گنجور

 
۲۰۰۱

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - نیز در مدح اتسز گوید

 

... ابوالمظفر اتسز خدایگان بشر

که اختیار ملوک است و افتخار تبار

خدایگانی کز علم و حلم او هستند

کمینه ذره جبال و کهینه قطره بحار

غبار مرکب او سرمه سنین و شهور

حریم مجلس او کعبه صغار در کبار

بلند کرده انعام او نگردد پست ...

... نه همچو دست زر افشان اوست باد صبا

نه همچو کف گهربار اوست ابر بهار

حدیقه هنر از تیغ او گرفت نما ...

... شده بسان فلک ساحت زمین ز سلاح

شده بسان زمین چهره فلک ز غبار

تو در مصاف خرامیده و ز صف اعدا ...

... ز شخص کشته گهی غار کرده همچون کوه

به سم باره گهی کوه کرده همچون غار

نموده تیغ تو آثار فتح و گفته فلک ...

... به سوی کشور کفار لشکری جرار

چو شیر پردل و در زیر باره ای چو پیل

چو مور بی پر و در دست نیزه ای چو مار ...

... بسا دلا که دریدی به رمح آهن د ر

بسا سرا که بریدی به تیغ آتش بار

بسوی مرکز ملک آمدی به نصرت و گشت ...

وطواط
 
۲۰۰۲

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در وصف قلم و خاتم و مدح علاء الدوله ابوالمظفر اتسز

 

... کنار آهن کند به موقف کار

هر چه یک باره موم او بندد

نگشایند صد هزار سوار

بر در گنج سد او از موم

به ز سد سکندری صد بار

اوست گردون و او را قطب ...

... بفزع وقت کین برانگیزد

عنفش از چشمه حیات غبار

بکرم روز مهر بنشاند ...

... طاعتش عادت شهور و سنین

خدمتش عدت صغار و کبار

قطره های عطای او گه رزم ...

... سر بریده است و کس بریده سری

مثل او دیده ناقل اخبار

دل دریده است و کس دریده دلی ...

... دو گواهند بر جلالت تو

کلک در بار و تیغ جان او بار

کرده اند از نهیب این دو گواه ...

... بر جهان ظفر چو مهر بتاب

بر ریاض هنر چو ابر ببار

خاضعت باد گنبد توسن ...

وطواط
 
۲۰۰۳

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در مدح مجد‌الدین علی بن جعفر

 

... هجر تو کرد دست بکارم درون چنانک

یک باره برد دست نشاط مرا ز کار

هر شب همی کنم همه اطراف روی خویش

بی روی چون نگار تو از خون دل نگار

از بسکه از دو دیده ببارم همی سرشک

دریاچه کنار گشت مرا از غمت کنار ...

... تا جمله زیر پایت خیالت کنم نثار

در بارگاه سید شرق از خیال تو

شکری بزرگ خواهم گفتن بروز بار

صدر زمانه عمده اسلام مجد دین

آن مجمع بزرگی و آن مفخر تبار

آن افتخار آل پیمبر که آسمان ...

... از دستبرد او همه عالم در اهتزاز

وز کار کرد او همه گیتی در اعتبار

ای محتشم به حشمت تو آل مصطفی ...

... امروز نیست هیچ امان جز در این دیار

تو ابر مکرماتی و بارانت نعمتست

ای ابر مکرمات یکی بر سرم ببار

شخص مرا ز آفت طوفان نایبات ...

... بادا همیشه بیضه عز تو بی خلل

بابا همیشه صفحه جاه تو بی غبار

هم کوکب سیادت تو فارغ از زوال ...

وطواط
 
۲۰۰۴

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در مدح ملک اتسز

 

... تازان گهی چو شعله آتش سوی هوا

یازان گهی چو قطره باران سوی قفار

مالیده گشت قالبم از پای آسمان ...

... شد در رکاب تاخته وز دستبرد او

ایام در تعجب و گردون در اعتبار

عنقای مهر خورده ز زوبین او دلم ...

