علی میراحمدی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۲ - باز جواب گفتن آن امیر ایشان را:
من چنان خواهم که همچون یاسمین
کژ همیگردم چنان گاهی چنین
وارهیده از همه خوف و امید
کژ همیگردم بهر سو همچو بید
همچو شاخ بید گردان چپ و راست
که ز بادش گونه گونه رقصهاست
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۳ در پاسخ به میثم رمضانی عنبران دربارهٔ مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
به استناد نسخۀ مرجع، مصرع دوم بیت شماره 10 به شکل زیر است:
«در آتش دیدهای ریزد کسی مشت سپندی را»
فریما دلیری در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۱ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۶:
واقعا رباعی زیبایی است و با صدای شما زیباتر هم شد
سپاسگزارم
امید راهبری در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:
سری که بر سرِ گردون به فخر میسودم
بر آستانِ که نهادم! بر آستانِ فِراق
به نظر من این بیت اینجوری زیباتر است. ترکیبی از حیرت، افسوس و غم را به ذهن متبادر میسازد.
محسن مرتضوی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
برای شنیدن شرح مختصر دیباچه گلستان سعدی کانال تلگرام سعدی خوانی رو ببینید
بزرگمهر در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۹:
حالی به معنی:
در دم، فوراً، الان
رضا شعبانی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶:
لطفا معنی این شعر رو بفرمایید
علی احمدی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبیست
زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربیست
حضرت حافظ به رویدادهای اطرافش نگاه عاشقانه دارد مثلا شاه را یار در نظر می گیرد و سایر عناصر را بر همین مبنا در غزل شکل می دهد .
می فرماید اگر چه عرضه هنر در مقابل یار بر اساس عقل و منطق بی ادبی تلقی می شود چون امر امر مبارک است حرفی نیست من هم با اینکه در دهانم پر از کلام فصیح عربی است خاموش می مانم.زبان عربی زبان رسمی و اداری آن دوره بوده است .به نظر می رسد حافظ سخنی یا شعری گفته که اطرافیان شاه آن را بی ادبی تلقی کرده اند و به وی اعتراض نموده اند چون در آخر غزل خواجه ای را مخاطب قرار می دهد که به وی اعتراض نموده است.پری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
اگر من سکوت کنم اتفاقی که می افتد این است که پری رویان نهفته می مانند و دیو سیرتان خود را زیبا جلوه می دهند و چشمها از حیرت این پدیده اعجاب انگیز سوزان می شوددر این چمن گلِ بی خار کس نچید آری
چراغِ مصطفوی با شرارِ بولَهَبیست
درست است که هر وقت گل می چینی خار هم در کنارش هست یعنی اگر گل را عرضه کنی خار هم به ناچار در کنارش می آید مثل چراغ هدایت پیامبر اسلام که عرضه شد ولی آتش ابو لهب (عمو و دشمن پیامبر ) هم در کنارش وجود داشت .ولی این دلیل نمی شود که من هنرم را عرضه نکنم .حافظ در ابتدا طرح مسئله می کند و سپس به حل آن می پردازد .سبب مپرس که چرخ از چه سِفلهپرور شد
که کامبخشی او را بهانه بیسببیست
از این که چرا روزگار به افراد دیو سیرت و پست میدان می دهد سوال نکن .اصلا فرض کن
بهانه ای ندارد و برآوردن آرزوی این افراد بی دلیل استبه نیم جو نخرم طاقِ خانقاه و رِباط
مرا که مَصطَبه ایوان و پای خُم طَنَبیست
ایوان خانقاه که محل عابدان است و کاروانسرا که محل مسافران است به اندازه جو هم برایم ارزشی ندارد .میخانه ایوان من است و شاه نشین(طنبی) آن کنار خم شراب است .چرا؟جمالِ دختر رَز نورِ چشمِ ماست مگر
که در نقابِ زُجاجی و پردهٔ عِنَبیست
شاید جلوه ای که دختر رَز یا همان درخت انگور دارد و در شکل شرابی که نقابش جام شیشه ای است و پیش از این در پوشش انگور جای داشته است، نور چشم ماست که به مستی و آگاهی فراتری می رسم و راه عاشقی را درک می کنم.
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مستِ خرابم، صلاح بیادبیست
ای بزرگ ، آن زمان که پیرو عقل و آداب بودم رعایت ادب را می کردم .حالا که مست شده ام دیگر عرضه هنر برایم بی ادبی نیست چون هنرم عاشقی است و اگر هنرم را عرضه نکنم دیو سیرتان به چاپلوسی و خود شیرینی می پردازند .حتی اگر شما این را بی ادبی فرض کنید من این را به صلاح می دانم.بیار می که چو حافظ هزارم استظهار
به گریهٔ سحری و نیازِ نیم شبیست
پس می را بیاور که نیمه شب به آن نیاز دارم و وقت سحر گریه و زاری می کنم و همه پشت گرمی من همین هاست.موضوع گریه سحری در اشعار حافظ بسیار تکرار شده و ارتباطی نزدیک با می دارد .چرا این موضوع برای او مهم است و حافظ برای چه چیزی می گرید ؟اولین پاسخ وصال است یعنی او در راه عاشقی برای وصال معشوق به صبر و استقامت نیاز دارد و چون کاری از دستش بر نمی آید به آه و گریه متوسل می شود .درد عاشقی مرد افکن است و چاره ای جز این نیست .اما نکته دیگر این است که حافظ از اینکه بسیاری از مردم زمانه این راه را درک نمی کنند در عجب است سفله پروری روزگار او را می رنجاند و به تنهایی کاری از پیش نمی برد .عرضه هنر عشق ورزیدن تنها کاریست که می کند ولی چنین وصالی یعنی رسیدن به اوضاعی که عشق ورزی کاری عمومی شود کاری دشوار است و بر درد او می افزاید که باده امید نیم شبی و گریه سحری او را التیام می بخشد.
