شکار آرزو کرد یک روز کوش
بشد با سواران پولادپوش
برآنگه که برزد ز کوه آفتاب
ز یوز و سگ و باز و چرخ و عقاب
فراوان کشیدند پیش اندرش
پرستنده و نامور لشکرش
شکاری به کردار گوری بزرگ
به پیش اندر آمدش پویان چو گرگ
سرش چون سر شیر پولاد چنگ
ز سر تا به پایان تنش رنگ رنگ
چو مرجان شد آن آهوی تیزتگ
دم یوز و شاهین و پوینده سگ
دل کوش گفتی که مهرش بتافت
سبک بادپا بر پی وی شتافت
از آن بادپایان آبی نژاد
که او را سرافراز طیهور داد
همه روز تا شب همی تاخت بور
نیامد به دید اندرش گَرد گور
جهاندیده کوش از پی گور، تفت
به کردار باد اندر آن بیشه رفت
ز دیدار او گور شد ناپدید
تو را بشنوانم شگفتی که دید
همی گشت در بیشه یکچند گاه
مگر یابد او باز گُم کرده راه
سراسیمه شد، ره نیامد پدید
کنون راز یزدان بباید شنید
همه روز گشتی چنان خشک لب
شکاری گرفتی به هنگام شب
ز پیکان تیر آتش افروختی
وزآن چوب بیشه همی سوختی
وزآن رانِ نخچیر کردی کباب
بخوردی و خفتی، به هنگام خواب
نمد زین به جای سر تخت گرم
به زیر سر اندر گیاهای نرم
چنین بود وآنگه چنین گشت کار
نگر تا نشوری تو با روزگار
که رازش همه زیر بند اندر است
بزرگی به کان گزند اندر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شکار آرزوی گشت و با سواران پولادپوش به شکار رفت. در روزی که آفتاب از کوه میتابید، او و همراهانش به دنبال یوز، سگ، باز و عقاب به پیش رفتند. شکار مانند گوری بزرگ بود و سرش مانند شیر بود که رنگهای مختلفی داشت. یکی از شکارها، آهویی تیزتگ بود که دل کوش به او گرایش پیدا کرد و او هم به دنبالش شتافت. صبح و شب به دنبال او میدوید، ولی گور ناپدید شد. کوش که جهانی دیده بود، به دنبال گور در بیشه رفت و به دنبال او گشت اما موفق نشد. سپس خسته و ناامید به خواب رفت و در خواب افکارش را مرور کرد. پیامی درباره بزرگمنشی و احتیاط به او داده شد که نباید با روزگار بیاحتیاطی کند، زیرا رازها در زیر بند زندگی پنهان است و بزرگمنشی در خطر است.
هوش مصنوعی: یک روز، شکار تصمیم گرفت با سواران با زرههای آهنین به جستجوی آرزوهایش برود.
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب از کوه طلوع کند، دیگر حیواناتی مانند یوز، سگ، باز و عقاب نمیتوانند در آن نور و روشنایی به فعالیت بپردازند یا پنهان شوند.
هوش مصنوعی: افراد زیادی با احترام و محبت به سوی او آمدند و به سربازان معروفش به شوق و افتخار توجه کردند.
هوش مصنوعی: شکارچی که به قدری بزرگ و قوی است مانند یک گوریل، به آرامی و به صورت زیرکانه به سوی او نزدیک میشود، درست مانند یک گرگ.
هوش مصنوعی: سر او مانند سر شیر است و مقاوم و محکم. از سر تا پای بدنش رنگهای مختلفی دیده میشود.
هوش مصنوعی: آهو در حالتی مانند مرجان قرار گرفته است، دمش شبیه دم یوز و در کنار آن شاهین و سگی تندرو نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل گفت: چرا به محبتش پرداختهای، چون باد سبک پایش بر سر راهش دویده است؟
هوش مصنوعی: از آن پرندگان آبی رنگ و خوش قد و قامت که به او احترام و افتخار بخشیدند.
هوش مصنوعی: هر روز و شب با سرعت و تلاش زندگی میکنم، اما هنوز نتوانستم به ملاقات گور برسم و از آنجا نشانهای ببینم.
هوش مصنوعی: تجربهدار عالم، به دنبال قبر برو، چون باد در آن جنگل گشت و گذار کن.
هوش مصنوعی: از دیدن او غم و اندوهی که داشتی دیگر از بین رفته است. میخواهم داستانی را با تو در میان بگذارم که چقدر شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: او مدتی در جنگل میچرخید تا شاید بتواند بازش را که گم کرده بود، پیدا کند.
هوش مصنوعی: نگران و مضطرب شد، راهی پیدا نشد و حالا باید حقیقت خداوند شنیده شود.
هوش مصنوعی: هر روز به گونهای زندگی کردی که همچون پرندهای بیابانی بودی که در روز خشک و بیآب و علف به شکار میرفت، اما در شب به آرامش و آسایش میرسیدی.
هوش مصنوعی: تو با تیر آتشین خود، شعلهای به وجود آوردی و از آن چوب جنگل نیز آتش به پا کردی.
هوش مصنوعی: تو در حالی که کبابی از شکار را خوردهای و در خواب هستی، از آنچه که به دست آوردهای غافلی.
هوش مصنوعی: نمدی به جای بالش و یک تخت گرم زیر سرم، و گیاهان نرم زیرم قرار دارد.
هوش مصنوعی: چنین بوده و سپس چنین تغییر یافته است، پس خوب بنگر تا با زمان دچار مشکل نشوی.
هوش مصنوعی: راز او در دلش نهفته است و عظمتش در عمق وجودش قرار دارد، اما ممکن است در معرض آسیب و خطر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.