داریوش نامور در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۵ در پاسخ به بنیامین هَگدُل دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳:
یعنی هجای اول هر بیت رو هجای کوتاه در نظر میگیریم؟
چطور همچین چیزی امکان داره آهنگ وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن با آهنگ وزن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن متفاوت هست
نیک در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۷ در پاسخ به jalal tehran دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:
خیلی ممنونم
سُلگی قاسم . در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۸:
با سلامو تشکر از سایت خوب گنجور در خصوص واژه ابداعی مثل (منتری) این توضیح لازمه،که مولانا گاهی که از تنگی قافیه سازی عرصه بر او تنگ میشود و بارها از این تنگنا نیز بر خود نهیب میزند:
حرف و گفت و صوت را برهم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
و در این محدودیت وتنگا،دست به ابداع کلمات و واژه سازی میزندوکلماتی مثل منتری را برای قافیه سازی بهتر میسازد/با تشکرقاسم سُلگی
علی میراحمدی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:
همانطور که ملاحظه میکنید این غزل در زمان شاه شجاع سروده شده و خود شعر دلالت بر زمان سروده شدن آن میکند و شکی درین موضوع نیست...
که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش.
اما اینکه بعضی شارحان شعر حافظ، برخی از غزلیات او را بدون هیچ سندی در خطاب یا ابراز ارادت به شاه شجاع نسبت میدهند کاملا غیر منطقی است .بنده شرحی از حافظ خوانده ام که ردپایش در همین مجموعه وزین گنجور نیز پیدا شده که شارح هر جا که رسیده و نرسیده ،پای شاه شجاع را وسط کشیده است آن هم بدون هیچ سند زبانی یا سند تاریخی بیرون از دیوان.
اما مطلبی که هست و قبلاً هم درین سایت بران تاکید کرده ام دو پهلو بودن شعر حافظ حتی در مدحیات اوست.
حافظ حتی در شعری مثل این که آشکارا از شاه شجاع سخن میگوید و در دو سه بیت آخر به نوعی مدح پادشاه را میگوید ،باز هم جانب معنا و معرفت را رها نکرده است:
در دو بیت مدحی این غزل(ابیات ۷ و ۸)و بیت آخر ، سه مصراع قرار داده شده است که میتواند سخنی با اهل دل و ارباب معرفت هم باشد،هر چند به ظاهر در مدح شاه شجاع است:
چو قربِ او طلبی در صفایِ نیّت کوش.
و مصراع دیگر:
به جز ثنایِ جلالش مساز وِردِ ضمیر
و در نهایت:
گدایِ گوشه نشینی تو حافظا مَخروش
ملاحظه میکنید که اگر ما این سه مصراع را بیرون از غزل ببینیم تصور میکنیم که بخشی از یک اثر عرفانی است.بدین ترتیب شاعر هم ارتباطش را با دربار حفظ میکند و به عنوان یک شخصیت اجتماعی نقش خویش را بازی میکند و هم از نشان دادن آن وجه هنری و عرفانی اثر خویش غافل نمیماند.
درست است که شعر به ظاهر در مدح پادشاهی سروده شده ،اما دیگران هم باید استفاده خود را از اثر ببرند و سهمی برای خویش در شعر بیابند.مسلم است که چنین اثری هم میتواند از قالب زمان و مکان بیرون بیاید و همواره مخاطب خود را داشته باشد.
Morteza Akrami در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
این ترجیعبند واقعاً شاهکاره . هیچوقت قدیمی نمیشه .هربار میخونمش اشک تو چشمام میاد.
Morteza Akrami در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
چقدر ما خوشبختیم که ایرانی هستیم و زبان مادری مون فارسی هست که میتونیم این شاهکار رو بخوانیم و بفهمیم . یه لحظه فکر کنید زبان مادری مون فارسی نبود از چه شاهکارهایی محروم میشدیم ... حتی تصورش هم ترسناکه .
