ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۲۴ - بازگردانیدن سلم، ایرانیان و سپاه برادرش، تور را
... چو انبوه گشتی برآن بر سپاه
گرفتی سوی کشتی خویش راه
ز دریا شدی باز بر تیغ کوه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۲۵ - رسیدن نامه ی تور به سلم و بازگشت سلم از روم
... که او را به ایرانیان شاه کرد
مرا و تو را سر سوی راه کرد
برادر که از ما دو تن کهتر است ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳۱ - سپاه خواستن تور از سلم و کوش
... خراسان یله کرد و آمد دوان
به جیحون گذر کرد و بیراه و راه
سوی ماورالنهر شد با سپاه ...
... به مه بر ز خاک سیه بند زد
دو دیده کشیده به راه دراز
که سالار خسرو کی آید فراز ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳۴ - یاوری خواستن تور و سلم از کوش
... فرستادشان کوش چندان سپاه
که بر باد گفتی ببستند راه
شمردند دستورشان هفت بار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۳ - تصرف باختر به دست سیاهان مازنداران
... چپ و راست ارژنگ و دیو سپید
ز نوبه به راه سوان آمدند
چو سیل سپاه روان آمدند ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۴ - پیروزی سیاهان و گریختن کوش
... سپاهی فرستاد نزدیک سام
بدان تا بدیشان بگیرند راه
وز آن دشت برداشت یکسر سپاه ...
... نه آواز کوس و نه شور و جلب
همه راه بگرفت بر لشکرش
گزند آمد از آسمان بر سرش ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۵ - فریب دادن کوش، کاووس شاه را
همی تاخت تا پیش کاووس شاه
ببردندش و برگشادند راه
ببوسید پس پایه ی تخت اوی ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۶ - لشکر کشی کاووس به مازندران
... بدو اندرون مردمان شادکام
میان دو کوه اندرون است راه
همی دامن کوه سنگ سیاه ...
... همه سنگ خارا نه خاک و گل است
برآن راه کاووس کی را ببرد
همان لشکر و نامداران گرد
بدان تا سر راههای سوان
ببندد برآن دشمنان گر توان
چنان تیز لشکر گرفتند راه
که کردند چندان سپاهش تباه
فسونی به کاووس کی بردمید
ز راه سوانش به نوبه کشید
مرآن مرزها کرد ویران و پست ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۷ - پیروزی شاه مازندران و نجات ایرانیان به دست رستم
... چنان رنج دیدند شاه و سپاه
که مانند کوران ندیدند راه
به ایران زمین اندر افتاد شور ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۸ - کوش خود را آفریننده ی جهان می خواند
... که نیکان بدانم درست از بدان
به راه آرم آن را که بیراه گشت
ستانم روان آنک بدخواه گشت ...
... فراوان بر این سالیان برگذشت
کس از راه و فرمان او برنگشت
مر او را همی خواندندی خدای ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۴۹ - در آرزو کردن کوش شکار را و گم شدن او در بیشه
... همی گشت در بیشه یکچند گاه
مگر یابد او باز گم کرده راه
سراسیمه شد ره نیامد پدید ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۰ - دیدن کاخی آباد و گفتگوی کوش آفریننده ی جهان با پیری فرزانه
... جدا ماندم از لشکر و انجمن
در این بیشه گم کرده ام راه خویش
جدا مانده از کشور و گاه خویش ...
... که یک بار گویی که هستم خدای
دگر باره گویی که راهم نمای
خداوند روزی ده مردمان
چرا راه خواهد ز مردم نهان
که بیراه را او به راه آورد
شب و روز و خورشید و ماه آورد ...
... گنهکار و بیره به فرمان دیو
کشیده دل از راه گیهان خدیو
گرفتار در خشم یزدان پاک ...
... بدان تا همه بندگان خدای
تو باشی سوی راه او رهنمای
تو را هرچه داد ایزد ای اهرمن ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۱ - راندن پیر، کوش را، و پشیمان شدن کوش
... بزد اسب و برگشت خوار و خجل
چو بهری از آن بیشه ببرید راه
پر اندیشه شد مغز سرگشته راه
گر آباد جایی ست این مرد پیر ...
... هم از بهر کاری به رنج اندر است
همی داند او راه آباد جای
نباشد همی مرمرا رهنمای ...
... بدو گفت ای تیره دل مرد خام
چو بودت چرا بازگشتی ز راه
نیابی همانا همی تخت و گاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۳ - پذیرفتن کوش سخنان پیر فرزانه را و چاره گری پیر درباره ی دو دندان و دو گوش وی
... بدو گفت پس بنده ای گر خدای
همان راه جوینده گر رهنمای
بدو گفت کمتر ز من بنده نیست ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۴ - دانش آموختن کوش از پیر
وزآن پس بدان راه دانش نمود
ز دانش دلش روشنایی فزود ...
... بیاموخت و شد زین همه بهره ور
نمودش همه راه یزدان پاک
دلش کرد از آتش پر از ترس و باک ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۵ - هفت پند پیر فرزانه به کوش، و دادن چند دفتر دانش به او
... به فرمان او باش در بندگی
نگهدار راه پرستندگی
سپاسش بجای آر بر بدخوی ...
... که دانی که بر تو سرآید همی
یکی راه باریک پیش اندر است
چو رفتی جهانی جز این دیگر است ...
... کجا یار دانش همه رامش است
به دانش توان یافت راه خرد
که انجام دانش شناسد همی ...
... چو گفتار تو راست و کردار تو
همه راه تو راست و گفتار تو
روانت بدان راستی کام یافت ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۶ - پیر فرزانه از خاندان جمشید است
... بدو گفت کاین را گذرگاه کن
فرود آی روز و به شب راه کن
تو یک هفته در بیشه می دار رنج ...
... خرد مر مرا باد بر زهر بیش
از ایدر بدان شهر ده روزه راه
همه بیشه ی ژرف و آب و گیاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۷ - بازگشت کوش به مرز و بوم خود
... همه ساله دستور رنجور اوی
ز راه هواره بیازرده بود
سوی قریطه شد که خود کرده بود ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۰ - نیرنگ کوش برای نابود ساختن موران
... بیاورد و داد او ز هرگونه چیز
ز هرگونه گفتند و جستند راه
به فرجام هم چاره آمد ز شاه
ز شهر و ز کشور بیاورد مرد
بدان راه موران یکی کنده کرد
به فرسنگ سی تا به دریای آب ...
... به نیرنگ آن را برآن پل ببست
سواری کشیده سوی راه دست
تو گفتی همی گویدی راه نیست
برآن پل کسی را گذرگاه نیست ...
... برآرد شکم چون تهی گشت شور
برآن راه بر تاختن ساختند
چو شیران و گرگان همی تاختند
به کنده رسیدند و کی بود راه
لب کنده زآن جانور شد سیاه
بسی راه جستند و پل یافتند
برآن پل همه تیز بشتافتند ...
... همی مور ازآن مرز ببرید شاه
بیامد بدان راه بیش از دو ماه
که کشور شد آباد چندان زمین ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۶۱ - خواهش دیگر شاه جابلق از کوش برای روستای بی آب کشورش
... ز باغ و ز کاریز بی سایه بود
بسی کرده بر راه سیل آبگیر
همه ساله زو خورده برنا و پیر ...
... رسیده سرش سوی ابر سیاه
وزآن روستا بود بر کوه راه