گنجور

 
۲۱۸۱

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - در مدح دهقان علی بن احمد

 

... بشکل و گونه چنان نیم دایره دینار

تمام دایره گردد چو مه بنیمه رسد

تمام نیمه بحرمت بدان برین پرگار ...

... ز روی قبله فروشد ببحر لؤلؤ وار

بطبع بنده فرستاد لؤلؤ منثور

بنظم کردم در مدح سید احرار

سر مفاخر فرزند فخر دین احمد ...

... رخ خرد را خال است و چشم بد را خار

مصدری که چو بر صدر بار بنشیند

چو آفتاب کند خیره دیده نظار ...

... چو آفتاب ندارد قرین و همسر و یار

کمر بخدمت او سال و ماه بسته کرام

زبان بمدحت او روز و شب گشاده کبار ...

... بر آنچه دانا واجب نیاید استغفار

بدانسبب که رهی پرورست و بنده نواز

ز بندگیش ندیدم کسی شود بیزار

به بر و احسان زابرار برتری دارد ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۲

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح دهقان اجل احمد

 

... ملک باغ و بوستان بگرفت زاغ پر نعیب

سرو گلبن عضب کرد از عندلیب خوش صفیر

ماه فروردین حریر فستقی بخشیده بود

مر درخت باغ را تا باغ شد زینت پذیر

تیر مه زینت بگردانید بستانرا و داد

آن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر ...

... ماه تیر از بهر آن خوانند این ایام را

کاندرین ایام خلق از خرمی یابند تیر

باده پیر و برگ برنا بود در فصل بهار ...

... جز رضای تو نگیرد دست و ننماید خلاص

هرکه را دارد زبان در چنگ و بند غم اسیر

حاسد جاه تو خواهد خویشتن را همچو تو ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۳

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدح علی بن ذوالفقار

 

آیین ابن علی است سخاوت چنانکه بود

آیین ابن عم نبی سید البشر

تا ذوالفقار جود وی آهخته شد بدهر ...

... در خدمت تو آمده مخدوم پیشه گان

بسته بصدر بار تو چون بندگان کمر

وین بندگان نخشب مانده ز جاه تو

محروم چون پیمبر کنعانی از پسر

در هجر تو بجان یکایک ضرر رسید

چون آمدی بنفع بدل شد همه ضرر

شد نخشب از جمال تو یار دگر چنانک ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح سعدالدوله

 

سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز

هردو بهر بندگی در پیش استادند باز

هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد ...

... هم کنون باشد که گردن بردگان از امر او

پیش درگاه تو آرند از بن دندان غاز

بی نیازان جهانرا باز بینی پیش او

بسته و بگشاده بند خدمت و دست نیاز

نیکخواه او اگر چون زر شود اقبال او ...

... وقت آن آمد که اعدا را بکوبد سر چو سیر

تا یکایک آگهی یابند از نرخ پیاز

حاسد او گفت کاید هر فرازیرا نشیب ...

... بدسگالانرا بسوز و نیکخواهانرا بساز

تا پدید آید بناگوش بتانرا خط سبز

همچو بر دیبای از مشک تاتاری طراز ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۵

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح سعدالملک مسعود بن اسعد

 

ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس

مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس

آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم ...

... چون همای از بوم و باز از جغد و طاوس از مگس

خلق در بستان حلقش همچو بلبل خوشنوا

شکر شکرش غذا کرده چو طوطی در قفس ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۶

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - در مدح امیر اتابک برغوش

 

... خرد و هوش زیادت شود از مدحت تو

کس مبادا که بنقصان خرد کوشد و هوش

کیمیای زر درویش کف راد تو است ...

... نوش کن باده تلخ از کف شیرین صنمی

از بناگوش چو گل از کله چون مرزنگوش

در شادیت گشاد است و در غم بسته

بسته بگشای همه عمر و گشاده تا گوش

می آسوده بکف گیر و ز عشرت ناسای ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۷

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - خطاب به خود

 

... میدان فراخ یافته ایم و دلیروار

بر مرکب هوی و هوس بسته تنگ تنگ

با آنکه جنگ باید پذیرفته ایم صلح ...

