گنجور

 
عراقی

ما مقیم آستان توایم

عندلیبان بوستان توایم

گر رویم از درت و گر نرویم

از تو گوییم و هم ز تو شنویم

چون که در دام تو گرفتاریم

از تو پروای خویش چون داریم؟

چون دم از آشنایی تو زنیم

میل بیگانگی چگونه کنیم؟

سر ما و آستانهٔ در تو

منتظر تا رویم در سر تو

تو مپندار کز در تو رویم

به سر تو، که در سر تو رویم

تا ز عشق تو جرعه‌ای خوردیم

دل بدادیم و جان فدا کردیم

تا به کوی تو راهبر گشتیم

جز تو، از هرچه بود برگشتیم

تا ز جان با غم تو پیوستیم

رخت هستی خویش بربستیم

تا ز شوق تو مست و حیرانیم

ره به هستی خود نمی‌دانیم

چون به سودای تو گرفتاریم

سر سودای خود کجا داریم؟

تاب حسن تو آتشی افروخت

دل ما را بدان بخواهد سوخت

 
 
 
حسابداری شخصی تدبیر - پیامک‌هاتو تراکنش کن!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]