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۶ در پاسخ به همیرضا دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:
احسنت ، صحیح است
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
نظامی این بخش را با توصیف صبحگاه و اینکه دولت به او در صبح بوده که دمیده (بیت ۱)، شروع میکند پس از اشاره مستقیم به خورشید که سلطان آسمان شده (روز شده) (بیت ۵)، از مفهوم آسمان که به صورت دولتخانه هفت فغفور ازش یاد میکنه استفاده میکنه بعنوان رابط حرف قبلی (توصیف صبح) با سخن جدید که میخواهد درباره آغاز سرایش اثر بگوید: تقدیر این بود که نامهی باشکوه تازهای (اثر خود را میگوید) سروده شود. (بیت۶) پس آسمان اینجا منظور تقدیر است. پیچش معانی در بیان شاعر عالیست: اینگونه یاد کردن از آسمان به دلیل آنست که میخواهد از موضوع قبلی (توصیف صبح) ربط بدهد به موضوع بعدی: سرایش این اثر به مثابهی تقدیر و دلیل وجودی شاعر.
از بیت شماره ۶ تا آخر بیت ۱۳ توصیف قدرت خلاقهی نوشتن است و بسیار زیباست. نوشتن را به ملک پادشاهی تشبیه میکنه که شاه قدرتمندی آن را فتح کرده و اختیار کنترلش (شمشیر) را به یکی از مبارزان قدرقدرتش سپرده (بیت ۷). بعد اشاراتی به سنگینی بار خلاقیت میکند که بنظرم فقط خود پدیدآورندگان آثار میتوانند این نکات را بفهمند: که شب تا صبح حیرتزده مانده که این کار سترگ را از کجا و چگونه شروع کند و چطور انجام دهد که در مخاطبانش تاثیر گذارد. در آخر (بیت۱۲) طالع خوش رو به او میکند و خبر از اینکه تو از پسش برمیآیی میدهد. (از این پیکهای خوشخبر خداوند قسمت همه نویسندگان و پدیدآورندگان آثار کند!)
بیت ۱۴ تا ۱۹ درباره اینکه مجموعه داستانهایی عاشقانه قرار است خلق شود و این تقدیر و سرنوشتش بوده و علت وجودی شاعر ـــ چون شاهنشاه عالم به او میگوید که این اثر را بسرا و این اشارهست به اینکه کاریست که شاعر برای آن خلق شده؛ و ادامه میدهد در توصیف اینکه چطور این کار را بخوبی و شایسته تحسین انجام میدهد.
بیت ۲۰ تا آخر به نظر من عمدتا مربوط به دغدغههای مالی و حیرت اینکه آیا کارش در میگیرد یا خیر و روزیرسان کیست و اشاره به اینکه اگر صرفا با هدف دنیا خوردن این کار را انجام دهی غلط است و از این فکر به در بیا (بیت ۲۴) و اشاره به اینکه در وضع مالی خوبی نیست و گوشهنشینی اختیار کرده و در این وضعیت مانند زنبوریست که کلی عسل در خانه محقرش دارد یا ماریست که در خرابه محل زندگیش ـــ که شب تا به شب روزه دارد در آن، یعنی کلا چیز خاصی برای خوردن ندارد ـــ گنجی نزد خود دارد؛ و در آخر هم نتیجه به اینکه قناعت همیشه هست!
به نظرم یک زیبایی مهم این بخش آوردن موضوعات متعدد بصورت زیرفصل ولی کاملا پیوسته و قراردادن رابطهایی بین این زیرفصلها که پیوستگی این بخش از دست نرود، است.
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
به فر (بزرگی) شه قسم میخورد که روزیریز شاخ است: اعطاکنندهی روزی، شاخ درخت است یعنی عوامل انسانی نیستند بلکه عوامل طبیعی روزی را میرسانند. بعبارتی: انتظار از منابع انسانی که شاید به بزرگی او هم قسم دارد میخورد (شاه)، نباید داشت بلکه خداوند است که با ابزارهایش (طبیعت) روزیرسان است. در ادامه هم منظور از کرَم احتمالاً کرَم انسانهاست. یعنی اگر انسان بخشندهای نباشد غم مخور چون روزی را خداوند می رساند و اتفاقاً فراخ هم میرساند.
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
خدایان نوشتار (عطارد) و لطافت (زهره) در برابر شعر تو کم میآورند و بیتاثیرشان میکنی.
