گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

تا جهانست شاه صفدر باد

تخت او با فلک برابر باد

آستانش که کعبه کرمست

از لب سرکشان مجدر باد

شاه فخرالموک دولت بخش

که عدو بند و دوست پرور باد

این یامین ملک تا جاوید

عدت یوسف برادر باد

ذات پاکش که عالم معنیست

روی اقبال و پشت لشگر باد

گرد سم سمند موکب شاه

سرمه چشم هفت اختر باد

آسمانش کمینه خرگاهست

آفتابش کمینه افسر باد

جاودان زبر ظل چتر ملک

سایه پرورد و سایه گستر باد

هر زمان کار دولت و ملت

از سر تیغ او قوی تر باد

چرخ اگر جز بحگم او گردد

بسته راه و شکسته چنبر باد

دولت آباد پنج نوبت ملک

چار دیوارهفت کشور باد

باغ شاهنشهی بدو تازه است

شاخ بخشندگی ازوتر باد

با دلش باد در کف کانست

با کفش بر سر زر بادخاک

شاه در مردمی ودر مردی

در جهان یادگار حیدر باد

پشت امیدها بدو گرمست

روی دولت ز رایش انور باد

آسمان پیش او بحکم ملک

بنده فرمان و سفته چاکر باد

رای او را جهان متابع شد

حکم اورا قضا مسخر باد

دایم از خون دشمنان ملک

صفحه تیغ او معصفر باد

کمترین پایه از مراتب شاه

سقف این طارم مدور باد

شاه را ملک کمین اقطاع

مرز خوارزم و ملک سنجر باد

ملک الشرق را هزاران فتح

از سر تیغ او میسر باد

هر کجا نام ملک شاه آید

ننگ بردولت سکندر باد

هرکه سر بر خطش نهاد بطوع

راست چون دایره همه سر باد

از دم خلق روح پروراو

شیر گردون چو شیر مجمر باد

هندوی چرخ را ز طالع شاه

لقب خاص سعد اکبر باد

یکدلی در ولای خسرو شرق

کار این پردل دلاور باد

گوش گردون ز لفظ در بارش

صدف در و درج گور بادگوهر

اشک بدخواه او زهیبت او

مدد آب اخضر بادبحر

روز رزمش ظفر دعا کرده

که شهنشاه دین مظفر باد

گفته نصرت که آفرین خدای

بر دل شاه و دست و خنجر باد

بهترین جوشنی بوقت گریز

برتن خصم شاه چادر باد

بحر قلزم که ساحل کف اوست

از زهاب دلش توانگر باد

ناصحش را بدست برزنجبر

گر بود زلف دلبر باد

حاسدش را ترقی و رفعت

از بلندی دار باور باد

تا که پرخاش باد و خاک بود

تا که خصمی آب و آذر باد

ترو خشک عدوی شاه جهان

از لب خشک و دیده تر باد

آب در چشم و آتش اندر دل

باد دردست و خاک در سر باد