گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

شماره ۱: بدخواه کسی به مقصد خود نرسد

شماره ۲: تا تو دل را زکبر و زشهوت و آز

شماره ۳: گر کعبه کنی خراب از بدخویی

شماره ۴: این جلوه گری به خلق راهی دگر است

شماره ۵: آن را که هوای نفس او معبود است

شماره ۶: مردم همه از زرق و فسون محرومند

شماره ۷: رازت همه دارای فلک می داند

شماره ۸: در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود

شماره ۹: دوری ز برادر نه صادق بهتر

شماره ۱۰: یاران زمانه پیچ پیچند همه

شماره ۱۱: میدان فراخ و مرد میدانی نه

شماره ۱۲: تو لایق نکته های باریک نئی

شماره ۱۳: مادام که بار عقل هستی باقی است

شماره ۱۴: یک جرعه می زملک کاوس به است

شماره ۱۵: ای دل به صلاح اگر نشستی برسی

شماره ۱۶: بی دیده اگر راه روی بی خبری است

شماره ۱۷: آنچش نه از انبیا و از خود واداشت

شماره ۱۸: آن را که حرامزادگی عادت و خوست

شماره ۱۹: در حق من ار یکی وگر صد گوید

شماره ۲۰: بی هیچ یقین چو بدگمانی باشی

شماره ۲۱: با برگ مژه سد سکندر سفتن

شماره ۲۲: خواهی که بر خدای باشی مقبول

شماره ۲۳: تا خانقه حرص تو ویران نشود

شماره ۲۴: هان ای «واحد» زباد حرصی تو اسیر

شماره ۲۵: از آتش حرص و آز تا چند نفیر

شماره ۲۶: گر بر سر نفس عقل را میر کنم

شماره ۲۷: ای خواجه یقین را به گمان می طلبی

شماره ۲۸: گر با خردی تو چرخ را بنده مشو

شماره ۲۹: خود را به طمع درین بلا افکندی

شماره ۳۰: ای دل چو نصیب تست سرگردانی

شماره ۳۱: در راه طلب زنیست هستی خیزد

شماره ۳۲: صوفی غم جان خور تو غم نان تا کی

شماره ۳۳: از کم خوردن زیرک و هشیار شوی

شماره ۳۴: قانع به یک استخوان چو کرکس بودن

شماره ۳۵: معشوقه عیان بود نمی دانستم

شماره ۳۶: از عقل و هنر هر آنک بی مایه بود

شماره ۳۷: تا در سر تو مایه مایی و منی است

شماره ۳۸: هر ذره که در هوای او گردان است

شماره ۳۹: تا هستی خود را نکنی دامن چاک

شماره ۴۰: به بین نشود کس به تکبر کردن

شماره ۴۱: ای خلقت تو زخاک وز آب منی

شماره ۴۲: از کبر مدار هیچ در دل هوسی

شماره ۴۳: آن کس که سرشته باشد از آب منی

شماره ۴۴: دردا که تو از غرور وز بی خبری

شماره ۴۵: الورد یقول بعد ما کنت اناس

شماره ۴۶: ای خسته و بسته از پس بینی خویش

شماره ۴۷: از خود بینی اگر شوی مست غرور

شماره ۴۸: ای نفس به سوی حق چنین نتوان شد

شماره ۴۹: رو دیده بدوز تا دلت دیده شود

شماره ۵۰: از خوی بد تو زان همی رنجد کس

شماره ۵۱: از غایت خودپسندی و خودبینی

شماره ۵۲: خودبین هرگز به هیچ حاصل نرسد

شماره ۵۳: یک دم چو نئی تو عاشق صادق عیش

شماره ۵۴: چون خاک به زیر پایها فرسودن

شماره ۵۵: گر بر سر دریا نه سبک تر زخسی

شماره ۵۶: یکچند دویدیم نه بر راه صواب

شماره ۵۷: در عمر درنگ نیست ممکن، بشتاب