مسمار: میخ. قلم عطارد را میخ کردن: قلم او را از کار انداختن و بیتاثیر کردن. پرند: ابریشم، نماد لطافت و زنانگی و زیبایی که زهره به آن شناختهشده است.
jalal tehran در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۶ در پاسخ به نیک دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:
درود و عرض ادب
در گوگل وبلاگ "حافظانه" را سرچ کنید
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
موسی در کوه طور با درختی سوزان روبهرو شد که نماد معرفت الهی است و به این ترتیب موسی نماد مواجهه با نور، آتش و تجلی الهی است. همانطور که موسی با آتش معرفت الهی رو به رو شد تو هم شعلههای عشق را بیافروز و در دلها روشن کن. در کنار اشارهی شاعر به عیسی و توان جانبخشی او و دم حیاتبخشش، مفهوم بیت برمیآید چنین باشد که داستانی بسرا که هم جانافزا باشد و هم سوزانندهی دل.
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
اگر کار نوشتن میکنید میفهمید این بیت یعنی چه. بسیار زیبا دغدغه خالقان آثار را بیان میکند. روح نظامی شاد.
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
مرغان دهل (اضافه تشبیهی) سازشان را درآوردند. احتمالاً ریشه در رسم آن زمانه داشته که برای اعلام صبح و شروع روز به تعداد دفعاتی (احتمالاً پنج بار) دهل میزدهاند. اینجا منظور نظامی خود دهل و دهلزن نیست بلکه دارد میگوید مرغان و پرندهها که با شروع صبح شروع به آواز خواندن میکنند همان دهلزنها هستند که شروع روز را اعلام میکنند.
چند بیت اول این بخش در توصیف صبح و شروع روز و آسمان صبح است و مناسبتش جدای از اینکه صبح کلاً استعاره قویای برای مفهوم شروع کردن یک کار است و به مرحله عمل رساندن عزم، این معنی را هم دارد که با توجه به ادامه و کل این بخش، میگوید صبح بود که بخت من باز شد و دولت به من رو کرد و از حیرت چگونگی سرایش شعر و نیز انگیزه آن، به در آمدم و بالاخره کار را شروع کردم.
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
سر تراشیدن در فرهنگ و ادبیات فارسی تا جاییکه میدانم دو معنی غالب دارد: عزاداری کردن که روشی برای خانمهاست موی بریدن، و ابراز ارادت و احترام که برای آقایان است و در مناسک حج انجام میشود. اینجا منظور آنست شاعر توانسته به دلیل زبان تاثیرگذار و اوج هنر شاعریاش در خلق این اثر موی معانی را از سر فلک بتراشد. به عبارتی چیزی از معنا در عالم باقی نگذارد که نگفته باشد و به اتمام و اکمال نرسانده باشد. اغراق دارد در اینکه شاعر به زیبایی حق معنا را در اثر پیش رو ادا کرده و فلک را واداشته ابراز احترام به او کند.
ی در خنجرزبانی ی مصدر است: خنجرزبان بودن.
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
زمانه به یک مجموعه داستانی عاشقانه نیاز داشته :-) یک پنتالوژی عاشقانه مورد نیاز مبرم بوده
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۴ در پاسخ به کمال داودوند دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:
جناب داودوند گرامی درود
واقعاهرچه سعی کردم که متوجه این شماره گذاری حضرتعالی بر رباعیات بشم چیزی دستگیرم نشد یکبار هم سوال کردم کسی پاسخ نداد ،حال که زحمتی کشیدید واعدادی را مینویسید کاش توضیحاتی را مرقوم میفرمودید که حاشیه های شما مهجور نمانده ومفید فایده واقع گردند .
شاد باشی عزیز
سوره صادقی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب:
از میان معانی متعدد برای «دم گرفتن» به نظر میرسد چون اینجا «با کسی» اضافه شده: «با کسی دم گرفتن»، به معنی «هم آواز شدن با کسی» معنی بدهد. با تو دم ناساز گیریم پس میشود: به خوبی با تو همآواز نشویم.
