گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

شماره ۱: این راه طریقت نه به پای عقل است

شماره ۲: در جستن راه شرع عقل اولی تر

شماره ۳: گفتم که شود به عقل پیدا حالم

شماره ۴: آنها که به عقل راه او می سپرند

شماره ۵: با اهل خیال اگر در آویزد عقل

شماره ۶: دانش نه برای نفس خود باید و بس

شماره ۷: آن چیست زهستی به جهان در که جز اوست

شماره ۸: این علم حقیقتی به جز حرفی نیست

شماره ۹: هر چند به قدرت و به علم او با ماست

شماره ۱۰: نقاش ازل چو نقش ما انشا کرد

شماره ۱۱: در عالم اگر زاهد اگر رهبانند

شماره ۱۲: گر بر عملند خلق اگر معزولند

شماره ۱۳: ابناء زمانه سخت نامعلومند

شماره ۱۴: آن را که حقیقت تو معلوم شود

شماره ۱۵: علم علما زشرع و سنت باشد

شماره ۱۶: علمی است که از لاو لمت برهاند

شماره ۱۷: علمی که ازو گره گشاید بطلب

شماره ۱۸: و آنها که به دستار سر افراخته اند

شماره ۱۹: تا بتوانی خسته مگردان کس را

شماره ۲۰: در دیده خود اگر نکوهیده شوی

شماره ۲۱: ناجسته دوای درد خویش ار مردی

شماره ۲۲: هرگز نبود که در دلم جان نشوی

شماره ۲۳: ظلم از دل وز دین ببرد نیرو را

شماره ۲۴: عدل است که ملک برقرار آید ازو

شماره ۲۵: ای دل اگرت بصیرت حق بین است

شماره ۲۶: ار پیش روی زکبر محروم شوی

شماره ۲۷: در دهر هر آنک تخم خدمت پاشد

شماره ۲۸: درویشان را کم آمدن افزونی است

شماره ۲۹: کوچک بودن بزرگ را کوچک نیست

شماره ۳۰: صاحب نظران آینه یکدیگرند

شماره ۳۱: از علم همه حلم و تواضع زاید

شماره ۳۲: هر کس که زمام نفس محکم گیرد

شماره ۳۳: شادی طلبی برو گدای همه باش

شماره ۳۴: چون باد به کوی دوست تازان می باش

شماره ۳۵: پاک آمده ای در طلب پاکی باش

شماره ۳۶: از علم اگر دل تو را هست چراغ

شماره ۳۷: در راه تواضع ار سرافکنده شوی

شماره ۳۸: مردم زفروتنی قرین می گردد

شماره ۳۹: در عشق حمول و حمله کش می باشم

شماره ۴۰: زین گونه که نعمت تو فرماید کرد

شماره ۴۱: شکرانه آنک خواجه بنده نئی

شماره ۴۲: دلداری کن اگر دلی داری تو

شماره ۴۳: گفتم که یکی روز بپرسم خبرش

شماره ۴۴: از مهر تو بر پای دلم قید شده

شماره ۴۵: جان گرچه که نیست حضرتت را درخورد

شماره ۴۶: ثابت قدمان راه صحبت پیوست

شماره ۴۷: در خون جگر اگر در آغشته منم

شماره ۴۸: آن را که دل از راه صفا پر نور است

شماره ۴۹: ای دوست من از هیچ مشوش گردم

شماره ۵۰: اجداد من از صدور ایران بودند