چو کوش جهاندیده نامه بخواند
همان گه سپه را بدان مرز راند
یکی کشوری دید چون یک جهان
درخت برومند و آب روان
ز موران بپرداخته سربسر
ز خاکش گسسته پی جانور
دژم گشت، وز روم وز خاوران
بیاورد فرزانه نام آوران
کسانی که نیرنگ سازند نیز
بیاورد و داد او ز هرگونه چیز
ز هرگونه گفتند و جستند راه
به فرجام هم چاره آمد ز شاه
ز شهر و ز کشور بیاورد مرد
بدان راهِ موران یکی کَنده کرد
به فرسنگ سی تا به دریای آب
کَننده به کندن گرفته شتاب
بکندند پهناش صد گز فزون
ز دریا فگندند آب اندرون
برآن کنده بر شاه نیرنگ ساز
یکی پل برآورد پهن و دراز
ز سنگ و ز ارزیر کرده چنان
کش از باد و باران نیامد زیان
سواری دگر کرد برچهر خویش
که برچهر خود داشتی مهر خویش
میانش به گوگرد و نفت سیاه
بیاگند چون سنگ داننده شاه
نگهداشت تا اختر کار اوی
برآمد، چو شد تیز بازار اوی
به نیرنگ آن را برآن پل ببست
سواری کشیده سوی راه دست
تو گفتی همی گویدی راه نیست
برآن پل کسی را گذرگاه نیست
کسی گر پسودی برآن باره دست
چو برق آتشی از میانش بجَست
برآن تیزی آتش برافروختی
که گر کوه بودی تنش سوختی
بنزدیک آن، یک مناره ی بلند
برآورد خسرو ز بیم گزند
ز گُردان تنی ده برآن جا نشاند
چو پردخته شد، شاه لشکر براند
چو شد گرسنه باز درّنده مورد
برآرد، شکم چون تهی گشت، شور
برآن راه بر تاختن ساختند
چو شیران و گرگان همی تاختند
به کنده رسیدند و کی بود راه!
لب کنده زآن جانور شد سیاه
بسی راه جُستند و پل یافتند
برآن پل همه تیز بشتافتند
رسیدند نزدیک اسب و سوار
گمانی چنان برد کآمد شکار
یکایک بدو برفگندند تن
چو گرگان همه باز کرده دهن
از ایشان چو شد گرم گوگرد و نفت
سراسر جهان دود و آتش گرفت
چو آتش برآورد با مور زور
کجا پایداری کند زورِ مور
به گردون زبانه همی برفروخت
از ایشان هزاران هزاران بسوخت
چو انقاس شد پول و آن سنگها
همی بویشان شد به فرسنگها
گروهی ازآن، آب دریا ببرد
گروهی که برگشت در ره بمرد
همی مور ازآن مرز ببرید شاه
بیامد بدان راه بیش از دو ماه
که کشور شد آباد چندان زمین
برآن شاه پیوسته گشت آفرین
چو آگاه شد شاه جابلق، تفت
یکی گنج بر دست با آن برفت
سوی کوش شد با سپه نرم نرم
بمالید رخساره بر خاک گرم
چنین گفت کاین دانش ایزدی ست
کنون سرکشیدن ز نابخردی ست
بسی خوردنی برد پیش سپاه
به مهمان او بود یک ماه شاه
بجای است آن نغز طلّسم نوز
نگردد تباه از خزان و تموز
به جایی که برج حمل زآفتاب
کند روی رنگین خود را نقاب
جهاندیده گوید که نزدیک این
یکی رود بینی روان بر زمین
که آن را به کشتی توانی برید
که از آب چونان شگفتی ندید
شب شنبه آن آب بر جای خویش
باستد، نیاید یک انگشت پیش
چو یکشنبه آید، همی گردد اوی
چنین است کردار این آب جوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از فردوسی نقل شده است که به توصیف یک کوش (قلعه) و سرگذشت مردمی میپردازد که در برابر یک خطر بزرگ میایستند. روایتی از تلاش سربازان برای ساخت پل به منظور عبور از یک منطقه خطرناک و ناامن با بهرهگیری از نیرنگ و تدبیر نشان میدهد. اینان با استفاده از گوگرد و نفت، آتشسوزی را به وجود میآورند تا دشمنان را متوقف کنند.
داستان به پیروزی آنان بر دشمنان و سرانجام آبادانی سرزمینشان اشاره دارد. در ادامه، شاه از تلاشها و شجاعت سپاه خود قدردانی میکند و به یادآوری نعمتهای ایزدی و نصیحتهایی درباره حکمت و خرد میپردازد. در خاتمه، به جریان عجیب آب در یک روز خاص اشاره میشود که به زیبایی و شگفتی طبیعی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی با تجربه و آگاه به اوضاع جهانی نامهای را بخواند، در همان لحظه دستور میدهد تا لشکر را به آن مرز بفرستند.
هوش مصنوعی: شخصی سرزمینی را مشاهده کرد که مانند یک جهان پر از درختان سرسبز و آبهای روان و زنده بود.
هوش مصنوعی: مورچهها از خاک برخاسته و به صورت یک کل به جانوران پرداختهاند.
هوش مصنوعی: او ناراحت و غمگین شد و از سرزمین روم و سرزمینهای شرقی، افراد دانا و نامی را به نزد خود فراخواند.
هوش مصنوعی: افرادی که در کارهایشان فریبکاری میکنند، در نهایت عاقبت کارشان پیش خداوند نمایان خواهد شد و او همه چیز را از آنها میخواهد.
هوش مصنوعی: از هر نوع سخن و تلاش، در نهایت به این نتیجه رسیدند که تنها راه حل و چاره در دست شاه است.
