صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷
... می تواند دست زد در دامن منزل چو راه
هر که صایب چون خیال خود سفر در خانه کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۷
... هر کجا تدبیر با تقدیر بر هم می خورد
راست کیشان را سرانجام سفر باشد یکی
در حوالی هدف صد تیر بر هم می خورد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۴
... غوطه در خون می زند مرغی که بی هنگام شد
از سفر هر چند گردد پخته هر خامی که هست
نفس سرکش از دویدنهای بیجا خام شد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۰
... بارها از بال بلبل دسته گل بسته اند
بر سفر کردن درین زودی دلیل روشن است
این که از شبنم جرس بر محمل گل بسته اند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۲
... مرکبی چون ابلق لیل و نهارت داده اند
چون پذیرند از تو عذر لنگ کز بهر سفر
بادپایی همچو جان بیقرارت داده اند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۲
... می شود روشن زآتش بوی هر هیزم که هست
نیست ممکن عیب خود کس در سفر پنهان کند
از فریب خال او ایمن مشو صایب که حسن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۵
... سنگ راهی نیست چون تعجیل در راه طلب
ریگ دایم در سفر از نرم رفتاری بود
بی شعوران را نسازد بیخبر رطل گران ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۲
... هرکه چون شبنم درین گلزار خود را جمع کرد
هم سفر با آفتاب عالم آرا می شود
نقش شیرین کوهکن را ساخت از دعوی خموش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۷
... از خس و خاشاک آتش بیش رعنا می شود
از سفر گردد دل از نور بصیرت بهره مند
در غریبی گوهر ناسفته بینا می شود ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۳
... همچنان از حرص افزون خارخارت می شود
هر چه را دانی سبک صایب ز اسباب سفر
می گذاری چون قدم در راه بارت می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۰
... نقد جانش خرج ره می گردد از بی توشگی
از سرانجام سفر هرکس که غافل می شود
آنچنان کز کاوش آب چشمه می گردد زیاد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۸
... به امید چه نخل ما گرانبار از ثمر گردد
سفر صاحب بصیرت می کند پوشیده چشمان را
به قدر گرم رفتاری قدمها دیده ور گردد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۶
... که برق و و باد در دنبال عذر لنگ می گردد
سفر آسان کند هر عقده مشکل که پیش آید
پر و بال فلاخن وقت گردش سنگ می گردد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۵
... که چون خم خالی از می شد بلندآوازه می گردد
عزیزی هرکه را در مصر هستی از سفر آید
مرا داغ دل گم گشته از نو تازه می گردد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۹
... اگر نه شعله فطرت سخنور را به جوش آرد
سفر کن از وطن گر سینه پرجوش می خواهی
که جوش بحر هیهات است عنبر را به جوش آرد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۸
زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد
زدریا ماهیان را بال و پر بیرون نمی آرد
نباشد پختگی را آتشی چون نور بینایی
زخامی بی بصیرت را سفر بیرون نمی آرد
رخ چون آفتاب ساقیان خونگرمیی دارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷
... ندیدم روز خوش تا رفت دامان دل از دستم
که در غربت بود هر کس عزیزی در سفر دارد
نگیرد هشت جنت جای جانان را که خون گرید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۷
... که در شبها چراغی پیش دست کوهکن دارد
سفر کن تا چو یوسف شمع امیدت شود روشن
که گردد کور هر کس رو به دیوار وطن دارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۳
... که روز خوش نبیند هر که چشم دوربین دارد
اگر عارف سفر از خود کند یک بار می یابد
که دامان بهار عیش را صحرانشین دارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۷
... که پهلو از گرانخوابی زبستر برنمی دارد
سفر کن از وطن گر آرزوی پختگی داری
که جوش بحر خامی را زعنبر برنمی دارد ...