ای خرم از مکارم اخلاق تو جهان
منقاد امر و نهی تو اجرام آسمان
در زیر پای همت تو تاریک سپهر
در زیر دست حشمت تو عرصهٔ جهان
بر خیر محمدت دل تو گشته پادشاه
بر گنج مکرمت کف تو گشته قهرمان
از دولتست خاطر جاه ترا نگین
وز نصرتست مرکب عزم ترا عنان
جوید هم ملک ز علوم تو فایده
گوید همی فلک ز رسوم تو داستان
آنجا که حشمت تو ، ز دولت بود اثر
و آنجا که همت تو ، ز رحمت بود نشان
ایام را سعادت تو بوده بدرقه
و اسلام را سیاست تو گشته پاسبان
رأی تو بر دقایق آفاق مطلع
کلک تو از سرایر افلاک ترجمان
بر تو دیدهٔ کرم و جود را بصر
طبع تو پیکر هنر و فضل را روان
چشم طمع چو جود تو نادیده مایده
گوش امل چو لطف تو نشنیده میزبان
از سعی تو منافع دولت شده پدید
وز کلک تو مصالح ملت شده عیان
خیل مراد کرده دلت را متابعت
حفظ خدای گشته تنت را نگاهبان
هر چان بگفته اند در اخبار انبیا
گشتست خلق را ز کرامات تو عیان
ای گشته با زمانه مساعی تو قرین
وی کرده با ستاره معالی تو قران
از آل و دودمان نبی و وصی تویی
وندر جهان تراست چنین آل و دودمان ؟
منت خدای را که درین خطه کس ندید
ما را ، مگر بمجلس عالیت مدح خوان
جز مهر تو نگشت مرا هیچ در دماغ
جز مدح تو نرفت مرا هیچ بر زبان
صد را، بفر تو ، که نهشتم بعمر خود
عرض کریم را بهوی در کف هوان
ز آنها نیم که بر در هرکس کنم قرار
همچون سگان ز بهر یکی پاره استخوان
از بهر خرقه ای نکشم طعنه های این
وز بهر لقمه ای نخورم عقبه های آن
گر مال نیست ، هست مرا فضل بی شمار
ور سیم نیست ، هست مرا علم بیکران
یک فضل به مرا که بسی در شاهوار
یک علم به مرا که بسی گنج شایگان
نگذاردم هنر که من از روزگار خویش
رازی شوم به جامه و قانع شوم بنان
آخر همان زمانه بکوبد در عنا
بر کام دل مرا کند اقبال کامران
آرام بفضل موکب حشمت بزیر چنگ
و آرام بعلم مرکب دولت بزیر ران
من کرده خویشتن سره از فضل و آن گهی
در کنج خانه مانده چو بر خایه ماکیان
لؤلؤ چه قدر داردد اندر صمیم بحر ؟
گوهر چه قیمت آرد اندر میان کان ؟
کاری کنم که ماندم از مکرمات اثر
جایی روم که باشدم از حادثات امان
خواهم شدن چو تیر ازین جا سوی عراق
با قامتی ز بار عطای تو چون کمان
بگشاده چون دوات باوصاف تو دهن
بر بسته چون قلم بثناهای تو میان
مسکین ضعیفه والدهٔ گنده پیر من
برخود همی بپیچد ازین غم چو خیزران
داود سری گران ز دل و خاطری سبک
دارد دلی سبک ز غم وانده گران
جانش رسیده در کف تیمار من بلب
کارش رسیده از غم دیدار من بجان
چون تار ریسمان تن او شد نزار و من
بسته کجا شوم بیکی تار ریسمان؟
پوشیده رفت خواهم ازو ، کز گریستن
بر بندد اشک دیدهٔ او راه کاروان
یا رب چگونه صبر کند در فراق من ؟
آن طبع ناشکیبش و آن شخص ناتوان
هستش دلی شکافته چون نار و از عنا
رویی چو مغز نار و سرکشی چو ناردان
از زخمهای پنجه و از بادهای سرد
بر چون بنفشه دارد و چهره چو زعفران
شبهای تیره زار بسی گفت خواهد او :
یا رب ، تو آن غریب مرا باز من رسان
حالی شگفت دیده ام امروز من ازو
والله! که نیست هیچ خلاف اندرین میان
شد ناگهان ز عزم من آگاه وز جزع
خوناب شد دو گوهر تابانش ناگهان
فرزند دیده ای تو ازین گونه بی وفا ؟
مادر شنیده ای تو بدین شکل مهربان؟
گر حق این ضعیفهٔ بیچاره نیستی
در دل مرا کجا بودی یاد خانمان؟
در مجلس ملوک مرا باشدی مقر
در محفل صدور مرا باشدی مکان
غبنا و حسرتا ! که رساند بمن همی
یک سود را زمانه بخروارها زیان؟
ای گشته شرع را بهمه تقویت ضمین
وی کرده خلق را بهمه مکرمت ضمان
تیمار این ضعیفه ، چو رفتم ، نکوبدار
مقدار آن عفیفه ، که گفتم ، نکو بدان
تا شرح داده ای تو گویم بهر زمین
تا مدح کرده های تو خوانم بهر زبان
جز من که گفت داند مدح ترا سزا ؟
جز من که کرد داند وصف ترا میان ؟
آنم که در دقایق تازی و پارسی
دوران چراغ پیر نیارد چو من جوان
آن پیشوای معرکهٔ دانشم ، که من
هرگز سپر نیفگنم از تیر امتحان
از صوت من خجل شود الحان عندلیب
وز طبع من حسد برد اطراف بوستان
حسان کجاست ؟ تا که در آموزش بنظم
در دو زبان مدایح اوصاف خاندان
تا باغ هست چون رخ دلبر بنوبهار
تا باد هست چون دم عاشق بمهرگان
اندر کمال باد وجود تو پایدار
وندر جلال باد بقای تو جاودان
بادا مخالف تو در ادبار مستمند
بادا موافق تو در اقبال شادمان
ای زر فشانده بر سر مردی بکمرمت
کردم بشکر بر سرت امروز زر فشان
اندر جهان بماند جاوید این ثنا
تا این ثنا بماند اندر جهان بمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به وصف صفات نیک و مکارم اخلاق شخصی بزرگ و محترم میپردازد. شاعر خرسندی و انبساط خود را از آثار و کارهای آن فرد بیان میکند و تأثیر مثبت او بر جهان و دین اسلام را به تصویر میکشد. او از کارهای نیک آن شخص مثل خیرخواهی، علم آموزی و حمایت از محتاجان یاد میکند و از ویژگیهایی چون جود و کرم او سخن میگوید. همچنین شاعر به غم و اندوه مادرش در دوری از او اشاره دارد و احوال لطیف و عاطفی خود و رابطهاش با مادرش را نشان میدهد. در پایان، شاعر دعا میکند که این ثنا و مدح تا ابد در دنیا باقی بماند.
هوش مصنوعی: ای دلشاد از نیکیهای تو، جهان تحت تأثیر دستورات و نهیهای توست، همانطور که اجسام آسمانی به حرکت در میآیند.
هوش مصنوعی: زیر پای اراده و تلاش تو، آسمان تیره و تار است و زیر دستان نیرومند تو، فضای جهان پر از عظمت و بزرگی است.
هوش مصنوعی: دل تو به خوبی و نیکی محمد امیدوار و فرمانروا شده است، و دست تو در بخشش و سخاوت به چنان جایگاهی رسیده که قهرمانی از خود به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از برکت و نعمت دنیا، دل تو همچون نگینی درخشان است و به دلیل پیروزیها و موفقیتها، ارادهات مانند اسبی است که با قدرت و نرمی پیش میرود.
هوش مصنوعی: آسمان و زمین به دنبال بهرهمندی از دانشهای تو هستند و روایتهای تو را به زبان میآورند.
هوش مصنوعی: جایی که بزرگی و عظمت تو به برکت و قدرت مالی باشد، و جایی که اراده و تلاش تو نشانهای از رحمت و لطف الهی باشد.
هوش مصنوعی: روزگار خوشیها با تو بوده و تو محافظی برای اسلام به شمار میروی.
هوش مصنوعی: نظر تو بر جزئیات جهان حاکم است و نوشتههای تو از رازهای آسمانها بیانگر است.
هوش مصنوعی: چشم تو برای دیدن نیکی و سخاوت آماده است و طبیعت تو، شکل و جلال هنر و فضیلت را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: چشم طمع، وقتی که د generosity تو را نبیند، بیفایده است و گوش امید، وقتی که لطف تو را نشنیده بماند، بیمعناست.
