گنجور

 
سوزنی سمرقندی

آب روشن گشت و تاری شد هوا از ماه تیر

بی گمان خم عصیر اندر هوا انداخت تیر

ریخت از شاخ درختان از نهیب تیر او

عیبه های جوشن زر آبگون بر آبگیر

زاغ بگریزد ز تیرانداز چون از هر سوی

زاغ گرد آمد چو تیرانداز شد خم عصیر

ملک باغ و بوستان بگرفت زاغ پر نعیب

سرو گلبن عضب کرد از عندلیب خوش صفیر

ماه فروردین حریر فستقی بخشیده بود

مر درخت باغ را تا باغ شد زینت پذیر

تیر مه زینت بگردانید بستانرا و داد

آن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر

چون فقیران بار و بر یکبارگی درباختند

سایه دار و میوه دار و مذهب این دارد فقیر

هر جمادی را ندانم تا در آموزنده کیست

عادت دست جواد نایب صدر کبیر

ماه تیر از بهر آن خوانند این ایام را

کاندرین ایام خلق از خرمی یابند تیر

باده پیر و برگ برنا بود در فصل بهار

برگ پیر و باده برنا شد چو آمد ماه تیر

برگ پیر و باده برنا بهنگام نشاط

کاندر آمیزد بطبع مردم برنا و پیر

پیر و برنا را برآمیزد بروز بار و بزم

صدر برنا بخت پیر اندیشه روشن ضمیر

صدر عالی رای دهقان اجل احمد که او

هست دولت را شرف چون دین یزدان را نصیر

دیده اهل کفایت کز صریر کلک خویش

دیده اهل کفایت را همی دارد قریر

آن هنرمندی که چون او کلک بر کاغذ نهد

تیر بر گردون ز شرم او بگرداند مسیر

ملک شرق و چین بشاهست و وزیر آراسته

رأی و تدبیر ویست آرایش شاه و وزیر

ای بلند اختر خداوندی که بررفته سپهر

هست پیش همت والای تو پست و حقیر

بر سپهر حشمت و جاه و بزرگی و شرف

همچو خورشید از میان اخترانی بی نظیر

قرص خورشید مضئی از رای تو گیرد ضیا

همچنان کز قرض خورشید مضی ماه منیر

نی نظیر رأی رخشنده ات بود شمس مضی

نی عدیل کف بخشنده ات بود ابر مطیر

قطره ای از ابر جود تست صد بحر محیط

ذره ای از کوه حلم تست صد کوه تبیر

در کفایت چون سر کلک تو گردد قیرگون

روز بخت حاسد و بدخواه تو گردد چو قیر

هرکه روی از تو بتابد زو بتابد روی بخت

هرکه مأمور تو شد بر کام دل گردد امیر

جز رضای تو نگیرد دست و ننماید خلاص

هرکه را دارد زبان در چنگ و بند غم اسیر

حاسد جاه تو خواهد خویشتن را همچو تو

یافته جان عریض و یافته شغل خطیر

هرکه در جاه عریض تو نگه کرد از حسد

زان حسد خود را فکند اندر تک چاه قعیر

هرکه در آئینه حاجت بجوید روی خویش

زان غرض بی بهره باشد چون زآئینه صریر

تن چو زیر و چهره چون زر شد بداندیش ترا

تا ترا بیند که زربخشی همی بر بانگ زیر

چون تو باشی جاه و دولت را سزا ندهد فلک

آن سزاواری تو را وین ناسزا را خیر خیر

حاسد بدخواه جاه تو بمرگت آزمند

گر درین حسرت بمیر باک نبود گو بمیر

گاه بر گل ریزدی نوش و گهی بر برگ گل

از کف گلبرگ رو ماهی بلب چون شهد و شیر

تا جهان باشد نصیب تو طرب باد از جهان

بهره بدخواه تو اندیشه و کرم و زحیر

جاه بدخواه تو از ادبار در تحت الثری

رایت اقبال نگذشته از چرخ اثیر

 
 
 
قطران تبریزی

تا سپاه گل هزیمت شد ز خیل ماه تیر

از ترنج افروخت بستان چون سپهر از ماه تیر

با منقط سیب گوئی نار کفته کرده جنگ

این بخست آنرا بتیغ و آن بخست اینرابتیر

کان بتن بر کفته دارد زخمها از تیغ مهر

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر

کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر

بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت

توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر

از فراق نوبهاران در دل نارست نار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

پیر شد طبع جهان از گردش‌ گردون پیر

تیر زد بر خیل‌ گرما لشکر سرمای تیر

تا هوا سنجاب پوشید و حواصل‌ کوهسار

گلبن از دیبا برهنه است و گلستان از حریر

حُلّه بافان را برون‌ کردند گویی از چمن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر

از گریبان تاج سازی وز بن دامن سریر

تا بدین تاج و سریر از بهر مه‌رویان غیب

هر زمانی نوعروسی عقد بندی بر ضمیر

با چنین تاج و سریر از بهر دارالمُلکِ سِرّ

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

ای مجیر دین ایزد ، کایزدت بادا مجیر

در معالی بی عدیلی ، در مکارم بی نظیر

داعی اعمال را کف جواد تو مجیب

خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر

بدسگالان را خلاف امر تو بئس القرین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه