گنجور

حاشیه‌ها

داریوش در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیه‌السلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را:

این شعر من را یاد برادر عزیزم میاندازه که نمیدونم چطور با این همه خوبیاش ازرائیل جونش را گرفت

سامان در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۰:

به نظر میرسد مصرع دوم از بیت اول کمی سکته دارد.

نگار در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

عاشقشم
ای کاش منبری بازهم میخوند
چقدر احساس توی این شعر و آهنگ ریخته

میلاد در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیه‌السلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را:

این شعرش منو یاد خواهرم میاندازد که مرد و بچه سه ساله اش الان ....

alireza در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیه‌السلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست:

قافیه بیت دوم جور در نمیاد یا من اشتباه می کنم?

نگار در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰:

آخ چقدر به دلم چسبید

منصور در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

این شعر در باره کهربا و ارتباط آن با اجل است.

ارجمندی در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

بیتششم جان است نه جانش

امیر مطلبی در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

درود به روان پاک شاعر هاتف اصفهانی
در مورد تثلیث بر خلاف دوستمان که گمان بر تایید آن برده اند باید عرض کنم که نخست ایشان کاملا این مورد را رد کرده اند اگر کمی تامل بفرمایید دوم اینکه متاسفانه برخی از دوتان به دلل تعصبات خشک به دنبال مواردی دینی هستند
باری...گرامی شاعر در عالم طریقت غوطه ور شده و شعر را سروده و راهی آن وادیست نه شریعت وبی شک میدانید که مسایلی از این قبیل برای یک رهرو بی معناست
فکدری

ناصر در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

در مصرع دوم بیت اول:
هر وعده که یـارم به جفا داد ، وفا کرد.
صحیح هستش که بجای یارم ، آنم نوشته شده است
در بیت سوم نیز باید بصورت زیر تصحیح گردد.
هر جور که دیدم زجهان ، به ز وفا بود.

ناصر در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲:

در مصرع آخر بجای کلمه " خطی " کلمه ی "حظوی " با تلفظ hazvi " درست میباشد.
من در برنامه شماره 267 برگ سبز که توسط فیروزه امیر معز دکلمه و خوانده میشود. دقیقا چندین بار گوش داده ام که حظوی خوانده میشود و معنی آن "بهره بردن" میباشد
پس به شکل زیر اصلاح میگردد
صراحی گیر و ساغر خواه و حظوی از جوانی کن

حسین در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

در بیت اول در منابعی که بنده در دست داشتم چنین ذکر شده
آن شنیدستی که روزی تاجری
در بیابانی بیافتاد از ستور

FarzamianAmir در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

Bache ha dastansh ro khondid

Amir در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:

Khili bahale

ناشناس در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۵۱:

دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جان جز سخن عشق تو نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کس دگر در ان نروید هرگز

اتیه در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۴:

مصرع اول بیت آخر درست است...که را باید با ضمه بر روی ک خواند که به معنای کوه است.