... دریا بپیش بخشش او نیست جز شمر

گردون بجنب همت او نیست جز غبار

در ظل او بماند نکوه خواه با نوا ...

... همواره تا بتابد بر چرخ مهر و ماه

پیوسته تا بروید از شاخ و برگ و بار

یمنت همیشه باد شب و روز بر یمین ...

وطواط
 
۲۰۰۵

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - هم در ستایش ملک اتسز

 

... آن صورت جلالت و آن جوهر شرف

آن عنصر سیادت و آن مفخر تبار

شاهی که ملک را بیسارش بود یمین ...

... در حکم تست انجم گردنده را مدار

رفتی ز دار ملک دو بار و هزار شهر

از حشمت تو گشت گشاده در این دیار ...

... ملکی که آن نهاد ترا چرخ در کنار

بار دگر بسوی خراسان شدی و بود

هم یمن بر یمینت و هم یسر بر یسار ...

... در زیر پای مرکب میمون تو نصار

چون رایت مبارک تو رفت سوی مرو

تا کار مرو گیرد از قبال تو قرار ...

... اینست چاشنی ز شراب حسام تو

هان ای ملوک عرصه آفاق اعتبار

آنگه شدی بخطه آموی و در زمان ...

... بر مجرمان مبند در توبه و اعتذار

تو شاه بردباری و در حق مجرمان

جز عفو نیست عادت شاهان بردبار

خیر ملوک عصری و در خیر کوش از انک ...

وطواط
 
۲۰۰۶

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در مرثیۀ شرف الدین قزل ارسلان بن اتسز

 

... مشتری سعد اکبرست و لیک

هست بر صغار و کبار

دست مریخ و خنجر گردون ...

... منهدم گشته ملک را ارکان

مندرس گشته شرع را اخبار

بود بازوی شرع و شد مجروح ...

... سینه از دست چرخ مینا رنگ

دیده از جور دهر لؤلؤ بار

ای شه شرق اتسز غازی ...

... مزد مردم بست کز پس او

خیر گویند زمره اخبار

تا نباشد چو جهل دولت علم ...

وطواط
 
۲۰۰۷

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح اتسز

 

... ظلمت گردد کند ایام قهاران چو قار

شعله تیغت کند خفتان جباران چو خف

ای بسا رخها که بفشانی برو خاک هوان ...

... درجهای هر طرف زان درجهای پر طرف

از نهیب گرز گرزه شکل آتش بار تو

سرکشیده آتش اندر سنگ مانند کشف ...

... هم هدایا در هدایا هم تحف اندر تحف

حاسدان بارگاه و دشمنان حضرتت

مانده از در تکلیف احداث فلک اندر کلف

وطواط
 
۲۰۰۸

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح اتسز

 

... ز تیغ تیغ گزاران شدست گاه فراق

هزار بار سپردی بگام نصرة و فتح

همه بلاد حجاز و همه دیار عراق ...

وطواط
 
۲۰۰۹

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح علاء الدوله اتسز

 

... بغداد را ز دجله بود مصر را ز نیل

از بار رنج بی تو تن من شده چو نال

وز زخم دست بی تو بر من شده چو نیل ...

وطواط
 
۲۰۱۰

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح امام حسام الدین ابو حفص عمربن عبدالعزیز بن مازه بخاری

 

... شاگرد صدر تست مر آن خطه را امام

یک لفظ تو بوقت افادت هزار بار

بهتر ز اتصاف و نکوتر ز اصطلام ...

... بر تو حلال باد معالی و بر عدوت

بادا هزار بار محرم تر از مدام

گه بر سریر نعمت و حشمت همی نشین ...

وطواط
 
۲۰۱۱

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - هم در مدح اتسز گوید

 

... هست از نیزه تو زلزله در خطه روم

فتح از تیغ گهربار تو گشته موجود

بحر از کف درر بار تو گشته معدوم

بنده ای گشته جهان جاه ترا سخت مطیع ...

