اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
»
شمارهٔ ۱۰
نقاش ازل چو نقش ما انشا کرد
بر ما زنخست درس عشق املا کرد
وآنگاه قراضه ریزهٔ عقل مَرا
مفتاح در خزینهٔ معنی کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر پنهان کرد عیب و گر پیدا کرد
منت دارم ازو که بس برجا کرد
تاج سر من خاک سر پای کسیست
کو چشم مرا به عیب من بینا کرد
گر پنهان کرد عیب اگر پیدا کرد
منّت دارم ازو که بس برجا کرد
تاج سر من خاک کف پای کسی است
کاو چشم مرا به عیب من بینا کرد
با خلق خدا نمیتوان غوغا کرد
خوش آنکه بخلق صید خاطرها کرد
صد دوست بیکروز توان دشمن ساخت
یکدوست بصد سال توان پیدا کرد
خوش آن که مقام بر در دل ها کرد
واندر دل اهل دل، رهی پیدا کرد
برداشت ز تن لباس غیریت را
خود را به میان مرد و زن رسوا کرد
چشمت به سیهبختی من ایما کرد
زلف تو به قتلم آستین بالا کرد
بنوشت خطت به خون من لایحهای
خال سیهت لایحه را امضا کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.