احسان در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

در سالهای نخست نوجوانی، تصنیف قرار جمال الدین منبری در گوشم زنگ می زد. آوایی از آن در ذهنم حضور داشت. شعرش را نمی دانستم از کیست و دقیقا در حافظ نداشتم. نوای منبری برایم دلنشین بود. سال 76 بود. نوجوانی 16 ساله که به ادبیات و شعر فارسی عشقی وصف ناشدنی داشت. مرگ مادربزرگم جرقه شاعری ام شد. اولین غزلی که گفتم تضمینی بود از همین غزل سعدی، بدون اینکه بدانم این غزل همانی است که منبری خوانده و من شیفته نوایش شده ام. غزلی سرودم. مصرعی از من مصرعی از سعدی. در کلاس ادبیات، استادمان آرایه تضمین را درس می داد. گفتم استاد من تضمینی دارم از سعدی. گفت بخوان. گفتم شرم دارم شما بخوانید. نهیب زد که شاعر خود باید شعرش را بخواند. خواندم. در کلاس سکوتی حاکم شد. بعد از پایان خواندم، استادمان که از قضا شیرازی نیز بود با لهجه شیرین شیرازی اش گفت: من که کارشناس ادبیاتم، تشخیص ندادم کدام بیت از توست و کدام بیت از سعدی. گذشت و تا چندی بعد که آلبوم قرار منبری به بازار آمد. در صدا و سیما، وقتی تیبلیغش کردند همان نوا را شنیدم. دیوانه شده بودم. با پول دانش آموزی به هر سختی بود آلبوم را یافتم. تمام روز در خانه فقط به همین تصنیف گوش می دادم. گذشت تا سال 88. در انفرادی اوین. تنها و تنها. مصادف بود با آخر ماه صفر. چند روزی تعطیل بود. بازجوهایم نیز به تعطیلی رفته بودند. به عادت مألوف هر ساله، به یاد امام حسن، روزه بودم. نزدیک به سه روز بدون کوچکترین برخوردی با بیرون از سلول کوچک انفرادی ، ناگهان از رادیویی که در حیاط خلوت اوین بود و سلول من هم مجاور همان حیات خلوت، نوای منبری را شنیدم. «هرکه دلارام دید از دلش آرام رفت.... چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت... ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان..... راه به جایی نبرد هرکه به اقدام رفت»... ناگفته پیداست که سیلاب اشک جاری شد. میدانستم و دانستم دوران مبارکی است تنهایی اوین. بگذریم. هنوز هم شنیدن این نوا با شعری از سعدی جانم را تازه می کند و روحم را آرام.

محمد در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

در بیت دهم به نظر می آید به این صورت درست باشد: درد هر کس را که بینی در حقیقت چاره دارد...

حامد در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

به نظر من «کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار/ تا دامن جلال جهان آفرین رسید» یعنی:
این خیال وهم، غلط فهمیده است (غلط کار کرده است یا به درستی نفهمیده است که این مصیبت چقدر عظیم است) چرا که، غبار این مصیبت تا دامن عرش الهی نیز رسیده است.

جعفر سرخی در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

از شرح مختصری که جناب کیوان در جواب علی نوشته است و زیبا هم نوشته است . ممنونم . فقط به دو موضوع دقت عزیزان را جلب می کنم :
1 ک حافظ عارف نبوده است بنابراین نباید او را عارف بنامیم هر چند چند تایی هم غزل عرفانی دارد . حافظ چندین بعد داشته است و از این نظر تنها شاعری است که می توان با دیوانش فال گرفت بقیه ی شاعران مانند فردوسی و سعدی و نظامی و غزالب و سنایی و ... اشعارشان یک بعدی است . مثلا سعدی فقط عشق زمینی است و مولوی فقط عشق آسمانی و سنایی فقط زهد است و ...ولی حافظ همه را دارد یعنی هم غزل عشق زمینی دارد و هم غزل زاهدانه دارد و هم غزل عارفانه دارد هم غزل رندانه دارد و هم غزل ... و این غزل حافظ کاملا غزلی است با عشق زمینی و محبت خود را به شاه شجاع می رساند و از آن جایی که ملامتیه مذهب بوده است بی پروا و بر خلاف بیت دوم که او را مدعیان منع می کنند گوش نمی دهد و حرف خود را می زند . محبوب او شاه شجاع بوده است و زمان سرایش غزل هم سال 769 یعنی یک سال قبل از تبعید به یزد بوده است که این یک سال را ( چنان که در بیت مقطع گفته است ) پنهان از زاهدان ریایی چون زین الدین کلاه به سر می برده و پنهانی برای شاه شجحاع غزل می فرستاده است .

۱
۴۸۹۷
۴۸۹۸
۴۸۹۹
۴۹۰۰
۴۹۰۱
۵۲۶۱