اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
»
شمارهٔ ۴۵
جان گرچه که نیست حضرتت را درخورد
دام کرمت شیفتگان را پرورد
حال من و تو قصّهٔ آن مورچه ای ست
کاو پای ملخ نزد سلیمان آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به رابطه میان انسانها و خدا اشاره میکند و میگوید که گرچه وجود خدا به چشم نمیآید، اما نعمتهای او بر عاشقانش جاری است. همچنین حال شاعر و معشوقش را به داستان مورچهای تشبیه کرده که پای ملخ را به سلیمان میآورد، به نوعی به تلاش و جستجوی عشق و معرفت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که جان ما به حضورت نمیرسد، اما کرامت و لطف تو کسانی را که شیفتهات هستند، پرورش میدهد و به آنها زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: حالت من و تو شبیه داستانی است که در آن مورچهای پای ملخی را به سلیمان آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگذشت پریر باز به سر لاله و درد
دی خاک چمن سنبل تر بار آورد
امروز خور آب شادمانی زیراک
فردا همی آتش غم باید خورد
گر لا بد جان بعشق باید پرورد
باری غم عشق چون تویی باید خورد
ناچار چو جان به عشق باید پرورد
باری غم عشق چون تویی باید خورد
نشناخته ای، ای دل بیدانش و درد
خاک از زر و سنگ از گهر و خار از ورد
در سایه فسرده، لاف خورشید زنی
ای سایه دیوار طبیعت پر ورد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.