آنچه من میفهمم اینست که در بیت قبل میگوید اگر خداوند با تو همراه باشد و به اصطلاح امروز شانست بگیرد، چنان حقشناسیای در حقت میکنند (شعرت و آوازهات بر زبانها و هنرت مقبول و محبوب میافتد) که ناسپاسی نتوانی کنی. یعنی اینقدر کامل که راضی شوی. در این بیت احتمال دیگر را مطرح میکند اگر (به اصطلاح بسیار عامیانه امروز:) شانست نگیرد و شعرت مورد استقبال مخاطب قرار نگیرد مثل فردوسی خواهی شد که مزدی از بابت زحمت سرایش شاهنامه نتوانست بگیرد.
باز آنچه من میفهمم اینست که در ادامه این بخش حرف از «روزی» میزند که دست خداست و نیز ارزش بودن قناعت. به عبارتی در کل دارد میگوید ممکن است مشهور بشود این اثر و من مزد خوبی از مال دنیا بگیرم ممکن هم هست که بدشانسی بیاورم و مقبول نیوفتد و مثل فردوسی به هیچ عِوَض دنیوی نرسم. ولی چه باک؟ قناعت هست و روزی را خدا میرساند.
شاعر چنان مشتاق انجام و خلق این شاهکار خلاقانه است که حتی دورنمای قدر ندیدن از دنیا اشتیاقش را خاموش نمیکند.
علی احمدی در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
برای تفسیر این غزل باید ابتدا نگاهی کلی به آن داشت .به نظر می رسد حضرت حافظ کلام اصلی خود را در ابیات اول بیان کرده و در ابیات بعد به شرح قصه پرداخته است دربیت آخر حکایت از مجلسی دارد که حاجی قوام برپا کرده و با توجه به اینکه حافظ در یکی از ابیات از باد خواسته تا پیامی را به جانان برساند به نظر می رسد خودش در آن مجلس حضور نداشته است . نکته مهم دیگر اینکه در آن مجلس به عمد نامی از حافظ برده نمی شود حال آنکه ممکن است شعری هم از قول وی خوانده شده باشد. در هر حال این موضوع حافظ را متاثر ساخته و سبب خلق این اثر زیبا شده است.در بسیاری از اشعار حافظ برای رفع غم از باده یا می کمک گرفته شده است (با هر تفسیر و توجیهی که می پسندید) در اینجا هم از ساقی می خواهد در جام او باده بریزد آنهم باده ای نورانی یا مثل نور که روشنی بخش باشد و او را روشن و هشیارتر کند.او حتی از مطرب می خواهد که بگویند جهان مطابق آنچه ما خواسته ایم شده است اما چرا؟
چون نیازی نیست حافظ حتما در آن مجلس باشد چون با نور باده که در پیاله هست می تواند تصویر روی یار را ببیند و این موضوع را به بیخبرانی می گوید که فکر می کنند با عدم حضور حافظ در مجلس و حذف نام او می توانند او را گمنام کنند. حافظ می گوید من نیاز به ساقی مجلس شما ندارم که گه گاه جام مرا پر کند من شرب مدام دارم و همواره می توانم مست شوم حتی اگر در مجلس شما نباشم
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
این بیت راهم خطاب به همان بیخبران می گوید که قصد گمنامی حافظ را دارند او می گوید من که دلم با عاشقی زنده شده هرگز نمی میرم .عشق نام انسان عاشق را در کتاب جهان ثبت می کند و تا جهان باقیست نام من هم وجود دارد و شما نمی توانید مرا حذف کنید . در واقع یکی از ویژگی های راه عاشقی بقای جاودانه انسان است و شاید یکی از بهترین نمونه ها خود حضرت حافظ باشد .در قرآن کریم از عبارت کلمه برای افرادی چون حضرت عیسی مسیح استفاده شده و قرآن او را کلمه خدا می داند . کلمه از ریشه ک ل م با فتح کاف و سکون لام به معنای زخم است و در مورد کلمه و کلام ، اثری که به جا می گذارند را باید در نظر گرفت و عیسی مسیح به خاطر اثری که در زمان خود بر عالم گذاشت کلمه محسوب می شود . در این بیت حافظ فرد عاشق را موثر در عالم می داند و اثر فرد عاشق درجهان تا ابد می ماند
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما
در اینجا توصیفی از معشوق می کند که احتمالا در آن مجلس حضور دارد .و او را با سهی قدان مقایسه می کند و جلوه اورا بیشتر می داند .سرو از صنوبر بلندتر و صاف تر است ولی صنوبر جلوه بیشتری دارد .حال حافظ معشوق خود را سروی می داند که خرامیدنش چون صنوبر زیباست . نکته مهم این است که بازهم حافظ به جلوه معشوق برای عاشق بودن و عاشق ماندن اشاره می کند .و آن را شرط لازم برای عاشقی می داند .
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
اینجامشخص است که حافظ در آن مجلس حضور نداشته و از باد می خواهد پیامش را به معشوق برساند گلشن احباب هم جاییست که دوستان همه جمعند. اما چه پیامی؟
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
ظاهرا در یک دوره زمانی استفاده از نام حافظ ممنوعیت داشته و این را حافظ می داند و از طرفی می داند که معشوق یا سایرین نمی توانند شعرش را نخوانند . حالا شعرش خوانده شده و معشوق عنوان می کند که نام شاعرش را از یاد برده و این کار را تعمدا انجام می دهد که برای خود یا حافظ مشکلی پیش نیاید . حافظ گله مند شده و می گوید به هر حال ممکن است روزی برسد که خودبخود دیگر نام مرا بر زبان نیاری چرا حالا تعمدا چنین می کنی
اما در بیت بعد می گوید مستی من است که به چشم معشوق زیبا و خوشایند است و او شعرم را به خاطر اینکه تجلی مستی من است می پسندد و همین مستی من است که زمام دست اوست و مرا با شعرم به آن مجلس می برد . این مستی هم در اشعار حافظ ناشی از روشن بینی ناشی از باده است و نوعی هشیاری فراتر را القا می کند .
ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
شیخ می تواند اشاره ای به زاهدان و رهروان شریعت باشد که به دنبال ثواب در آخرت هستند و بر این باورند که فقط با رعایت قوانین شرع است که به پاداش می رسند . حافظ می گوید در مقایسه با شراب حرامی که من می نوشم و اتفاقا امید به ثواب در آخرت دارم !بعید می دانم شیخ که به نان حلال خودش می نازد سودی در آخرت ببرد .
از نگاه دیگر شیخ می تواند استعاره از حاجی قوام باشد که در مجلس خود به مردم غذا می دهد که طبعا غذایی حلال است . حافظ باده خود را با غذای شیخ مقایسه می کند و علیرغم به ظاهر حرام بودن آن می تواند برایش در آخرت هم سود آور باشد. شاید مجلسی که حاجی قوام برپا کرده نوعی افطاری یا نذری بوده است.
حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
مرغ وصل یعنی وصال معشوق به مرغی تشبیه شده که ممکن است در دام حافظ بیفتد .یعنی امکان دارد در آینده این وصال فراهم شود پس باید منتظر ماند و صبر پیشه کرد . یکی از ملزومات وصال همین صبر است که در غزل های پیشین هم از آن سخن گفته است. عاشق نباید برای وصال به زور متوسل شود بلکه باید صبر نماید و اشک بریزد .
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
فلک یا آسمان به دریای سبزفام و هلال ماه به کشتی تشبیه شده یعنی هلال ماه چون کشتی در آسمان شناور است . هلال معمولا در زمانی نزدیک غروب آفتاب نمایان می شود و زمان زیادی در آسمان نمی ماند و اتفاقا در تاریکی پس از غروب آفتاب آسمان رنگی بین زرد و آبی دارد یعنی سبزفام است . شاید اشاره به زمان برگزاری مجلس است که در زمان غروب بوده و این می توانسته نوعی افطاری باشد.
شاید هم دریای اخضر فلک و کشتی هلال استعاره از دو نفر است که در مجلس حاجی قوام حضور دارند و شاید رقیب حافظ هم باشند .
باید اضافه کنم که حاجی قوام در زمانی وزیر شاه ابو اسحاق بوده و میانه خوبی با حافظ داشته ولی به دلایل سیاسی در زمان مجلس فوق نتوانسته حافظ را به مجلس خود دعوت کند و این باعث دلخوری حافظ شده است
Hsyn Frhng در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸: