احمد خرمآبادیزاد در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم:
در بیان داستان خشکسالی بنی اسرائیل از زبان عطار (مصیبت نامه، بخش سوم)، واژه «برخ» هم قافیه با «سُرخ» آمده است: آنچنان سر سبزیی در برخ بود/کز سوادش چهره دین سُرخ بود
بنابراین، تلفظ نام شخصیت داستانی، «بُرْخ» (borkh) است.
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۱۵:
درود
در انتهای حکایت معنی حدیث این است
مهمان را گرامی بدار هرچند کافر باشد
ضمن اینکه اصلا روایتی از رسول اکرم بدین مضمون وجود ندارد.
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۶ در پاسخ به فر ناز دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:
فرناز گرامی درود
شک نیست هرکس به تعبیری میتونه برداشت خودش را از غزل داشته باشه تا کدام به منظور سراینده نزدیکتر باشه ولی اینکه شما فرمودی بعید بنظر میرسه والله اعلم .
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۷:
درود برشما
بدلیل تعدد حکایات روایت شده از آب حیات یا آب حیوان وکارکترهای زیادی که در اقوام مختلف برای خلق این داستان از آنها استفاده شده نمیتوان نقل واحدی از این حکایت ارایه داد حتی در آدرسی که در حاشیه قبل دادم اگر دقت کنی خود نظامی سه روایت فارسی ،رومی وعربی را نقل کرده ،ولیکن برای روشن شدن موضوع بیت مورد سوال به داستان اسکندر وخضر اشاره میکنم
اسکندر پس از آگاهی یافتن از وجود چشمه آب حیات در جستجوی آن چشمه با تعدادی جوانان راهی سرزمین ظلمت میگردد در آنجا بقدری تاریک بود که کسی راهی به جایی نمیبرد یک پیر مرد این گروه را همراهی میکرد که به واسطه او وگوهری که در آن آب درخشان میشد به آن چشمه رسیدند وگویا آن پیر خضر بوده وتوانست از آن چشمه بنوشد و تن خود را بشوید وبه عمر جاودان برسد ولی اسکندر از آن ظلمت عبور نکرد وموفق به نوشیدن آب حیات نشد
در این بیت وبیت بعد میگه چون اسکندر از سیاهی ظلمت رخ متاب تا بتوانی چون خضر به حیات جاودان برسی ودر این راه دست به دامن پیران بشو که به جوانان امیدی نیست
که صد البته مقصود خواجو این است که در یافتن راه وطریق وصل به معبود نیاز به راهنمایی پیر ومرشد است ودر این مسیر باید سختیها ومشقات راه را تحمل کنی .
این بیت از صایب تبریزی به این موضوع اشاره دارد
هرچشمه را به راهنمایی سپردهاند
پروانه خضر چشمه حیوان آتش است
شاد باشید
فرهود در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۴ در پاسخ به محمدعلی طهماسب زاده دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱:
سعدی در اینجا هم از قاعده اخلاقی پیروی کرده است؛ آنوزیر، مهرورزی و شفقت را بر منافع خود ترجیح داده است.
عباس صادقی زرینی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵:
این دو رباعی ست و باید در دو قسمت بیایید
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۵ در پاسخ به نشر عنوان دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۷:
درود بر شما
برای یافتن پاسخ خود لطفا به این ادرس مراجعه فرمایید :
خمسه نظامی گنجوی_اسکندر نامه_ بخش اول شرف نامه _بخش۶۰ _رفتن اسکندر به ظلمات
با بیت مطلع
بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ
بجوی و بیار آب حیوان به چنگ
قضیه بر میگرده به جستجوی آب حیات توسط اسکندر وخضر باز هم در خدمتم .
شاد باشی عزیز
امیرحسین صباغی در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۱۰ - ایضا له:
سوالی که ما هنوز هم پاسخی برایش نداریم.
Mahdi Kalhor در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶:
من گرفتار کمندم، تو چه دانی که سواری؟
نشر عنوان در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۷:
از سیاهی رخ متا یعنی چه؟
مسعود.ب.ب در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان:
لطفا این چرندیات هوش مصنوعی حذف کنید.
فر ناز در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:
این غزل در مدح و ستایش پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) سروده شده است، به دلیل اشاره به گل سرخ، علامت روی بازوی پیامبر، بیرون رفتن از چرخ فلک اشاره به بالا رفتن از معراج، لطف و رحمت از صفات بارز رسول در ابتدا مشخص می شود. اشارات عرفانی شامل «ای که تو نزدیکتر از دم به من» و «لطف تو دریاست و منم ماهیش» نیز این برداشت محتمل می کند.