وطواط
 
۲۰۱۲

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - هم در مدح اتسز گوید

 

... ترا عالم محمدت زیر دست

ترا باره مفخرت زیر ران

نه ایام را از تو کاری نهفت ...

... گرش گر ز تو سرمه کرد استخوان

ز باران لطف تو در ماه دی

بروید ز خارا همی ضیمران ...

... مرا عشر این نظم و نثر و بیان

باین طول مدت درین بارگاه

باین حق خدمت درین آستان

رسیدم هر ساله شش هفت بار

زصدر تو تشریفهای گران

گهی جامهایی چو باغ بهار

گهی بارهایی چو باد بزان

گهی بدرهایی پر از زر سرخ ...

وطواط
 
۲۰۱۳

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - د رمدح یکی از وزراء

 

... حفظ خدای گشته تنت را نگاهبان

هر چان بگفته اند در اخبار انبیا

گشتست خلق را ز کرامات تو عیان ...

... خواهم شدن چو تیر ازین جا سوی عراق

با قامتی ز بار عطای تو چون کمان

بگشاده چون دوات باوصاف تو دهن ...

... وندر جلال باد بقای تو جاودان

بادا مخالف تو در ادبار مستمند

بادا موافق تو در اقبال شادمان ...

وطواط
 
۲۰۱۴

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - در مدح خاقان ارسلان خان کمال‌الدین ابوالقاسم محمد

 

... شب ها ز فراق تو دو چشمم

چون دامن خیمه روز باران

در دیده من چرا بود آب ...

... راندی تو بسوی غزو یکران

در زیر تو باره ای چو کوهی

در دست تو نیزه ای چو ثعبان ...

... با قهر تو همچو موم سندان

بارنده بساعتی حسامت

بر بفعه اهل کفر توفان ...

... هم نام بخدمت تو هم نان

من بنده هزار بار دیده

از بخشش تو نعیم الوان ...

وطواط
 
۲۰۱۵

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - در مدح اتسز

 

... که افگند تعجیل در کاروان

سبک برگرفتند بار مرا

نهدند بر سینه بار گران

برفت آن مه آسمان و ز رنج ...

وطواط
 
۲۰۱۶

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - د رمدح اتسز

 

... در راه دین مواقف مشهور خویش را

صدر لطایف ورق اعتبار کن

ای آفریده ایزدت از بهر کارزار ...

... و آن را که ناصح تو بود تاجدار کن

بر جمع شرک صاعقه بی شمار بار

بر اهل فضل مکرمت بی شمار کن

پشت زمین ز خنجر خود پر شیار دار

روی فلک ز موکب خود پر غبار کن

در هر دیار کز نفر فتنه آیتیست ...

وطواط
 
۲۰۱۷

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

... بر بط و چنگ خوش از خنیاگران بزم تو

برده آب بار بد بنشانده باد رامتین

کی تواند جز من اندر وصف اخلاق تو گفت ...

وطواط
 
۲۰۱۸

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - نیز در مدح ملک اتسز

 

... اگر چه هست دلم در هوای او یکتا

دوتا شدست تن من ز بار منت او

همیشه تا بگردد سپهر و از انجم ...

وطواط
 
۲۰۱۹

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح ملک اتسز

 

... پای قدر او سپرده تارک خورشید و ماه

یک پیام او نهد بر خصم بار صد حسام

یک غلام او کند در حرب کار صد سپاه ...

وطواط
 
۲۰۲۰

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - د رمدح علاء الدین ابوبکر بن قماج

 

... معتبرانی که سرکشان جهانند

از سر شمشیرت اعتبار گرفته

صولت سهم تو صد مصاف شکسته ...

... در صف هیجا ز مرکبان سپاهت

چهره عیش عدو غبار گرفته

ای چو پیمبر فلک ببوته هجرت ...

... شرع بجاه تو فرو فخر فزوده

ملک بعدل تو کار و بار گرفته

از قبل خدمت رکاب رفیعت ...

وطواط
 
 
۱
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۳
۶۵۵