گنجور

حاشیه‌ها

CCX در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۲:

با سلام و عرض ادب
در بیت آخر مصرع دوم
به نظر از لحاظ معنایی زبان درست است
نه زیان
با تشکر

chabouk در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۵ - زیارت شیخ بایزید بسطامی و طلب اهل علم:

قومس نام قدیم سمنان است

همای در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » سیه مست:

وای از این اشفتگان فریاد اهل درد کو

مهرداد در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۱ - غزل:

بنظرم در بیتهای سوم تا ششم جابجایی در مصرعها صورت گرفته و قافیه ها همخوانی ندارند

آریا ح در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۵ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ رهی معیری » ابیات پراکنده » دریای تهی:

در دامن این بحر فروزان گوری نیست...

امیررضا در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱:

در بیت سوم باید واژه آیین به جای کردار استفاده شود . بر اساس نسخه ژول مل .
نهان گشت آیین فرزانگان / پراکنده شد کام دیوانگان ...مشهود است که استفاده از واژه کردار به جای آیین مفهوم بیت را تغییر خواهد داد .

محمد در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

سلام . تا انجایی که من می دانم در بیت 1/مصرع 2 باید بگوییم ((وز بهر طلب بال و پر خویش بیارست))

ابوطالب رحیمی در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:

در بیشتر نسخه ها، قبل از بیت "بد اختری چو تو در صحبت ..." این بیت هم آمده:
علی الصباح به روی تو هر که برخیزد
صباح روز سلامت بر او مسا باشد
ضمناً بعد از همین بیت "طوطی" را اشتباهاً "طوی" نوشته اید و آخر حکایت نیز در بیشتر نسخه ها بدین صورت است:
"کس نیاید به پای دیواری // که بر آن صورتت نگار کنند
گر تو را در بهشت باشد جای // دیگران دوزخ اختیار کنند
این ضرب المثل بدان آوردم تا بدانی که صد چندان که دانا را از نادان نفرت است نادان را از دانا وحشت است.
زاهدی در سماع رندان بود // زآن میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما ترش منشین // که تو هم در میان ما تلخی
جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته // تو هیزم خشک در میانی رسته
چون باد مخالف و چو سرما ناخوش // چون برف نشسته ای و چون یخ بسته"
لطفاً در صورت تأیید این موارد را اصلاح کنید.

علی جلالپور در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۳ - مثنوی:

بیت پنجم مصرع دوم.. شد حقیقی، اشتباها نوشته شده حقیقتی... تشکر

علی جلالپور در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۲ - غزل:

بیت سوم مصرع اول تو ز ما فارغی.. " ما" افتاده .. با تشکر

علا در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:

ساقیا برخیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
حافظ

س در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶:

با تشکر از زحماتتان
که با "صد" غم یار درست است

نازیلا در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۵:

در بحر صفا گداختم همچو نمک
نه کفر و نه ایمان نه یقین ماند و نه شک

عبد الله در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

با سلام. نظر بنده با اقای بهیار یکیست.
دوستان میشه بگید در کجای غزل از مرگ میگه

جواد در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:

