دل و جانم آنجا که جان و دل است
به جانان که بی جان و دل مشکل است
غلط میکنم چند گویم ز دل
به جانان رسیدن نه کار دل است
ز مبدای فطرت برفته ست حکم
همین است و بس جان به جان مایل است
نه دنیا بمانده ست و نه دین به من
مرا از محبت همین حاصل است
گرفته نشیمن گه جان من
عقابی دلاور ولی بسمل است
نهنگی ست در قلزم آز من
و لیکن چو لنگر دو پا در گل است
بر امید یک قطره از بحر عشق
دو عالم به صد غصه بر ساحل است
ز بن گاه تقلید بربند رخت
که مقصد فراتر از آن منزل است
ندانی به خود هیچ دانا کسی ست
کر بر جمله دانندگان فاضل است
ندانست مستودع از مستقر
هر آن کو درین امتحان داخل است
نزاری ز مردان حق گو سخن
دگر هر چه گویی همه باطل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلت گر به راه خطا مایل است
تو را دشمن اندر جهان خود دل است
دلت گر به راه خطا مایل است
تو را دشمن اندر جهان خود دل است
ز دشمن سپاهم شکسته دل است
کجا سرکشی بود زیر گل است
مرا نصرت ایزدی حاصل است
که رایم قوی، لشگرم یکدل است
تو گویی به چشم اندرش منزل است
وگر دیده بر هم نهی، در دل است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.