ali solgi در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
باسلام ودرود بیت ۵ منظورش این است هر اندیشه ای که از طبع و تاثیراحساسات ذهنی وعوامل بیرونی نشأت نگرفته باد یعنی دلی باشد ان بخودت تعلق دارد ومال توست
کوروش در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
این به صورت گر نه در گورست پست
گورها در دودمانش آمدست
بس بدیدی مرده اندر گور تو
گور را در مرده بین ای کور تو
تفسیر لطفا
کوروش در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
آن گروهی کز فقیری بیسرند
صد جهت زان مردگان فانیتراند
مرده از یک روست فانی در گزند
صوفیان از صد جهت فانی شدند
تفسیر لطفا
کوروش در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
هر دکانی راست سودایی دگر
مثنوی دکان فقرست ای پسر
مثنوی ما دکان وحدتست
غیر واحد هرچه بینی آن بتست
دکان وحدت و دکان فقر آیا از لحاظ معنا با هم برابرند ؟
کوروش در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
آن ضمان بر حق بود نه بر امین
هست تفصیلش به فقه اندر مبین
یعنی چه
افسانه چراغی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۷:
در جایی دیدم که این بیت از ابوشکور بلخی دانسته شده. خدا آگاه است.
فرهود در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶:
همیگفت با من که جوید نبرد
کسی کاو برانگیزد از آب گرد
یعنی:
چه کسی حریف من میشود؟ (چه کسی حریف) آنکه از آب، غبار میانگیزد، میشود؟
وحید نجف آبادی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۳:
رو رو که ازین جهان گذشتی، وز محنت و امتحان گذشتی
گاف دال در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:
حاشیه بسیاری از استادان رو خوندم، بابت اینکه نظرات پربار خودتون رو به اشتراک میگذارید سپاسگزارم، واقعا چیزهای زیادی از شما بزرگان میتوان یاد گرفت.
نظر شخصی من اینه که خیلیها این چهارگانههارو از دید عرفانی یا دینی میخونند برای همین هست که نظرات پیچیده میشه، اختلاف نظرهای متعددی پیش میآد و خلاصه سردرگم میشند. این ترانه هم از دیدگاه پوچگرایانهِ (نیهلستیک) من ساده میتوان شرح داد.
اینکه به قول جناب فرهاد جسم از روح جدا میشه داره اشاره میکنه که تمام کنشهای ما، افکار ما، روان و احساسات و خلاصه وجود ما با نابودی و از کار افتادن جسم (مرگ سلولهای مغزی و پایان متابولیسم)، از بین میره، و مصرع بعدی این موضوع رو تایید میکنه که به قول رباعی دیگر "هرکس سخنی از سر سودا گفتند، زآن روی که هست کس نمیداند گفت" اشاره میکنه که در اوج بیخبری و نادانی به نیستی خواهیم پیوست، و در پردهی فنا و نیستی دنیا، در کنار هفتهزارسالگان قرار خواهیم گرفت. و بیت آخر هم مضمون تکراری و نغز چهارگانههای خیام.
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶:
کلید خوانش درست این رباعی واژۀ «آتش» است که تلفظ آن در سراسر ایران فرهنگی و نیز همه سندها ثابت و یکسان میباشد. این واژه، تعیین کنندۀ تلفظ «اندُهکش andoh kash» است (به معنی 1-آنچه که بار اندوه را به دوش میکشد، 2-آنچه که بار اندوه را سبک میکند). گذشته از لزوم توجه به تلفط واژۀ «آتش» در تعیین قافیه این رباعی (یعنی ash)، وجود سندهای زیر نیز گواه دیگری است:
–بیت شماره 3 از غزل 66 مجیرالدین بیلقانی («مرا بهر رضای تو دلی بایستی اندهکش/غلط گفتم که با این غم مرا خود دل نبایستی»)؛
–بیت شماره 1 از رباعی 494 مجد همگر («گر عاشقی اندهکش هجران میباش/با درد در انتظار درمان میباش»)؛
–بیت شماره 3، بند 13، مسمط شماره 2 قطران تبریزی («ز هر دو خصم پست و دوست عالی/معادی غمکش و شادان موالی»)؛
–بیت شماره 16، حکایت4، بخش چهارم الهی نامه عطار («نه چندان گشت در خون آن ستمکش/که هرگز گشته باشد هیچ غمکش»)؛
–بیت شماره 5، غزل 548 عطار («چون عاشق غمکش را در خاک کنی پنهان/بر خویش نظر آری، پیدا نکنی دانم»).
*بهره گیری از نگرش سیستمی، یعنی دقت و درستی در کار پژوهشی
میثم رمضانی عنبران در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
در بیت 10 بجای ریزد فکر کنم می ریزد درست باشه و وزن رو حفظ می کنه
سید علی اصغر رضوی حائری در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۴ در پاسخ به طنین دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴: