صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰
... هم گریه کباب نباشد کسی چرا
چون می شود شکسته ماه از سفر درست
با برق همرکاب نباشد کسی چرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۱
... چون گل درین حدیقه که جای قرار نیست
برگ نشاط برگ سفر می شود مرا
بر من چو کبک نیست گران سختی جهان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۳
... فارغ ز توشه ام که دل آتشین عنان
از خار راه زاد سفر می دهد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۷
... فکر غریب کرد غریب جهان مرا
از آستان دل به چه جانب سفر کنم
شهپر شکسته است درین آشیان مرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۱
... زان پیشتر که بر دل مردم گران شوی
استادگی مکن پر و بال سفر گشا
چون موج پشت دست به کف زن درین محیط ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۳
... از آفتاب تجربه گشتیم خامتر
نارس برآمد از سفر خم شراب ما
هیچ است هر چه هست به جز همت بلند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹
... صایب ز بس تردد خاطر که نیست باد
در خانه ایم و رنج سفر می بریم ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۱
دایم ز خود سفر چو شرر می کنیم ما
نقد حیات صرف سفر می کنیم ما
سالی دو عید مردم هشیار می کنند ...
... از رخنه دل است رهی گر به دوست هست
زین راه اختیار سفر می کنیم ما
هر ماه نو که از افق حسن سر زند ...
... ای قدردان گوهر پاکیزه گوهران
بازآ وگرنه عزم سفر می کنیم ما
صایب فریب نعمت الوان نمی خوریم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۲
... در زلف تو گردید دل خون شده ام مشک
سازد سفر هند سیه رنگ حنا را
با نار چه حاجت بود آنجا که بود نور ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶
... گرد دهن تنگ تو گردم که نموده است
شیرین به نظرها سفر تلخ عدم را
تا چشم تو آورد به کف ساغر تکلیف ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹
... بستر ز تب گرم بود شیر ژیان را
از چشم غزالان حرم خواب سفر کرد
ابروی تو روزی که به زه کرد کمان را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۶
فانوس حجاب است چراغ سحری را
دامن به میان بر زده باید سفری را
در دامن منزل نبود بیم ز رهزن
همراه چه حاجت سفر بی خبری را
دریاب اگر اهل دلی پیشتر از صبح ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۷
... یارب که دعا کرد که چون قافله موج
آسایش منزل نبود در سفر ما
صایب جگرش چون جگر صبح شود چاک ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۰
ز جوش عشق شود با قوام شیره جان ها
ز عقل پا به رکاب سفر شوند روان ها
چرا ز عشق تو پیرانه سر جوان نشوم من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳
... کان شمع سامان می دهد از شعله زرین بال ها
با عقل گشتم هم سفر یک کوچه راه از بی کسی
شد ریشه ریشه دامنم از خار استدلال ها ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹
... جلوه جام هلالی در فروغ ماهتاب
در شب مهتاب خوش باشد سفر کردن ز خویش
تن مده چون نقش دیبا در چنین وقتی به خواب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۶
... بی وصول از گرد هستی پاک گشتن مشکل است
تا به دریا بر جبین گرد سفر می دارد آب
از کمین دشمن هموار خود را پاس دار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۸
... بر کف دریا بود موج خطر باد مراد
بر سبکباران بود آسان سفر کردن در آب
از شتاب عمر بی شیرازه شد اجزای جسم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۶
... توسن سرکش خطر دارد ز صحرای غریب
بی بصیرت از سفر کردن نگردد دیده ور
کوری اعمی مثنی گردد از جای غریب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۲
... می کند ناصح بی درد طباشیر در آب
لنگر جسم روان را ز سفر مانع نیست
نقش قایم نکند پای به تدبیر در آب ...