... در کام ما حلاوت شهد شهادتست

در مهد بسته انه بدین پود و تار رنگ

در عمر خویش بر تو نیاورده ایم شرک

ای بی شریک شهد و شهادت مکن شرنگ

در ملک تو پسنده نکردند بندگی

نمرود پشه خورده و فرعون پیس و لنگ

ما بندگان و کوس خدایی همیزنیم

آگاه نی که کوس خداییست پا به سنگ ...

... فرعون شوم خر کس بازار خربزه

بر اسب جهل و فتنه فرو بسته تنگ تنگ

شد میر رود نیل چو در نیل غرق شد ...

... با آن دو گنده مغز بود حشر آنکسی

کز دست دیو خورده بود کوکنار و بنگ

ای سوزنی بر اسب انابت سوار شو

بستان ز دست دیو فریبنده پالهنگ

ایمن مباش تا دم آخر ز دست دیو

تا دیو دین ز تو نستاند بشالهنگ

بیت المقدس است دل تو بنور دین

وه تا نه خوک خانه کند کافر فرنگ ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۸

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در مدح نظام الدین

 

... کز کلک تست تیر فلکرا مسیر تنگ

تنگ شکر حدیث ترا بندگی کند

کاندر عبارت تو شکر هست تنگ تنگ

چون تو سوار فضل کجا در همه جهان

بر مرکب کمال و هنر بسته تنگ تنگ

زرین سخن سواری از شعر عسجدیست ...

... امن تو است احسان نیکیت مکرمت

نبود در آل میران آیین جز این دبنگ

منت نهنگ دم زن دریا مردمی است

در مردمی ندارد دریای تو نهنگ

احسان تو بسان دبنگ است و سله است

در خوشاب خوشه انگور بر دبنگ

در خدمت تو بودن فخر است و نیست عار ...

... در موسم بهار که دریا شود جهان

بستان و باغ گردد همچون بهشت کنگ

در مجلس تو زورق باده رونده باد ...

... هر چند یک مزه نبود شهد با شرنگ

تا بنگ و کوکنار بدیوانگی کشد

دیوانه باد خصم تو چون کوکنار و بنگ

تا باد ساریش بسر آید ادب نمای ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۸۹

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - در مدح تمغاج خان

 

... نوبت بخشیدنست و موسم ابذال

منتظر جشن شاه مطرب و بستان

بلبل دستانسرای و قمری قوال ...

... شاه سلیمان مثال و طیر سخنگوی

از ظفر پادشاه بنده امثال

سلطان طمغاج خان که سلطنت او ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۰

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در مدح صفی الدین

 

... چو مادر و پدر خوب مهر بر اطفال

گشاده کرد در داد و بست دست ستم

یکی ز بهر ثواب و یکی ز بیم وبال ...

... پلنگ و یوز شود پاسبان عزم و غزال

بنوک کلک بگسترد عدل در عالم

بر آن قیاس که همنام او بزخم دوال ...

... رسیده اند جهانی ز خدمت در او

بآب و حشمت و جاه و بناز و نعمت و مال

وفا شود ز کف راد او بجود و سخا ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۱

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح علی بن احمد

 

... دیدم بزیر حلقه زلفین آن نگار

در بند عاشقی چو دلم صد هزار دل

فرمانگذار دلبر و طاعت نمای من ...

... گویی که داد جان مرا زینهار دل

جان اختیار کرد که دربند وی بوم

آنگه که کرد عشق ترا اختیار دل

در آبدار عارض او بنگریستم

شد آبدار دیده و شد تابدار دل ...

... تا چند رنجه دارم از عشق دوست جان

تا چند بسته دارم در بند یار دل

بی نظم گشت کار من از بیدلی چنان ...

