همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
... گرچه در دریای عرفان هست کشتی ها روان
هر که زین دریا نشانی می دهد بر ساحل است
ذوق دل بخشد سخن های همام از بهر آنک ...
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح واعظان متدین
... زان همه عالمان روشن دل
هریکی همچو بحر بی ساحل
زان حکیمان که فکر ایشان راه ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
... گو برو مدعی و در پس پندار نشین
که تو بر ساحل و رخت دگران در دریاست
بایدت بود در این بحر چو لنگر ساکن ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
... رستخیز آمد و طوفان ملامت برخاست
غم مستغرق دریا نخورد بر ساحل
از کسی پرس که هم بستر خوابش دریاست ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
... بر امید یک قطره از بحر عشق
دو عالم به صد غصه بر ساحل است
ز بن گاه تقلید بربند رخت ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
... اشک خونین بر زریز صفحه ی رخ ساره نیست
خوش نماید در تماشا گاه ساحل روی بحر
خوف بر مستغرق دریاست بر نظاره نیست ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰
... که نه بیمش ز طوفان است و نه موجش بگرداند
نه بر ساحل نه بر دریا قضا دیگر نخواهد شد
توکل بر خدا چون ناخدا کشتی فرو راند ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰
... مگر به بحر فراقت به بادبان تضرع
رسد هر آینه این کشتی امید به ساحل
وگرنه درد و دریغا که روزگار گرامی ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳
... چه بادیه ست که در باده ی ولایت عشق
که نه منازلش آید پدید و نه ساحل
درون سینه ی من عشق و بی خبر من از او ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۵
... قلزم هجران و من بر تختۀ خوف و رجا
در میان موج بر امید ساحل مانده ام
با که می گویم که قدر ساحل بحر فراق
من شناسم من که در گرداب هایل مانده ام ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۰
... راه بی منزل است و می پوییم
بحر بی ساحل است و می جوشیم
حرف دیوانگان بیار که ما ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۶
... ز اضطراب به دریافتاده بی خبرست
قرار یافته بر ساحل ای مسلمانان
ز خرقه سیر شدم مولع خراباتم ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۹
... دوش با من گفت ملاح خرد کای بی خبر
آشنایی در محیط بحر بی ساحل میکن
بانگ بر من زد خیال دوست کای دشمن پرست ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۲
... نظر گاه دل مجنون ما بین
هنوز از ساحل دریای دردی
درون آی و دل پرخون ما بین ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۹
... رفتی چنان که هرگز دیگر برون نیایی
گرداب در ربوده ساحل به خواب بیند
هرچند بیش کوشد کمتر بود رهایی ...
حکیم نزاری » ادبنامه » باب سوم - در احترام فرمان پادشاه داشتن و به رضای او تسلیم بودن » بخش ۶
... مشو بار دیگر پس کار خویش
به ساحل نشستن غنیمت شمار
چو در بحر رفتی به طوفان سپار ...
حکیم نزاری » ادبنامه » باب پنجم - در اجتهاد و احتیاط کردن » بخش ۱
... بمانی چو خفاش در افتاب
درین بحر ساحل نبینی به خواب
مرو بی سلاح ای پسر سوی جنگ ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۶ - آغاز انشعاب عشقهٔ عشق خضر خان از شاخ سبز و تر دول رانی
... به قدرت کامکار اندر همه کام
ازو رایان ساحل در تف و تاب
روان در بحر و بر فرمانش چون آب ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵
... ما و غرق بحر هجران چون کنیم
کشتی درویش در ساحل نرفت
با کسی وقتی وصالی داشتیم ...