هوش مصنوعی: مردی از شهری و کشوری آمد و یکی از راههای مورچگان را حفاری کرد.
هوش مصنوعی: در فاصلهای دور به سمت دریا که پر از آب است، با سرعت و تلاش بر روی کندن و حفاری مشغول شدهاند.
هوش مصنوعی: آنها به اندازه یکصد گز بیشتر از دریا، زمین را بریدند و آب را در آن ریختند.
هوش مصنوعی: شخصی که به شگردهای مکارانه سلطنتش ادامه میدهد، پل وسیع و بلندی را میسازد.
هوش مصنوعی: از سنگ و خاک ساخته شده، با این حال چون از باد و باران به دور مانده، آسیبی ندیده و سالم است.
هوش مصنوعی: گفتن این است که شخصی دیگر به چهرهاش زینت و زیبایی افزوده است، در حالی که خود او قبلاً در چهرهاش عشق و محبت داشت.
هوش مصنوعی: در دل او به اندازهای تیرهروزی و پلیدی وجود دارد که مانند سنگی تیره و بیرحم است، و فضایل و ویژگیهای مثبت یا علم و دانایی را نمیتواند ببیند.
هوش مصنوعی: با دقت و توجه به کار او تا زمانی که ستارهاش درخشش پیدا کرد و اوضاعش رونق گرفت.
هوش مصنوعی: با فریب و ترفند، او را به آن جایش محدود کرد و سواری آماده شد تا به سمت راه برود.
هوش مصنوعی: تو گفتی که هیچ کس نمیتواند از آن پل عبور کند و راهی برای رسیدن به آنجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بر آن موضوع تأمل کند، مانند برق ناگهانی آتش از دلش بیرون میجهد.
هوش مصنوعی: تو آتش شعلۀ تندی را برافروختی که اگر کوه هم بودی، از شدت آن میسوختی.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر ترس از آسیب، یک منارهی بلند نزدیک آن محل بنا کرد.
هوش مصنوعی: از بدن قهرمانان، کسی را در آن مکان نشاندند و زمانی که پردهها کنار رفت، پادشاه لشکر را فراری داد.
هوش مصنوعی: زمانی که باز گرسنه میشود، به دنبال شکار میرود و وقتی شکمش خالی است، احساس ناامیدی و شوریدگی میکند.
هوش مصنوعی: آنها به مانند شیران و گرگان، بر آن راه پیش رفتند و شتابان به سمت هدف خود حرکت کردند.
هوش مصنوعی: به جایی رسیدند که راهی وجود نداشت. لب کنده به خاطر آن جانور سیاه شد.
هوش مصنوعی: بسیاری مسیرها را جستجو کردند و پلی پیدا کردند. همه بر روی آن پل با سرعت حرکت کردند.
هوش مصنوعی: به اسب و سوار نزدیک شدند و چنین فکری به ذهنشان خطور کرد که شکار به زودی خواهد آمد.
هوش مصنوعی: هر کدام از آنها به او حمله کردند و مانند گرگها دهانشان را باز کردند.
هوش مصنوعی: زمانی که آنها به کار گرم شدند، گوگرد و نفت به کار گرفته شد و در نتیجه، تمام جهان پر از دود و آتش شد.
هوش مصنوعی: وقتی آتش از خشم و قدرت خود بیرون بیفتد، دیگر قدرت مورچگان در برابر آن جایی برای ایستادگی ندارد.
هوش مصنوعی: در آسمان، آتش شعلهور شده و بخاطر آن هزاران نفر از این دنیا به آتش میروند و خاموش میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی که پول کم یا بی ارزش شد، عطر و بوی سنگها نیز به دوردستها رسید و در فضا پراکنده شد.
هوش مصنوعی: گروهی از آن دریا آب میبرند، اما گروهی دیگر در راه بازگشت، جان خود را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: مور از آن مرز عبور کرد و شاه به آن راه آمد و بیش از دو ماه در راه بود.
هوش مصنوعی: کشور بهقدری آباد شد که آن شاه همیشه بر آن مدح و ستایش میکرد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه جابلق از موضوعی باخبر شد، یک گنج را در دست گرفت و با آن به راه افتاد.
هوش مصنوعی: به سمت کوش، با ارتش روانه شد و به آرامی صورتش را بر خاک گرم کشید.
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که این علم و دانش از سوی خداوند است و اکنون بخواهی که از آن بهرهمند نشوی، نشاندهنده نادانی و بیخردی تو است.
هوش مصنوعی: بسیاری از خوراکیها به سمت ارتش برده شد، چون مهمان شاه یک ماه بود.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ارزشمندی یک چیز خاص اشاره دارد که هیچگاه از بین نمیرود یا آسیب نمیبیند، حتی در شرایط سختی مانند زمستان یا تابستان. به عبارت دیگر، آن چیز همیشه باقی میماند و از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: به مکانی برو که خورشید در آن به طور کامل ظاهر نشده و رنگینکمان زیبای خود را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که تجربه زیادی دارد میگوید اگر به این یکی رود نگاه کنی، میتوانی جریان آن را بر روی زمین ببینی.
هوش مصنوعی: شما میتوانید آن را به گونهای حرکت دهید که مانند چیزی عجیب از آب، دیده نشود.
هوش مصنوعی: شب شنبه، آن آب در مکان خود ثابت میماند و به هیچ وجه یک انگشت به جلو نمیآید.
هوش مصنوعی: وقتی روز یکشنبه فرا میرسد، او نیز به همین شکل رفتار میکند. این، نشاندهندهی رفتار این آب جوی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.