شماره ۵۸: گر شیر دلی صید هراسان مطلب

شماره ۵۹: دل را تو همه جگر دهی افسوس است

شماره ۶۰: افسوس که عمر رفت و هشیاری نیست

شماره ۶۱: تا گوش دلت به غفلت است آکنده

شماره ۶۲: زین سان که توی دیده به خاک آکنده

شماره ۶۳: این دل نه همانا که تو با راه آیی

شماره ۶۴: صد زخم چشید نفس و افگار نشد

شماره ۶۵: در هیچ سری مایه اسراری نه

شماره ۶۶: هرگز دل من واقف اسرار نشد

شماره ۶۷: زنهار اگرچه راست می آید کار

شماره ۶۸: می میرم ازو و صورت جان در پیش

شماره ۶۹: با دل گفتم درآی از خواب تمام

شماره ۷۰: از جام هوس باده مستی تا کی

شماره ۷۱: ای دل اگرت زنفس معزول کنند

شماره ۷۲: زین سان که تو را بی خودی و بی خبری است

شماره ۷۳: ای دل زامل به مال مایل تا کی

شماره ۷۴: ای کاش بدانمی که من کیستمی

شماره ۷۵: عمر تو بهار تازه را می ماند

شماره ۷۶: سیرم زحیات محنت آکنده خویش

شماره ۷۷: دل سوختگان از تو سگالند مکن

شماره ۷۸: چشم فلک از ظلم تو بگریست مکن

شماره ۷۹: در هر دلکی از تو نهیبی است مکن

شماره ۸۰: جانا سخنان خصم در گوش مکن

شماره ۸۱: یک قطره زآب دیده مظلومی

شماره ۸۲: تا چند ازین خلق خدا آزردن

شماره ۸۳: امروز که در جوی حیات آبی هست

شماره ۸۴: ظالم چو کباب از دل درویش خورد

شماره ۸۵: ظلم آب زرخ، زور ز بازو ببرد

شماره ۸۶: بیگانگی ات چو با دل خویش آید

شماره ۸۷: هر کاو درمی به خون دل جمع آرد

شماره ۸۸: آنجا که بود عالم و ظالم سردار

شماره ۸۹: هان تا تو چو ظالمان ستمها نکنی

شماره ۹۰: شاها چو به محشر اندر آرند تو را

شماره ۹۱: چون مظلومی کند به یارب کاری

شماره ۹۲: هر شه که زعدل شد شعار و شانش

شماره ۹۳: آزار چو باز و آز چون بط منمای

شماره ۹۴: نزدیک کسی که عاقل و هشیار است

شماره ۹۵: دل را غم تو سوخته جان خواهد کرد

شماره ۹۶: طاووس جمال تو چو پرواز کند

شماره ۹۷: گر بد بازد حریف گو بد می باز

شماره ۹۸: بس خون جگر که مرد را خورده شود

شماره ۹۹: بی جرم درین جهان توان زیست بگو

شماره ۱۰۰: تشویش دل خسته ما از تو در است

شماره ۱۰۱: زلف سیهت که مشک را زو گله هاست

شماره ۱۰۲: ای از غم دلبری که بیدادم ازوست

شماره ۱۰۳: سیلاب محن رونق عمرم همه برد

شماره ۱۰۴: در دل زغم زمانه باری دارم

شماره ۱۰۵: آخر زمنت یاد منت هست بپرس

شماره ۱۰۶: خوبان همه دل برند لیکن دین نه

شماره ۱۰۷: وا می شنوم زگفت از هر جا من

شماره ۱۰۸: با شهوت و طبع نور دل نفزاید

شماره ۱۰۹: عشق از چه سبب بی خبران را باشد

شماره ۱۱۰: اندر ره عشق هر که دارد گذری

شماره ۱۱۱: در درد اگر تو از دوا محرومی

شماره ۱۱۲: چون وسوسه ای تو را بگیرد دامن

شماره ۱۱۳: هر صاحب دل که او نه صاحب نظر است

شماره ۱۱۴: در تو که بدیده صفا می نگریم

شماره ۱۱۵: چون آتش شهوت آبرویت را برد