..
در چـشـم مـن آمـد آن سـهی سـرو بـلـنـد
بــربــود دلــم ز دســت و در پــای افــکــنــد
ایـن دیـده شــوخ مـیـکــشــد دل بــکــمـنـد
خـواهـی کـه بـکـس دل نـدهی دیده بـبـنـد
شنیدم که درگذری پیش قاضی آمد، برخی از این معامله بسمعش رسیده و زایدالوصف رنجیده.قاضی یکی را گفت از علمای معتبر که هم عنان او بود:
آن شــاهـدی و خــشــم گـرفـتــن بــیـنـش
و آن عـقـده بــرابــر وی تــرش شــیـریـنـش
در بـلـاد عـرب گـویند :ضـرب الـحـبـیب زبـیب
از دســت تــو مــشــت بــر دهــان خــوردن
خـوشـتـر کـه بـدسـت خـویـش نـان خـوردن
همانا کز وقاحت او بوی سماحت همی آید
انـــگـــور نـــوآورده تــــرش طــــعــــم بــــود
روزی دو سـه صـبـر کـن کـه شـیـرین گـردد
این بگفت ... گفته اند:
نـه در هـرســخــن بــحــث کــردن رواســت
خــطــا بــر بــزرگـان گـرفــتــن خــطــاســت
اما بحکم آنکه ..
یـــکـــی کـــرده بــــی آبــــروئی بــــســـی
چـــــه غـــــم دارد از آبـــــروی کــــســـــی
بـــســـا ...
قاضی را نصیحت یاران یک دل پسند آمد و بر حسن رای قوم آفرین خواند و گفت: نظر عزیزان در مصلحت حال من عین صوابست و مسئله بی جواب ولیکن
مـلــامــت کــن مــرا چــنـدانـکــه خــواهـی
کـه نـتــوان شـسـتــن از زنـگـی سـیـاهـی
از یـاد تــو غــافــل نــتــوان کــرد بــهــیـچــم
ســر کـوفـتــه مـارم نـتــوانـم کـه نـپــیـچــم
این بگفت و .... ندارد
هـــــر کـــــه زر دیـــــد ســــــر فــــــرو آورد
ور تـــــرازوی آهــــنــــیــــن دوشــــســـــت
فی الجمله شبی خلوتی میسر شد و هم در آن شب شحنه را خبر. قاضی همه شب شراب در سر و شباب در بر از تنعم نخفتی و بترنم گفتی:
امـشـب مگـر بـوقـت نمیخـواند این خـروس
عـشـاق بـس نـکـرده هنوز از کـنـار و بـوس
پــســتــان یـار در خــم گــیـســوی تــابــدار
چــون گـوی عـاج در خــم چــوگـان آبــنـوس
یک دم که چـشـم فتـنه بـخـوابـسـت زینهار
بــیـدار بــاش تــا نـرود عــمـر بــر فـســوس
تـا نـشـنـوی ز مـسـجـد آدینـه بـانـگ صـبـح
یــا از در ســـرای اتـــابـــک غـــریــو کـــوس
لب از لبـی چـو چـشـم خـروس ابـلهی بـود
بــرداشــتــن بــگــفــتــن بــیـهـوده خــروس
قاضی در این حالت، ..گفت
پـــنـــجـــه در صـــیـــد بـــرده ضـــیــغـــم را
چـــه تـــفـــاوت کـــنــد کـــه ســـگ لـــایــد
روی در روی دوســـــت کـــــن، بـــــگـــــذار
تـــا عـــدو پـــشـــت دســـت مـــیــخـــایــد
ملک را هم...حکیمان گفته اند:
بـــتــنــدی ســبــک دســت بــردن بــتــیــغ
بـــدانـــدان گـــزد پـــشـــت دســـت دریـــغ
شنیدم که ... این حدیث که لا یغلق باب التوبه علی العباد حتی تطلع الشمس من مغربها استغفرک اللهم و اتوب الیک
ایـن دو چــیــزم بــر گــنــاه انــگــیــخــتــنــد
بـــخـــت نــافــرجـــام و عـــقــل نــاتـــمــام
گــر گــرفــتـــارم کــنــی مــســتـــوجـــبـــم
ور بــبــخــشــی عــفــو بــهـتــر کـانـتــقــام
ملک گفتا: توبه در این حالت که بر هلاک خویش اطلاع یافتی سودی نکند فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأوا بأسنا
چــه ســود از دزدی آنــگــه تـــوبـــه کــردن
کــه نــتــوانـی کــمــنـد انـداخــت بــر کــاخ
بــلــنــد از مــیـوه گــو کــوتــاه کــن دســت
کــه کــوتــه خــود نــدارد دســت بــر شــاخ
ترا با وجود چنین منکری..گفت:
بآســتــیـن مـلـالـی کـه بــر مـن افـشـانـی
طــمـع مـدار کــه از دامـنـت بــدارم دســت
اگر خلاص محالست از این گنه که مراست
بـدان کـرم کـه تـو داری امـیـدواری هـسـت
ملک گفت: این لطیفه بدیع آوردی و این نکته غریب گفتی. ولیکن محال عقلست و خلاف شرع که ترا فضل و بلاغت امروز از چنگ عقوبت من رهائی دهد.
مصلحت آن بینم که ترا از قلعه بزیر اندازم تا دیگران نصیحت پذیرند و عبرت گیرند. گفت: ای خداوند جهان پروده نعمت این خاندانم و این گناه نه تنها من کرده ام.
دیگر را بینداز تا من عبرت گیرم. ملک را خنده گرفت و بعفو از سر جرم او درگذشت و متعنتان را که اشارت بکشتن او همی کردند گفت:
هــر کــه حــمــال عــیـب خــویـشــتــنــیـد!
طـــعـــنــه بـــر عـــیــب دیــگــران مــزنــیــد

سامان در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

این شعر جعلیست و فردوسی یک گبر ( زرتشتی) بوده... سند :
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » الحکایه و التمثیل/

مسیح در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

بیت اول احتملن اشکال ردیف دارد و بجای را باید ما باشد . اشکال چاپی است ؟

صبور در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

رباعی فوق چنین آغاز میشود.
بر خیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل کن بجمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما

bahaneh در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

دریغا هنگامی که باید پند آنرا در نیافتیم و ای بس موشکانی که سالهاست به دست گربه ی فریبکار دریده میشوند

مرامی در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۹:

سرگردان در زمان ما معنی گمراه نمی دهد
بلکه برای مظلومین و جستجوگران راه حق نیز در جای جایی استعمال میشود

۱
۴۹۹۲
۴۹۹۳
۴۹۹۴
۴۹۹۵
۴۹۹۶
۵۲۶۸