هوش مصنوعی: از تلاشها و کوششهای تو، منافع کشور روشن شده و با نوشتهها و افکار تو، مصالح مردم مشخص و آشکار گشته است.
هوش مصنوعی: فكر و آرزوهای قلبت را تحت کنترل داشته باش و برای سلامت بدنت همیشه به خدا تکیه کن.
هوش مصنوعی: در اخبار انبیا آمده است که مردم کرامتهای تو را به وضوح دیدهاند.
هوش مصنوعی: ای که تلاشها و کوششهای تو با زمانه پیوسته است، و به واسطه ستارههای درخشان تو، مقام و منزلت تو همواره به اوج میرسد.
هوش مصنوعی: تو از نسل پیامبر و وصی او هستی و در کل جهان، آیا خانواده و نسل تو مانند این خانواده و نسل است؟
هوش مصنوعی: شکرگزار خداوند هستم که در این سرزمین هیچ کس ما را ندید جز اینکه در مجالس بزرگ مدح و ستایش ما را خواندند.
هوش مصنوعی: جز عشق تو هیچ چیز دیگر در ذهنم نمیآید و به جز ستایش تو، هیچ کلمهای بر زبانم نمیگردد.
هوش مصنوعی: بفرست صد را، زیرا من در طول زندگیام همواره تلاش کردهام که در تقدیر خود، احسان و kindness را در دستان خویش نگهدارم.
هوش مصنوعی: من از آن دسته نیستم که به خاطر هر کسی مانند سگها در برابر در منتظر بمانم، فقط به خاطر یک تکه استخوان.
هوش مصنوعی: برای بدست آوردن یک لباس ساده، نمیخواهم به طعنههای این و آن توجه کنم و برای یک لقمه نان هم، نمیخواهم به سختیهای آن دقت کنم.
هوش مصنوعی: اگر مال و ثروت ندارم، اما فضل و کرامت زیادی دارم. و اگر نقره و جواهر در دسترس نیست، دانش و علم بیپایانی دارم.
هوش مصنوعی: به من یک نعمت عطا کن، زیرا که سالها در تلاش و سختی بودهام، و به من یک دانش و علم بده که مانند گنجی با ارزش و نایاب باشد.
هوش مصنوعی: نمیگذارم که هنرم دچار فریب روزگار شود و به ظواهر زندگی راضی شوم و خود را با اندک چیزهایی که دارم قانع کنم.
هوش مصنوعی: در نهایت، همان زمانه، اوضاع خوبی را برای من رقم خواهد زد و به من فرصتی خواهد داد که به آرزوهایم برسم.
هوش مصنوعی: با آرامش و دلخوشی در زیر سایهی قدرت و ثروت قرار گیر و با خونسردی و اطمینان بر مرکب دولت سوار شو.
هوش مصنوعی: من خود را از علم و فضیلت پر کردهام، اما گاهی پایین و در گوشهای نشستهام مانند مرغهای خانگی که در لانه خود میمانند.
هوش مصنوعی: در عمق دریا چه مقدار مروارید وجود دارد؟ و ارزش یک گوهر در میان معادن چیست؟
هوش مصنوعی: من کاری میکنم که از خوبهای من نشانهای باقی بماند، و به جایی میروم که از حوادث و مشکلات در امان باشم.
هوش مصنوعی: میخواهم مانند تیر از اینجا به سمت عراق پرتاب شوم، با قامتی که از برکات و بخشش تو به قوت کمان است.
هوش مصنوعی: چون دوات برای نوشتن، به زیباییهای تو میافتد، دهان به تحسین تو بسته میشود مانند قلمی که مشغول نیاست.
هوش مصنوعی: مادر ضعيف و ناتوان من به خاطر این غم، همچون یک خیزران به خود میپیچد و به افسردگی فرو میرود.
هوش مصنوعی: داود دل سنگینی دارد ولی از نظر روحی و احساسات حالتی سبک و آزاد دارد. در واقع، دلی که از غم و اندوه سبک شده، دیگر سنگینی و فشار غم را تحمل نمیکند.
هوش مصنوعی: روح او در دستان من است و حالش به خاطر غم دیدن من بسیار خراب شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که جسم او مانند تاروپود ضعیف و ناتوان شده، من که به او وابستهام، چگونه میتوانم به تنهایی از این وضعیت رها شوم؟
هوش مصنوعی: من به آرامی از او دور میشوم، زیرا اشکهایش راه عبور را بر من میبندد و باعث میشود نتوانم از غم و اندوهش عبور کنم.
هوش مصنوعی: ای خدای من، چگونه میتواند در جدایی من صبر کند؟ آن روح حساس و آن فرد ناتوان!
هوش مصنوعی: دلی دارند که مانند میوه انار شکافته شده است و درونش پر از زیبایی و لطافت مانند مغز انار است، اما رفتار و خودسریاش مانند دانههای انار است.
هوش مصنوعی: به خاطر زخمهای ناشی از پنجهها و وزش بادهای سرد، چهرهاش همچون گل بنفشه آسیبدیده است و رنگ صورتش مانند رنگ زعفران است.
هوش مصنوعی: در شبهای تاریک و اندوهبار، دلباختهای آرزو میکند: ای رب، تو که مهربانی، مرا به آن عزیز غریبم برسان.
هوش مصنوعی: امروز وضعیت عجیبی از او دیدهام، و راست میگویم که هیچ گونه تناقضی در این موضوع وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ناگهان عزم من به آگاهی رسید و در نتیجه، از بیتابی من، دو گوهر درخشانش به خون نشست.
هوش مصنوعی: آیا تو فرزندی را دیدهای که اینقدر بیوفا باشد؟ و آیا تو مادری را شنیدهای که اینقدر مهربان باشد؟
هوش مصنوعی: اگر تو حقّ این زن ضعیف و بیچاره نیستی، پس چگونه در دل من یادی از خانمان خود نداری؟
هوش مصنوعی: در محافل پادشاهان، من جایگاه و مقام ویژهای دارم و در جمع چهرههای برجسته، نیز برای خودم جا و منزلتی کسب کردهام.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم از این وضعیتی که دارم خلاص شوم! چرا که زمانه به من سودی نمیرساند و به جای آن، فقط زیانهای زیادی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که با ایمان و تقوا، قوانین دین را تقویت میکنی و برای مردم عزت و احترام به ارمغان میآوری.
هوش مصنوعی: به محض اینکه من رفتم، از روی حرف من به معصومیت و زیبایی این زن آسیب نرسانید، چون او الگویی از فضیلت و نیکی است که من دربارهاش صحبت کردم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو درباره زمین سخن میگویی، من هم خواهم گفت. و وقتی تو در وصف دیگران صحبت میکنی، من هم با زبانم به تحسین تو میپردازم.
هوش مصنوعی: غیر از من که میتواند شعر و ستایش تو را به خوبی بگوید؟ غیر از من که میتواند تو را توصیف کند و به تو بپردازد؟
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در لحظات زیبا و حساس، مانند زبانهای عربی و فارسی، درخشان و پرنور هستم و هیچکس نمیتواند مانند من در جوانی چنین شکوهی داشته باشد.
هوش مصنوعی: او کسی است که در عرصهٔ علم و دانش، برتر از همه مینماید و من هرگز از چالشهای آزمونهای زندگی فرار نمیکنم یا از آنها نمیهراسم.
هوش مصنوعی: صدای من باعث شرمنده شدن نغمههای بلبل میشود و طبع من باعث حسادت گلها و گیاهان در اطراف باغ میگردد.
هوش مصنوعی: حسان کجا است؟ تا اینکه در یادگیری شعر و نثر به دو زبان درباره ویژگیهای خاندان صحبت کنیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که باغ وجود دارد، زیبایی دلبر در بهار خواهد بود و تا زمانی که باد میوزد، عشق و شوق نیز در مهرگان ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: وجود تو همیشه با کمال و پایداری همراه است و بقای تو در زیبایی و جلال، همیشگی و جاودان خواهد بود.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که در روزهای سخت و بدی، اتفاقات منفی و دشوار بر تو بوزد؛ و در زمانهای خوب و پرخیر، خوشبختی و شادمانی در کنار تو باشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر نیکیها و بزرگواریهای تو به دیگران طلا و زر میپاشم، امروز به نشانهی قدردانی و ارادت، بر سرت طلای بیشتری میپاشم.
هوش مصنوعی: این ستایش تا زمانی که در جهان باقی است، جاودانه خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.