سخای مصور ندیده ای هرگز ...

انوری
 
۲۴۲

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در مدح وزیر علاء الدین بوبویه

 

... کشد پیش قضا سد سکندر

کفش بحرست و موجش جود و بخشش

خطش تارست و پودش مشک و عنبر ...

انوری
 
۲۴۳

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

... مجد دین بوالحسن عمرانی آنکه به جود

دل او بحر محیطست و کفش ابر بهار

آنکه دهرش ز قرانات فلک نارد مثل ...

انوری
 
۲۴۴

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح شمس‌الدین اغل بیک

 

... پشت اسلام و قبله احرار

خاص سلطان اغلبک آنکه کفش

در سخا هست همچو ابر بهار ...

انوری
 
۲۴۵

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹ - در مدح خاقان اعظم پیروزشاه عادل

 

... بر شیر بیشه حبس فنا کرد روزگار

چون اژدهای نیزه بپیچید در کفش

در دست خصم نیزه عصا کرد روزگار ...

انوری
 
۲۴۶

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی و تهنیت او به تشریف سلطان

 

... دلش را گفته ام عقل مجرد

کفش را گفته ام جود مجسم

به قدرت آسمانی زان زمین شد ...

انوری
 
۲۴۷

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در مدح ضیاء الدین مودودبن احمد عصمی

 

... داغ طوعش نهاده بر دد ودام

با کفش ابر می ندارد پای

با دلش بحر می نیارد نام ...

انوری
 
۲۴۸

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح صدر کمال‌الدین محمد

 

... زهی قضا و قدر لا اله الا الله

قضا به قوت باران فتح باب کفش

به خاصیت بدماند ز شوره مهر گیاه ...

انوری
 
۲۴۹

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۶ - در مدح فیروزشاه عادل و وصف الحال رفتن به ترمد و ستایش سلطان‌السادة سید ترمد

 

... نه در آن طبع ملالت نه در آن طوع اکراه

تا به جایی که مرا داد همی مسحی و کفش

تا به حدی که همی داد خرم را جو و کاه ...

... چو ز ابرام لبم دست ملک فارغ شد

گفت بختم خنکا موزه بنه کفش بخواه

زین قدم من چو روی گشته و بختم چو ردیف ...

انوری
 
۲۵۰

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح فخرالسادة مجدالدین ابوطالب نعمه

 

... عالم نامیه بخش و فلک حادثه زای

آنکه از ابر کفش آب خورد کشت امید

وانکه بر خاک درش رشک برد فر همای ...

انوری
 
۲۵۱

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در تهنیت عید و مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

... پشه ای ز انتقام پیل ربای

رعد را ابر گفته پیش کفش

وقت این لاف نیست هرزه ملای ...

انوری
 
۲۵۲

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸ - در مدح موئتمن سرخسی

 

... طبع شد بیگانه با آز و نیاز

تا کفش با جود و بخشش آشناست

دست او را خواستم گفتن سخیست ...

انوری
 
۲۵۳

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه

 

... بحر در موج شبانروزی دلش را زیر دست

ابر در باران نوروزی کفش را نایبست

آز محتاجان چو کلکش در مسیر آمد بسوخت ...

انوری
 
۲۵۴

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - در مدح منصور عامر

 

... از جمال و جلال اشرافست

خواجه منصور عامر آنکه کفش

از عطا یادگار اسلافست ...

انوری
 
۲۵۵

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۶

 

... خاک در پایش اوفتاد وبه درد

روی در کفش او همی مالید

یعنی از بنده در مکش دامن ...

انوری
 
۲۵۶

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۷ - شکوه از روزگار

 

... گهی ز آتش سینه مقیم در نارم

گهی به اجرت خانه گرو بود کفشم

گهی به نان شبانه به رهن دستارم ...

انوری
 
۲۵۷

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶

 

ای شاه نجیب کفشگر دانی کیست

آنکس که ازو خزینت از مال تهیست

سیمت ز کل حبه طلب ورنه ازو

سگ داند و کفشگر که در انبان چیست

انوری
 
۲۵۸

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - لغز باسم آب

 

... جودش بجز بلفظ شهادت نگفته لا

بر سایلان سخای کفش کرده زرفشان

با زایران صریر درش گفته مرحبا ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۵۹

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - نکوهش زروسیم

 

... از تلف گشتن آن چند قراضه شررست

از ترازوی ودو کفش تو قیاسی میکن

کانکه زر دارد زیر انکه ندارد زبرست ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۶۰

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح فخرالموک برادر پادشاه

 

... با دلش باد در کف کانست

با کفش بر سر زر بادخاک

شاه در مردمی ودر مردی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۵۶
sunny dark_mode