زان زلف بیقرار دلم گشت بیقرار
زان چشم پر خمار سرم گشت پر خمار
سر پر خمار خوش تر و دل بیقرار به
زان چشم پر خمار وزان زلف بیقرار
چون تارهای زلف تو گشتست روز من
ای تارهای زلف تو همچون شبان تار
اندر هلاک جان و دل من چرا کند
بی آب چشم تو عمل تبغ آبدار ؟
هجر تو کرد دست بکارم درون، چنانک
یک باره برد دست نشاط مرا ز کار
هر شب همی کنم همه اطراف روی خویش
بی روی چون نگار تو از خون دل نگار
از بسکه از دو دیده ببارم همی سرشک
دریاچه کنار گشت مرا از غمت کنار
بردی بجور جان من ، آه! ارجزع کنم
از جور بیشمار تو در موقف شمار
بگذشت روز وصل و مرا زان همه نعیم
آمد شد خیال تو ماندست یادگار
آید ز راه دور و زیارت کند مرا
الحق ندیدهام چو خیال تو غمگسار
زان سازم از دو دیده همی عقدهای در
تا جمله زیر پایت خیالت کنم نثار
در بارگاه سید شرق از خیال تو
شکری بزرگ خواهم گفتن بروز بار
صدر زمانه، عمدهٔ اسلام، مجد دین
آن مجمع بزرگی و آن مفخر تبار
آن افتخار آل پیمبر، که آسمان
جوید همی ز خدمت درگاهش افتخار
در خطهٔ ارادت او ماه را میسر
بر نقطهٔ اشارت او چرخ را مدار
عاقل همی بحق یسارش خورد یمین
سایل همی ز جود یمینش برد یسار
از دستبرد او همه عالم در اهتزاز
وز کار کرد او همه گیتی در اعتبار
ای محتشم به حشمت تو آل مصطفی
وی محترم بحرمت تو شرع کردگار
فرزند حیدری تو و نوک کلک تو
یزدان نهاد معجزهٔ صد چون ذوالفقار
در آن آسمان نهاده نهیب تو اضطراب
وز اختران ربوده هراس تو اقتدار
آنجا که آب عفو تو، کوثر یکی حباب
و آن جا که تف خشم تو، دوزخ یکی شرار
در چشم دهر گرد بساط تو توتیا
در گوش چرخ نعل براق تو گوشوار
با رأی تو چو ماه سپر ماه آسمان
با باس تو چو شیر علم شیر مرغزار
شاخ مساعی تو مناقب دهد ثمر
باز ایادی تو محامد کند شکار
حکم ترا مضای قضا کرده پس روی
امر ترا نفاذ قدر گشته پیشکار
در عزم همچو بادی در حزم همچو خاک
در لطف همچو آبی و در عنف همچو نار
چون دهر با نهیبی و چون چرخ باشکوه
چون کوه پایداری و چون بحر کامگار
در یک زمان حریق حسام نهیب تو
کرده ریاض عیش بد اندیش تو قفار
دشمن پیاده گشته ز است نشاط و لهو
تا تو بر اسب مجد معالی شدی سوار
مردم زخدمت تو بنام و بنان رسند
مقبل کسی که خدمت تو کرد اختیار
ای دستگیر اهل هنر، دست من بگیر
کز من همی برآرد دست فلک دمار
مالیده گشت شخص من از پای امتحان
فرسوده گشت جان من از دست اضطرار
در زینهار دولت تو آمدم، از آنک
بر من همیخورد فلک سفله زینهار
جویم همی جوار تو، کز جور حادثات
امروز نیست هیچ امان جز در این دیار
تو ابر مکرماتی و بارانت نعمتست
ای ابر مکرمات ، یکی بر سرم ببار
شخص مرا ز آفت طوفان نایبات
اندر صفینهٔ کنف خود نگاهدار
تا از هوا همی منقاطر شود مطر
تا از زمین همی متصاعد شود بخار
بادا همیشه بیضهٔ عز تو بی خلل
بابا همیشه صفحهٔ جاه تو بی غبار
هم کوکب سیادت تو فارغ از زوال
هم مرکب سعادت تو ایمن از عثار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از یک عاشقانه عمیق و تمنای وصال معشوق سخن میگوید. شاعر از چشم و موی معشوق خود با تصاویری زیبا و البته دردناک یاد میکند و میگوید که عشق او باعث آشفتگی و بیقراری دلش شده است. او تعابیری از هجر و دوری، و چشمانی پر از غم و عشق را به کار میبرد که نشاندهنده شدت احساساتش است.
