صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱۶
... تسخیر آفتاب جهانتاب میکند
چون آسمان دلی که ملول از سفر نشد
هر کس به صدق در ره توحید زد قدم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۵
آنجا که شوق دست حمایت بدر کند
شبنم در آفتاب قیامت سفر کند
قارون شود ز لخت دل وپاره جگر ...
... در منزل نخست دل خویش می خورد
چون راهرو به توشه مردم سفر کند
در خلوت دل است تماشای هر دو کون ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰۹
... خلوت علاج زهد ریایی نمی کند
مانع نمی شود ز سفر سیل را حباب
سالک حذر ز آبله پایی نمی کند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۹
... از گرد لشکری چه بر این شاه می رود
گردون سفر به زمزمه عشق می کند
محمل به ذوق بانگ جرس راه می رود ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۲
... از آتش است سنگ محک بید و عود را
اخلاق خوب وزشت عیان از سفر شود
زینسان که در زمانه ما خوار شد سخن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۴
... برگ گلی که مایه آرام بلبل است
بر شبنم رمیده جناح سفر شود
بر فرق هر که سایه درین نشایافکنی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰۵
... کاین قلب اگر به کور دهی باز پس دهد
از جسم نیست ذوق سفر جان خسته را
چون مرغ پر شکسته که تن در قفس دهد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰۸
در پرده غنچه برگ سفر ساز می دهد
شبنم عبث چه آینه پرداز می دهد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲۳
... بحر محیط را به نفس می توان کشید
مطلق عنان کند سفر آب موج را
در می کجا عنان هوس می توان کشید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۳
آزاده ما برگ سفر هیچ ندارد
جز دامن خالی به کمر هیچ ندارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۷
... دل بردن ما این همه در کار ندارد
دور سفر سنگ فلاخن به سر آمد
سرگشتگی ماست که پرگار ندارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۶
... صد شکر که ننشست ز پا همت صایب
تا درد غریبی به وطن از سفر آورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹۲
... صایب خبرش هست ز حال من بیدل
هرکس که عزیزی به سفر داشته باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹۳
... تا دل رگ خامی ز هوس داشته باشد
از مردم کم ظرف نیاید سفر بحر
پیداست حبابی چه نفس داشته باشد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲۴
... ذوقی که ز پیغام تو دل یافت نباید
آن کس که عزیزش ز سفر بیخبر آید
در عالم افسرده چو دلسوخته ای نیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳۱
... آن مرد تمام است ازین خلق زراندود
کز بوته سودا و سفر پاک برآید
صایب چه اثر در دل معشوق نماید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶۶
... برگوی بی سروپاچوگان نمی کند رحم
آماده سفر شو چون قامتت دوتاشد
پیش از هلاک هر کس چشم از جهان نپوشید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷۶
... هر کس که در چه افتاد با این رسن برآید
مویت سفید چون شد آماده سفر شو
کاین صبح طی چو گردید صبح کفن برآید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷۹
سفر گزین که سخن در وطن غریب نگردد
شکسته پای وطن را سخن غریب نگردد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۰
... بغل گشاده چو صبحم ستاره ریز چو گردون
به این امید که خورشید رویم از سفر آید
کجاست باد مرادی که بی فسون معلم ...
... زمانه ای است که بندند بر رخش در کنعان
اگر به دست تهی ماه مصر از سفر آید
به جنگ دشمن عاجز مرو که در ره مردی ...