... کاری کنم که باز خداوند دل شوم

وارم بنظم مدح خداوندگار دل

کامد بفرخی ز سفر اختیار دین ...

... تا بی هوای تست کرا زین دیار دل

در خدمت تواند میان بسته چون رهی

گردان روستم تن اسفندیار دل ...

... خار آفرید نار ملک تا حسود تو

دوزد بخار دیده و سوزد بنار دل

بدخواه جاهت از همه تن دل شود چو نار ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۲

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - چیم کیم

 

... پیله بدی اندر هزار سندانم

چه مایه بنده سندان دلم ترا ملکا

که در ترازوی نیکی کم از سپندانم ...

... از آنکه من به بدی شرح شرح و تبیانم

گنه ز نسیان آرند بندگان عزیز

من از گناه نیارم بود ز نسیانم ...

... بدین تنی که گنه کردم و ندانستم

چو باب توبه نشد بسته توبه بتوانم

بر اسب توبه سواره شوم مبارزوار ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۳

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح شاه توران

 

... بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم

بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید

خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم

جهانداری که از ده قرن پییش از هیبت باسش

ز ملک خویش باز استاد ابراهیم بن ادهم

بملک ارسلان خاقان درآمد باز فرزندش ...

... بزیر سایه بتوان رفت سوی کعبه و زمزم

ز سهم او چنان گردد که داد خویش بستاند

تذرو از باز و میش از گرگ و گور از نیروی ضیغم

سپاهی و رعیت را چو خاقان سوی ملک خود

خرامید و خرم بنشست دلها شد خوش و خرم

نهاد ملکت توران عروسی بود تا اکنون ...

... ز نسل ارسلان خاقان غازی خسرو اعظم

سپهداران کمر بستند پیش تخت او صف صف

بران رسم و بران سیرت که جنی پیش تخت جم ...

... اگر سیاره بفشاند ازین نیلوفری طارم

ایا مر پادشاهی را به از دارای بن دارا

ویا مرصف مردی را به از سهراب بن رستم

ز هر جانب جهانداران خوهند آمد بعهد تو ...

... نم عدل تو برگشت امید آنکسان بادا

که ملکت از دعشان ش قوی بنیاد و مستحکم

همی تا گردش چرخ سبک دوران همیزاید ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - در مدح سعدالملک

 

... سعاداتی که در هفت اخترانست

بنام بخت تو بخشیده قسام

تو مسعودی و شاهنشاه مسعود

وز اقبال شما مسعود ایام

دل ابنای ایام از شما شاد

چه از لشکر چه از خاص و چه از عام ...

... بتو لامع شود از مشرق جام

فزون از ذره خورشید تابند

ندیمان از تو برد انعام ...

... ببام مهتری مثل تو کس نیست

کریم بن الکریم از باب و از مام

نهاد ملک شاه شرق از تست

چو بستان در بهار تازه پدرام

بهار تازه گر بستان بیاراست

چو فردوس برین وقتست و هنگام ...

... هرآن شعری که در وی مدح تو نیست

بنزد اهل دانش چیست دشنام

شود مداح را لفظ دری در

بنظم مدح تو در طبع نظام

دل ممدوح را تا صید خواهند ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۵

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح محمودبن عبدالکریم

 

... تا بود پاکیزه و عذب و خوش و سهل و سلیم

فاضل و راد و کریم امروز از ابناء کرام

نیست الا تاج دین محمود بن عبدالکریم

نایب صدر وزیران صاحب عادل که هست ...

... ای ید بیضا ترا در جمله انواع فضل

در مشامت از گل بستان فضل آمد نسیم

نزد تو عزت هنر دارد کز او گشتی عزیز ...

