الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شماره ۱: این راه طریقت نه به پای عقل است
شماره ۲: در جستن راه شرع عقل اولی تر
شماره ۳: گفتم که شود به عقل پیدا حالم
شماره ۴: آنها که به عقل راه او می سپرند
شماره ۵: با اهل خیال اگر در آویزد عقل
شماره ۶: دانش نه برای نفس خود باید و بس
شماره ۷: آن چیست زهستی به جهان در که جز اوست
شماره ۸: این علم حقیقتی به جز حرفی نیست
شماره ۹: هر چند به قدرت و به علم او با ماست
شماره ۱۰: نقاش ازل چو نقش ما انشا کرد
شماره ۱۱: در عالم اگر زاهد اگر رهبانند
شماره ۱۲: گر بر عملند خلق اگر معزولند
شماره ۱۳: ابناء زمانه سخت نامعلومند
شماره ۱۴: آن را که حقیقت تو معلوم شود
شماره ۱۵: علم علما زشرع و سنت باشد
شماره ۱۶: علمی است که از لاو لمت برهاند
شماره ۱۷: علمی که ازو گره گشاید بطلب
شماره ۱۸: و آنها که به دستار سر افراخته اند
شماره ۱۹: تا بتوانی خسته مگردان کس را
شماره ۲۰: در دیده خود اگر نکوهیده شوی
شماره ۲۱: ناجسته دوای درد خویش ار مردی
شماره ۲۲: هرگز نبود که در دلم جان نشوی
شماره ۲۳: ظلم از دل وز دین ببرد نیرو را
شماره ۲۴: عدل است که ملک برقرار آید ازو
شماره ۲۵: ای دل اگرت بصیرت حق بین است
شماره ۲۶: ار پیش روی زکبر محروم شوی
شماره ۲۷: در دهر هر آنک تخم خدمت پاشد
شماره ۲۸: درویشان را کم آمدن افزونی است
شماره ۲۹: کوچک بودن بزرگ را کوچک نیست
شماره ۳۰: صاحب نظران آینه یکدیگرند
شماره ۳۱: از علم همه حلم و تواضع زاید
شماره ۳۲: هر کس که زمام نفس محکم گیرد
شماره ۳۳: شادی طلبی برو گدای همه باش
شماره ۳۴: چون باد به کوی دوست تازان می باش
شماره ۳۵: پاک آمده ای در طلب پاکی باش
شماره ۳۶: از علم اگر دل تو را هست چراغ
شماره ۳۷: در راه تواضع ار سرافکنده شوی
شماره ۳۸: مردم زفروتنی قرین می گردد
شماره ۳۹: در عشق حمول و حمله کش می باشم
شماره ۴۰: زین گونه که نعمت تو فرماید کرد
شماره ۴۱: شکرانه آنک خواجه بنده نئی
شماره ۴۲: دلداری کن اگر دلی داری تو
شماره ۴۳: گفتم که یکی روز بپرسم خبرش
شماره ۴۴: از مهر تو بر پای دلم قید شده
شماره ۴۵: جان گرچه که نیست حضرتت را درخورد
شماره ۴۶: ثابت قدمان راه صحبت پیوست
شماره ۴۷: در خون جگر اگر در آغشته منم
شماره ۴۸: آن را که دل از راه صفا پر نور است
شماره ۴۹: ای دوست من از هیچ مشوش گردم
شماره ۵۰: اجداد من از صدور ایران بودند