گنجور

 
۲۲۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۵

 

... تا سرو خوش خرام تو از باغ رفته است

رخسار خود ز موج خراشیده است آب

نعلش در آتش است ز هر موج پیش بحر

آسودگی ز عمر کجا دیده است آب ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۳

 

... باد نخوت از سرم زخم زبان بیرون نبرد

این حباب پوچ تیغ موج را دندانه ساخت

شد به زلف او یکی صد رشته پیوند من ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۷

 

... اختر ما را فروغ شعله ادراک سوخت

موج آب زندگانی می زند در زیر خاک

رشته جانی کزان رخسار آتشناک سوخت ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۱

 

... این قدر شور جنون در قطره ای می بوده است

موجه بی تابیم شیرازه زنجیر ریخت

چون توانم سبز شد پیش سبکروحان عشق

بارها از جان سخت من دم شمشیر ریخت

موج رغبت می تراود همچنان از جوهرش

گرچه خون عالمی آن تیغ عالمگیر ریخت ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴

 

... برگ را از خود بیفشان گر نوا می بایدت

موج بی پروا چه بال و پر گشاید در حباب

صایب از گردون برون رو گر فضا می بایدت ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷

 

... می کند بی دست و پایی دشمنان را مهربان

موج دریا بر خس و خاشاک بازوی شناست

سرفرازان جهان را خاکساری زینت است ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱

 

... نامه پیچیده در هنگامه محشر کجاست

دام راه خضر نتواند شدن موج سراب

تشنه دیدار را اندیشه کوثر کجاست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۱

 

... ما ز تلخی چون شراب تلخ لذت می بریم

موج دریای حلاوت نشتر زنبور ماست

گرچه اوج لامکان بسیار دور افتاده است ...

صائب تبریزی
 
۲۲۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵

 

... سنگ اگر در پله روزی بود دوران ماست

عمر ما چون موج دایم در کشاکش می رود

روزی ما چون صدف هر چند در دامان ماست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۲

 

... هم لباس خلق گشتن پرده دار شهرت است

دست شستن نیست چندان کاری از موج سراب

دامن افشاندن به دنیا از قصور همت است ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۴

 

... پای خواب آلود تا ساکن بود بی آفت است

موج در یکتایی دریا نیندازد خلل

چهره وحدت نهان در زیر زلف کثرت است ...

... نیست صایب عاشقان را از غم دنیا ملال

ماهیان را موجه دریا کمند وحدت است

صائب تبریزی
 
۲۲۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۰

 

... از شکوه بحر ترسیده است چشمت چون حباب

ورنه هر آغوش موج او کنار مادرست

درد ما را پرسش رسمی زیادت می کند ...

... ساحل این بحر را خلق ملایم رهبرست

بال پرواز مرا بسته است موج آرزو

شعله آتش ز نقش بوریا در ششدرست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۲

 

... دیده روزن به چشم من دهان اژدرست

می خورم چون موج حسرت غوطه در بحر سراب

آب حیوان از تغافل های خشک من ترست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۳

 

... شهپر پرواز هم باشند روشن گوهران

بستر و بالین موج از آب باشد بهترست

با دل روشن چه بگشاید ز تقریر زبان ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۴

 

در طریق عشق هر جا می گذاری پا سرست

موج این وادی رگ جان ریگ این صحرا سرست

از محیط آفرینش چون نیاید بوی خون ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۸

 

... سیل معذورست اگر منزل نمی داند که چیست

بحر را هر موج آغوش و کنار دیگرست

لشکر بیگانه را در کشور ما راه نیست ...

... نیست صادق دشت پیمای طلب را تشنگی

ورنه هر موج سرابی جویبار دیگرست

گرچه صایب نازک افتاده است آن موی میان ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۴

 

... از دو عالم هر که برخیزد لوای دیگرست

در چنین بحری که موج اوست تیغ آبدار

خویش را فانی ندانستن فنای دیگرست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۵

 

... عذرخواه نقش از نقاش حیرانی بس است

غوطه زن در بحر و فارغ شو ز گیر و دار موج

چون حباب شوخ چشم این کاسه گردانی بس است ...

صائب تبریزی
 
۲۲۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲

 

... آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

کوه طاقت برنمی آید به موج حادثات

لنگر از رطل گران کردن در این دریا خوش است ...

صائب تبریزی
 
۲۲۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

 

... در کنار جسم جان را از کدورت چاره نیست

خاک می لیسد زبان موج تا در ساحل است

حسن را خودداری از اظهار مانع می شود ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۲۶۳