... کم کسی باشد که باشد آنمعانی را فهیم

نامهای مشترک دارند با حق بندگانت

این حدیث از روی صورت هیبتی دارد عظیم

حق شرکت نیست ثابت بنده را در ذات حق

خود کس این سودا نیارد در سویدای صمیم

گرچه شرکت باشد اندر نام با حق بنده

نیست مشرک را چنین تشریف بالله العظیم

نام حق محمود و نام نور حق محمود و تو

اندرین محمود نامی نی بنزد حق اثیم

بنده حقی و بر تو حق رحیم است وز تو

هست راضی تا بوی بر بندگان حق رحیم

حق حلیم است وز حلم خود ردادادت که تو

از برای حق بوی با بندگان او حلیم

اهل دین و اهل دنیا از برای حرص و آز ...

... در چنین مجلس که با خلد است چون سیبی دو نیم

بر تو شاید آفرین گفتن که از دین واجبست

آفرین گفتن بر اهل آفرین بی ترس و بیم ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۶

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - در مدح افتخار الدین علی بن احمد

 

... سپهر جاه علی افتخار دین که ز فخر

چو شیعه مذهب خود را بران علی بندم

همه مناقب او گویم و مدایح او ...

... چو خوانده گشت بر این گریم و بر آن خندم

به چند روز که مانده است بنده پرور باش

که من ز سالی روزی به عمر خرسندم ...

... به شصت و هشت رسیده است سال عمرم و هست

مه رسیده ز ره بستر و قزا کندم

به حق نان و نمک عاجزم ز نان و نمک ...

... بلند گوش خری میزنم که جو نخورد

به ون خر سر خمخانه ایه دربندم

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۷

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح نظام الدین

 

آمد از بستان دولت اهل حکمت را نسیم

کز قدوم خواجه نوشه دولت آباد قدیم ...

... قاف تا قاف از کفایت ذره خورشید را

در شمار آری و بنگاری بقاف و لام و میم

ار صیانت وز خیانت عاملان ملک را ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۸

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - در مدح وزیر

 

... مشتری را نظر سعد فروشد بسلم

بنده ای دارد بهرام فلک کز سر تیغ

کند اعدای و رادم بدر اندر یکدم ...

... بکفایت قلم از تیر فلک باز گرفت

تا کمربند شدش تیر فلک همچو قلم

تا بپیش و سپس زین براقش ماند ...

... بکرم دست نگویم که گشادی هرگز

زانکه هرگز نبود دست تو بسته ز کرم

هر که او از کرم دست تو آگاهی یافت ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۱۹۹

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح محمد بن علی

 

... ز باد مشگین بر همزنان علم بعلم

شود به بستان دستانزن و سرود سرای

به عشق بر گل خوشبوی بلبل خوشدم ...

... وجیه دین عرب قبله وجوه عجم

سپهر مجد و معالی محمد بن علی

جهان جود و مکارم عزیز مصر کرم ...

... بزرگواری آزاده ای که خرد و بزرگ

کشیده اند بخود بر ز بندگیش رقم

بامر تیغ زبان و اشارت قلمش ...

... کفش با بر درم ماند و سخا بمطر

وزان مطر شده بستان مکرمت خرم

کف جواد ورا چون کنم با بر صفت ...

... ایا بحکم حق از بهر کامرانی تو

بخدمت تو کمر بسته آسمان محکم

بلی سزد که کند خدمت آسمان بلند ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۰

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح تمغاج خان

 

... داغ کنی در شکارگه بتکاپوی

گوره خران را بنعل یکران یکران

خفته کمان تراست قبضه ز نصرت ...

... جور و ستم نی بقدر نیم سپندان

عدل تو بر بندگان ز ایزد فضل است

فضل ورا بر تمام گفتن نتوان ...

... خوانده شود داستان رستم دستان

باد کمین بنده تو در صف مردی

رستم دستان بزور تن نه بدستان

ملک تو بستان آفرین خدای است

عدل ترا اعتدال سرو ببستان

فرق سرت سبز باد همچو سر سرو ...

... تا بدم صور چرخ اخضر و اختر

بسته بسر سبزی تو بیعت و پیمان

سوزنی سمرقندی
 
 
۱
۱۰۸
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۵۵۱