مهرناز در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را:
ممنون از خانم کتایون فرهادی،که همه او را آقا فرهاد خطاب میکنند
امین مروتی در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:
شرح غزل شمارهٔ ۱۷۹۸(ای یار من ای یار من)
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
محمدامین مروتی
در این غزل مولانا، سرخوشانه و سپاسگزارانه، تاثیرات و عنایت های شمس را به خودش یادآوری می کند.
ای یار من ای یار من! ای یار بیزنهار من!
ای دلبر و دلدار من! ای محرم و غمخوار من!
ای در زمین ما را قمر، ای نیم شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر، ای ابر شکربار من
دوبیت اول فقط خطاب است به دلدار و یاری که به معشوق مهلت نمی دهد و در عین حال غمخوار اوست و هوای او را دارد. یاری که همچون ماه، شب زندگانی شاعر را روشن و زندگیش را شیرین و شکربار کرده است.
خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من، ای بحر گوهردار من
در جان من جای گرفته ای و حالم را خوب می کنی. دین و ایمانم تویی، یعنی به تو باور و اعتماد دارم. تو بحری پر از گوهرهای معنوی هستی.
ای شب روان را مشعله، ای بیدلان را سلسله
ای قبله ی هر قافله، ای قافله سالار من
مشعل راه مسافران شبی. بر دست و پای عاشقان، زنجیر بسته ای و اسیرشان کرده ای. قافله زندگی مرا تو راهبری می کنی.
هم رهزنی هم رهبری، هم ماهی و هم مشتری
هم این سری هم آن سری، هم گنج و استظهار من
راه زندگی معمولی مرا زده ای و لختم کرده ای. در عین حال مرا به زندگی معنوی راهبری کرده ای. مثل ماه نورانی و مثل مشتری نماد سعادتی. دین و دنیا را با هم داری. ثروتی معنوی داری که مایه پشتگرمی من است.
چون یوسف پیغمبری، آیی که خواهم مشتری
تا آتشی اندرزنی، در مصر و در بازار من
کاروانیان به تعبیر قرآن یوسف را به دارهم معدود یعنی بهایی اندک خریدند. مولانا به شمس می گوید تو همان یوسفی هستی که به مصر آمده ای و مشتری می طلبی. مشتری ای که قدر و ارزش تو را بداند و من همان مشتری ام.
هم موسیی بر طور من، عیسیِ هر رنجور من
هم نور نور نور من، هم احمد مختار من
برای من مثل موسی در کوه طور نوید روشنایی هستی و مثل عیسی نوید درمان بیماری هایم و مانند محمد که برگزیده خداست برگزیده منی و برایم نور معنایی.
هم مونس زندان من، هم دولت خندان من
والله که صد چندان من، بگذشته از بسیار من
رفیق غم و شادیم هستی و بسیار بیشتر و فراتر از این همه که گفتم، هستی.
گویی مرا برجه! بگو، گویم چه گویم پیش تو؟
گویی بیا حجت مجو، ای بنده ی طرّار من
مرا به خودت می خوانی که بپر و پیش من بیا. ولی من نمی دانم در حضورت چه بگویم. می گویی هیچ مگو و دلیل میاور، ای بنده ی زیرک من. طرار به معنی راهزن و دزد است ولی در اینجا به معنی زرنگ و زیرک آمده.
گویم که گنجی شایگان، گوید بلی، نَی رایگان
جان خواهم و وانگه چه جان! گویم سبک کن بار من
می گویم تو گنج منی. می گویی ولی ارزان نیستم و در ازای گنج، جانت را می خواهم. می گویم جانم را بستان تا سبک شوم.
گر گنج خواهی سر بنه، ور عشق خواهی جان بده
در صف درآ، واپس مجه، ای حیدر کرار من
می گویی اگر گنج معنا می طلبی، باید عاشقانه جان و سرت را بدهی و مانند حیدر کرار در صفوف جنگ، آماده جان فشانی باشی.
21 فروردین 1404
فرید کیومرثیان زند در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷:
باسمه تعالی
بیانیهی شعر ( سه گام تا روشنایی ) سروده: بندهی در خویشتن خویش غریب ، فرید کیومرثیان تقدیم به کنگرهی بزرگداشت شیخ اجل، سعدی شیرازی
اینجانب، فرید در خویشتن خویش غریب، با نهایت ادب و فروتنی، شعری به سبک عراقی سرودهام که آن را با افتخار در کنگرهی بزرگداشت حضرت سعدی شیرازی، تقدیم به روح بلند آن شیخ اجل مینمایم.