شاعر به یاد روزهای وصال و لطف معشوق اشاره میکند و از آرزوی نزدیکی به او سخن میگوید. همچنین او به مقام رفیع و عظمت معشوقاش اشاره میکند و خواستار رحمت و نعمت از جانب اوست. در نهایت، شاعر از مشکلات و نقمتهای زندگی میگوید و به دنبال پناهی در سایه معشوق خود است تا از آفات و بلایا در امان باشد. این شعر روحیه عاشقانه و در عین حال نگرانی و اضطراب از دوری را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به خاطر آن زلفهای آشفته، دلم بیقرار شد و به خاطر آن چشمهای خوابآلود، سرم سرشار از خواب و کسالت گشت.
هوش مصنوعی: حالت سرشار از مستی و شادابی تو، و دل بیقرار من، از آن چشمهای پر از مستی و از آن موهای پریشان تو زیباتر است.
هوش مصنوعی: روز من به مانند تارهای زلف تو تیره و گنگ شده است، ای تارهای زلف تو که مانند شب در ظلمت فرو رفتهاند.
هوش مصنوعی: چرا چشم تو که بیآب است، باعث هلاکت جان و دل من میشود؟
هوش مصنوعی: فراق تو موجب شد که دلم به کار بیفتد و به قدری درگیر شدم که ناگهان شادی و نشاطم از دستم رفت.
هوش مصنوعی: هر شب دور و بر خود را میگردم و بررسی میکنم، اما بدون روی تو، که مانند نگاری از دل من برمیخیزد.
هوش مصنوعی: به خاطر این که آنقدر از چشمانم اشک ریختهام، دیگر نتوانستهام به غمهای خودم ادامه دهم و دنیا برایم به شدت تیره و تار شده است.
هوش مصنوعی: عشق تو جان مرا به درد آورده است، ای کاش بتوانم از ظلم و بیرحمیهای فراوان تو در این موقعیت فرار کنم.
هوش مصنوعی: روز وصال گذشت و من از تمام آن لذتها و شادیها، تنها یاد تو را در ذهن دارم.
هوش مصنوعی: کسی از راه دور میآید و من را زیارت میکند، به واقع من هیچکس را مانند خیال تو آرامشبخش ندیدهام.
هوش مصنوعی: از اشکهای دو چشمم برای تو عقد و پیمان میسازم تا همهٔ خیالات و آرزوهایم را زیر پایت بگذارم و نثار تو کنم.
هوش مصنوعی: در دربار سید شرق، من با ذهن و خیال تو در روز باران، شکرگزاری بزرگی را بیان خواهم کرد.
هوش مصنوعی: بهترین و سرآمدترین فرد در زمان خود، نماد و پیشوای اسلام، و افتخار دین و ملت، آن شخصیت بزرگ و بزرگوار است.
هوش مصنوعی: این شعر به این موضوع اشاره دارد که یکی از برگزیدگان و مایه افتخار خانواده پیامبر، آنچنان بزرگ و محترم است که حتی آسمان نیز به خاطر خدمت به او به تلاش و جستجو میپردازد. در واقع، این ابراز ارادت نشاندهندهی عظمت و مقام بلند اوست.
هوش مصنوعی: در سرزمین عشق او، ماه به راحتی در دسترس است و به جای آن به نقطهای که او نشان میدهد، چرخش گیتی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: انسان خردمند با دست راستش به طور حق و شایسته به دیگران کمک میکند، در حالی که انسان بخشنده با دست چپش، با فزونی و generosity، از بخششهای خود به دیگران میدهد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تأثیرات او در حرکت و فعالیت است و به واسطهٔ کارهایی که انجام میدهد، تمام هستی به اعتبار و ارزش دست یافته است.
هوش مصنوعی: ای محتشم، بزرگی و عظمت تو از خاندان مصطفی (پیامبر اسلام) میباشد و به احترام تو، خداوند قوانین خویش را وضع کرده است.
هوش مصنوعی: تو فرزند حیدر هستی و مانند شمشیر ذوالفقار، معجزهای از سوی خداوند را در خود داری.
هوش مصنوعی: در آسمان تو شدت و قدرت تو باعث نگرانی و اضطراب است و ستارگان از قدرت تو احساس ترس میکنند.
هوش مصنوعی: در جایی که رحمت و بخشش تو جریان دارد، آرامشی مثل کوثر وجود دارد، اما در جایی که خشم و عصبانیت تو بروز میکند، آتش و عذاب شدید حاکم است.
هوش مصنوعی: در چشم زمان، زیبایی و شکوه تو مانند پودر جادو به نظر میرسد و در گوش گردونهٔ زمان، نعل اسب تو همچون گوشوارهای درخشان جلوه میکند.
هوش مصنوعی: با نظرت، همچون ماهی که سپر آسمان شده است، و با قدرتت، همانند شیری در میدان علم و دانش، حاکم هستی.
هوش مصنوعی: شاخ تلاشهای تو باعث میشود که صفات نیکو به بار بنشیند و دستاوردهای تو، خوبیها را به خوبی شکار کند.
هوش مصنوعی: سرنوشت تو بر اساس قضا و قدر مشخص شده است، بنابراین خواستههایت به تحقق رسیده و پیشکاران سرنوشت به آن عمل میکنند.
هوش مصنوعی: در اراده و تصمیمگیری مانند نسیم ملایم باش، در احتیاط و تدبیر مانند خاک محکم باش، در بخشش و محبت مانند آب روان باش و در خشم و شدت عمل مانند آتش سوزان باش.
هوش مصنوعی: زمانه به ما یادآوری میکند که باید استوار و با شکوه باشیم، همچون کوهی که همیشه ایستاده است و مانند دریا که به موفقیت میرسد.
هوش مصنوعی: در یک زمان، آتش حسام (که نماد قدرت و شمشیر است) به شدت به گوشههای خوشی و تفکر ناپسند تو آسیب رسانیده و آنها را ویران کرده است.
هوش مصنوعی: دشمن به خاطر شادی و سرگرمی به زمین آمده، در حالی که تو بر اسب بزرگ و باارزشی نشستهای و در مقام والایی قرار گرفتهای.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر نام و جایگاه تو به خدمت میآیند، زیرا کسی که به تو خدمت کرده، خودش را در موقعیت انتخاب قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای یاریدهندهی اهل هنر، دست من را بگیر، زیرا کارهای آسمان باعث آسیب به من میشود.
هوش مصنوعی: من از چالشها و آزمایشات زندگی خسته و فرسوده شدهام، و جانم از فشار و اضطراب به تنگ آمده است.
هوش مصنوعی: من برای حفظ و یاوریت به تو پناه آوردهام، چرا که آسمان پست به من آسیب میزند.
هوش مصنوعی: به دنبالش هستم که در کنار تو باشم، زیرا از سختیها و مشکلات روزگار امروز هیچ جای امنی نیست جز در این مکان.
هوش مصنوعی: تو همچون ابر بزرگواری و بارانت نعمت و برکت است. ای ابر بزرگوار، بر من نیز ببار.
هوش مصنوعی: من را از خطر طوفانها و ناملایمات زندگی در دامن خود محفوظ بدار و در پناه خود نگهدار.
هوش مصنوعی: تا باران از آسمان بریزد، بخار از زمین بلند میشود.
هوش مصنوعی: همواره باشد که موقعیت و مقام تو بدون نقصان و عیب باقی بماند و همواره چهرهٔ اعتباری تو از هرگونه آلودگی و کدورت پاک و بیعیب باشد.
هوش مصنوعی: ستارهی برتری تو از فنا و زوال بینیاز است و کالای خوشبختی تو از خطر و آسیب در امان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.