ز گفتار او کوش شد تنگدل
بزد اسب و برگشت خوار و خجل
چو بهری از آن بیشه ببرید راه
پُر اندیشه شد مغزِ سرگشته راه
گر آباد جایی ست، این مرد پیر
نگوید همی این سخن خیره خیر
همانا که دیر است تا ایدر است
هم از بهر کاری به رنج اندر است
همی داند او راه آباد جای
نباشد همی مرمرا رهنمای
اگر من از او بازگردم چنین
زیانی نباشد مر او را از این
نباید که این خانه بار دگر
نیابم، نیارم من این ره به در
گر من در این بیشه گردم هلاک
چنین مرد را از هلاکم چه باک
از ایدر گذشتن مرا روی نیست
که در بیشه بیش از تگاپوی نیست
بکوشم به هر چاره تا مرد پیر
مگر باشد از بد مرا دستگیر
بگشت از ره و بر در کاخ شد
چو با پیر فرزانه گستاخ شد
چو آواز دادش، برآمد به بام
بدو گفت ای تیره دل مرد خام
چو بودت، چرا بازگشتی ز راه
نیابی همانا همی تخت و گاه
بدو گفت کای مرد پاکیزه رای
یکی مردمی کن مرا ره نمای
چه باشد مرا گر تو یاری دهی
وز این بیشه ام رستگاری دهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شخصی با دل تنگ و نگران از گفتار مردی پیر، به سرعت بر میگردد و احساس خجالت و ناامیدی میکند. او در حین تلاش برای بیرون آمدن از یک جنگل و رسیدن به یک مکان آباد، به این نتیجه میرسد که اگر پیر مرد او را راهنمایی نکند، نیازی به برگشتن ندارد. او در فکر این است که اگر در این جنگل نابود شود، برای پیر مرد هیچ ضرری نخواهد داشت. اما به هر حال، تصمیم میگیرد که تلاش کند تا از پیر مرد کمک بگیرد و از او راهنمایی بخواهد. در نهایت، او از پیر مرد میخواهد که او را در پیدا کردن راه نجات یاری کند.
هوش مصنوعی: پس از شنیدن سخنان او، دلش گرفته شد. به سرعت سوار بر اسبش شد و با حالتی خجالتزده و ناامید بازگشت.
هوش مصنوعی: وقتی از آن جنگل زیبا راه را برید، فکر و ذهنش بسیار مشغول و آشفته شد.
هوش مصنوعی: اگر جایی آباد و پر رونق باشد، این مرد سالخورده هرگز چنین سخنان بیمعنی و بیفایدهای نمیگوید.
هوش مصنوعی: واقعاً زمان زیادی تا رسیدن به اینجا باقی مانده و هر کسی برای رسیدن به هدفش باید زحمت بکشد.
هوش مصنوعی: او به خوبی میداند که در جایی که آبادانی وجود ندارد، هیچکس نمیتواند راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: اگر من از او فاصله بگیرم، این جدایی برای او ضرری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من نباید دوباره به این خانه برگردم، و نمیخواهم این راه را دوباره طی کنم.
هوش مصنوعی: اگر من در این جنگل به تهدیدی بیفتم، از اینکه از دست او هلاک شوم، نگران نیستم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از این مسیر عبور کنم چون در جنگل بیش از هر چیز دیگری خطر وجود دارد.
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم هر تلاشی کنم تا مردی که پیر شده، بتواند از شر بدیهایم کمکم کند.
هوش مصنوعی: او پس از اینکه از راه برگشت و به در کاخ رسید، با آن پیر خردمند دلیری کرد.
هوش مصنوعی: وقتی صدا زد، او به بالای بام آمد و به او گفت: ای مرد نادان و دلتیره.
هوش مصنوعی: چرا هنگامی که به جایی رسیدی، دوباره به عقب بازگشتی؟ به راستی که تو باید آنجا را پیدا کنی و به آن تخت و مقام دست یابی.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای مرد نیکوکار، به من کمک کن تا راهی را که باید بروم، نشانم دهی.
هوش مصنوعی: اگر تو به من کمک کنی و دستی به من بدهی، شاید از این وضعیت سخت و تاریک نجات پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.