شعر بنده، برخلاف معمول، تنها از یک بیت پرمغز ایشان الهام گرفته است، بیآنکه به تفسیر مستقیم یا اقتباس آشکار از آن بپردازم. این بیت معروف چنین است:
«سه چیز پایدار نماند: مال بی تجارت، علم بی بحث، ملک بی سیاست.»
هدفم از این کار، صرفاً نمایش توانایی اندک خود در پیشگاه نام بلند شیخ سعدی است، نه جسارت به جایگاه آن استاد اعظم. این شعر نه از روی تقلید، که از سر عشق و دلدادگی به ادبیات فاخر فارسی و آموزههای سعدی نگاشته شده است.
باور دارم که هر انسان، وظیفه دارد از بزرگان پیشین، عبرت و الهام گیرد، و در مسیر تعالی روح، اندیشه و هنر، بهسوی برتری گام بردارد. منِ ناچیز، تنها بندهای بیکفایتام، اما امید دارم در جهانی زیباتر، ادبیات را همچون آیینهای از کلام حق و جلوهای از شأن انسان کامل بدانیم.
و چه نیکوست یادآوری این آیهی شریفه از سوره بقره (آیه ۳۴) که:
«و چون فرشتگان را گفتیم برای آدم سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس...»از این آیه درمییابیم که انسان نیکنهاد، مقامی والا نزد پروردگار دارد، و سزاوار است که به جز در برابر حق تعالی، سرِ خضوع فرو نیاورد.
باشد که روح استادمان سعدی از این تقدیم خرسند گردد، و ادبیات، همچنان چراغ راه بشریت باقی بماند.
با ارادت و اخلاص،
فرید کیومرثیان در خویشتن خویش غریب – کنگره سعدی شیراز
مریم ظریف در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۷:
در این مصرع: تو مخالفت همیکِش تو موافقت همیکُن
با توجه به کاربرد واژگان در لهجهی بلخی، همچنان معنای متن، همیکُش درست است.
در لهجههای کهن فارسی، که هنوز هم در مناطق شرقی خراسان، افغانستان امروزی، رایج است؛ کُشتن، به معنای خاموش کردن شعله (اعم از شمع و آتش و چراغ و...) نیز کاربرد دارد.
احمد اسدی در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۶ در پاسخ به شهسوار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
گرامی شهسوار،
سپاس از توضیحات و مرجعی که اشاره کردید.
از منظری دیگر اما همچنان واژه "شب وصل" متناسب تر و شاعرانه تر مینماید. یکی از مترادف های واژه "طی" در لغتنامه دهخدا، "پیچیدن و لوله کردن" است که متضاد نشر است. لذا "طی شدن نامه" به معنای پیچیده شدن نامه یا لوله شدن طومار و در کل پایان یک موضوع است. حافظ همین معنا را در جاهای دیگری نیز به کار برده است:
سواد نامه موی سیاه چون طی شد
بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود.
یا در رباعی خیام:
افسوس که نامه ٔ جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد
لذا به بیان حافظ با آمدن وصل، هجر به پایان رسیده است و دوگانه وصل و هجر تضاد زیبایی در مصراع اول ایجاد می کند.
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
اما نکته شاعرانه و حافظانه این بیت این است که حافظ شب وصل را معادل شب قدر ارزش گذاری میکند و در مصراع دوم توصیف شب قدر را برای آن می آورد. این تشبیه بسیار عاشقانه و شاعرانه است که شعرای دیگر نیز از آن استفاده کرده اند:
ای دوست روزهای تنعم به روزه باش
باشد که در فتد شب قدر وصال دوست
سعدی
ای شب قدر بیدلان طره ی دلربای تو
مطلع صبح صادقان طلعت دلگشای تو
خواجوی کرمانی
روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد
ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب
مولانا
زلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروز
ما واسطه روز و شبش چون سحر آییم
مولانا
خشایار باژَمگفتار در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۲:
«آخر به چه خرّمی زنم راهِ نشاط» درست است.
امیرحسین محمودی در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:
درود، یک قطعه بسیار زیبا از این شعر هم در آواز ابوعطا با صدای بانو سحر محمدی بروجردی و تار و آهنگسازی کیارش روزبهانی در آلبوم "آواز در سایه" منتشر شده است که متاسفانه نتوانستم ثبت کنم چون در لیست وجود نداشت.
محیا شریعت در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۹: